وبلاگ

جشن امضای کتاب مجموعه اشعار محمد علی بهمنی

.مؤسسۀ انتشارات نگاه با همکاری شهر کتاب مشهد برگزار می کند جشن امضای کتاب مجموعه اشعار محمد علی بهمنی با حضور مؤلف ؛ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۷ در مجموعه فرهنگی ؛ هنری شهرکتاب_مشهد نبش ضلع جنوبی چهارراه ابوطالب      

ادامه خواندن ←

جشن امضای کتاب تقدیر

مؤسسۀ انتشارات نگاه با همکاری کتاب بهمن برگزار می کند : جشن امضای مجموعه ترانه ی تقدیر با حضور خانم مونابرزویی مؤلف کتاب در کرج ، ۴۵ متری گلشهر، خیابان درختی ؛ کتاب_بهمن . . زمان : پنجشنبه ۱۸ خرداد ماه ۱۳۹۶ ساعت : ۱۸ تا ۲۰ عصر .

ادامه خواندن ←

گفت و گو با امیرحسن چهلتن

ادبيات و رهايي اخلاقي گفت و گو با اميرحسن چهل تن به مناسبت تجديد چاپ «تالار آيينه» و «مهرگياه» نويسنده: علي شروقي «تالار آيينه» و «مهرگياه»، دو رمان اميرحسن چهل تن، اخيرا در نشر نگاه تجديد چاپ شده اند. دو رماني که در کارنامه رمان نويسي چهل تن به لحاظ ترتيب تاريخي پشت سر هم قرار مي گيرند و در واقع شروع دوره اي از داستان نويسي او هستند که تاريخ و وقايع سياسي و اجتماعي ايران معاصر به عنوان پس زمينه وارد داستان هاي او مي شوند. «تالار آيينه» چهارمين اثر داستاني چهل تن و دومين رمان اوست. وقايع...

ادامه خواندن ←

نمایشگاه کتاب تهران به روایت تصویر

تصاویری از غرفه مؤسسۀ انتشارات نگاه و مهمانان و مؤلفان نگاه، در نمایشگاه کتاب تهران     [gallery columns="1" size="medium" type="slideshow" ids="9059,9077,9056,9076,9075,9074,9055,9078,9069,9068,9064,9033,9063,9062,9061,9060,9058,9057,9053,9052,9051,9050,9049,9048,9046,9045,9043,9042,9040,9037,9034,9085"]

ادامه خواندن ←

داستان ايراني در نشر نگاه – گورچین

گورچین: روایت تنهایی روزنامه شرق-شماره 2864 «گورچین» ‌نوشته شهره احدیت كتاب دیگری است كه در فاصله‌ای كوتاه به چاپ سوم رسید. داستان با صحنه‌ هجوم موریانه‌ها به زن آغاز می‌شود. با صدای وزوز یا جیرجیرشان، یك «صدای كوفتی» كه تا تهِ داستان در گوش زن و مخاطب داستان می‌پیچد. «كاش وقت بود كه بیفتم روی تخت و تا چند روز بخوابم. انگار خودم زاییده‌ام. تمام رگ‌ و پی تنم درد می‌كند. پسرك را از جایی تو تنم كشیده‌ام بیرون، كه بشود ادامه من یا ادامه مادر علی یا ادامه هر دومان. كه یعنی من هستم، همیشه هستم. مگر چه كرده‌ام...

ادامه خواندن ←

داستان ايراني در نشر نگاه – بازار خوبان

عرض یك حال بازار خوبان: هشت داستان و یك شهر   «دلم برایش سوخت، این را مطمئن‌ام وگرنه بدیلی،‌ مدیر انتشارات بدیلی از آن آدم‌ها نیست كه كنار لحاف بخوابد، همیشه وسط است. غیر از این باشد، به دم‌ودستكی كه راه انداخته باید شك كرد. پا روی پا انداخت، سیگاری چاق كرد و با شست و انگشت كوچك گوشه‌ی حكم جلبم را گرفت، با دست دیگر تا كرد و توی جیب پیراهن كنار چك برگشتی گذاشت. جان و ارواح و خاك همه حی و امواتش را وسط كشید كه مطمئن‌ام كند اگر تا هفته‌ی دیگر قسط دوم را ندهم، جایم...

ادامه خواندن ←