گزیده ای از کتاب جهانىسازى قتلعام اقتصادى
واكاوى در بيست و پنج سال جهانىسازى نوليبرال و نومحافظهكار
در آغاز کتاب جهانىسازى قتلعام اقتصادى؛ می خوانیم
جهانىسازى و تحولات اجتماعى
جهانىسازى و تحولات اجتماعى، تفكر متداول در خصوص اجتنابناپذيرى جهانىسازى را مورد اعتراض قرار مىدهد. به جاى آن كه جهانىسازى را به منزله «ايستگاه پايانى سرمايهدارى» ببيند، وقوع اين پديده رابه عنوان يك جريان گسسته و مغاير، مطرح مىسازد. اين اثر، صلاحيت نظام را به عنوان كارگزارى پنهانى در ايجاد برنامههاى نئوليبرالى بررسى مىكند و بحث نيروهاى بالقوه مخالف و جايگزينهاى جهانىسازى را پيش مىكشد.
مزيت كتاب حاضر آن است كه هيأتهاى داورى بينالمللىِ سهيم در آن، پرسشهايى را درباره جهانىسازى، از زواياى مختلف مطرح مىسازند كه منجر به ايجاد ديدگاهى تازه درباره اين جنبش پرنفوذ مىگردد. جهانىسازى بهجاى آن كه تأثير متقابلِ محدودِ عوامل اقتصادى در صحنه جهانى تلقى گردد به عنوان استراتژىهاى اجتماعى و اقتصادى قلمداد شده كه به هزينه بخشهاى اجتماعى و انسجام اجتماعى، اولويت را به نيروى بازار داده است. موضوعات مورد نظر مقالات، نيروهاى كار؛ پيامدهاى جهانىسازى در هند، كره جنوبى، و تايلند؛ تعددگرايى ناحيهاى در نتيجه تكامل سرمايهدارى جهانى؛ و تأثير متقابلِ احاديثِ دانشهاى غربى و غيرغربى را در برمىگيرد. اين كتاب همچنين پيروان گرامشى[1] ، قواعد فرضيه، فرهنگگرايان، و شيوههاى ماركسيستى براى جهانىسازى را مورد ملاحظه قرار داده است.
اين اثر تفكربرانگيز، براى تمام آنهايى كه به توسعه و جايگزينهاى بالقوه براى جهانىسازى علاقمندند، منبعى اساسى محسوب مىگردد و براى دانشجويان رشته سياسى، اقتصاد سياسى بينالمللى، و مطالعات توسعه، ارزش ويژهاى دارد.
يوهانس دراگسبائك اشميت[2] عضو گروه تحقيقات در علوم اجتماعى و توسعه بينالمللى است و ژاك هرش[3] استاد مطالعات توسعه و روابط بينالمللى، هم عضو مركز تحقيقات توسعه و هم عضو روابط بينالمللى دانشگاه آلبورگِ[4] دانمارك مىباشد. آثار مشترك قبلى آنها عبارت است از تحولات اجتماعى در جنوب شرق آسيا[5] (با همكارى فلد[6] ) و نتيجه «وجود حقيقى سوسياليسم» در اروپاى شرقى[7]
فهرست مطالب
فهرست نمودارها و جداول 9
پيشگفتار مترجم 11
فهرست پديدآورندگان 17
مقدمه 19
سپاسگزارىها 27
مقدمه: جهانىسازى يا بلوغ سرمايهدارى 29
يوهانس دراگسبائك اشميت و ژاك هرش
بخش 1
مبارزه روشنفكران: سخنرانى، ايدئولوژى، و واقعيت
- بحث جهانىسازى 53
ديويد هاروى
- آينده قطبشگرى جهان 83
سميرامين
- جهانىسازى و تحولات اجتماعى: خفگى در آبهاى يخزده محاسبات تجارى 97
مانفرد بينفلد
بخش 2
چشماندازهاى انتقادى بر نقش امور سياسى
- فضايى براى امور سياسى: جهانىسازى، سلطهجويى، و انقلاب كوركورانه 133
آنّا شوستاك ساسون
- جهانىسازى و رونق دوباره دانش سنتى 153
آندرو جميسن
- مفهوم تئورى نظام ماترياليستى و قواعد تئورى 183
يواخيم هيرش
بخش 3
شرق آسيا: آخرين دژِ ديريژيسم
- جهانىشدن هند: بخثى انتقادى درباره متخصصان امور مالى و بورسبازان 211
آميا كومار باگچى
- جهانىسازى و سياست طبقاتى در كره جنوبى 245
كوانگ ــ يانگ شين
- جهانىسازى، تعميم دموكراسى، و بهزيستى اجتماعى كارگران در تايلند 269
يوهانس دراگسبائك اشميت
بخش 4
برخوردهاى ژئوپوليتيكى و درونجامعهاى
- دولتها و حكومت در عصر «جهانىسازى» 303
فيليپ مك ميشل
- برخورد تمدنها و جهانىسازى: يك انتقاد 331
ژاك هرش
- تمدن جهانى از ويرانه تجددگرايى برمىخيزد؟ 351
مارك يورگنشماير
بخش 5
جهانىسازى و اشكال مقاومت
- سرنگونى جهانىسازى: بازانديشى درباره شيوههاى مقاومت 371
بارى كى. گيلز
- درسهايى ازلاداخ؟ واكنشهاى محلى در برابر جهانىسازى وتحولاتاجتماعى 407
مارتين وان بيك
- عقلايىسازى يك پيمان جديد اجتماعى 433
الن براون
يادداشتها 459
علائم اختصارى 485
نمايه 491
نمودارها و جداول
نمودارها
1/9 مطابقه دموكراسى ــ ديكتاتورى در كشورهاى جهان سوم
1/11 برخورد تمدنها
1/15 اشتغال و رشد اقتصادى، دانمارك 1991ــ 1948
جداول
1/7 بنگلادش، هند، پاكستان، و سريلانكا: ميانگين سالانه
صادرات و واردات، 1994ــ1970 (% توليد ناخالص داخلى)
2/7 نپال: ميانگين ساليانه صادرات و واردات 1995ــ1997 (% توليد ناخالص داخلى)
3/7 سرمايهگذارى مستقيم خارجى در جنوب آسيا 1994ــ 1983
4/7 وجوه ارسالى كارگران، جنوب آسيا و فيليپين 1993ــ 1980
5/7 بيكارى زن و مرد در پاكستان، فيليپين، و سريلانكا 1994ــ 1990
6/7 فهرست شمارگان اوراق قرضه صنعتى، هند، 17/1996ــ1/ 1990
7/7 صادرات سرمايههاى جديد از سوى شركتهاى محدود عمومى و غيردولتى، هند، 1998ــ 1991
1/8 بازرگانى ميان كره و ايالات متحده
پيشگفتار مترجم
انديشه «جهانىسازى» در اوائل دهه 1980 (اويل دهه 1360 ه . ش) از آمريكابرخاست و در دهه 1990 (دهه 1370 ه . ش) اوج گرفت. اين انديشه، در يك دهه نخست تقريبآ عالمگير نشده بود و ظاهرآ در صحنههاى سياسى، اجتماعى و اقتصادى جهان، محرك هيجانى محسوب نمىشد. در چنين شرايطى، ايران نيز به تبع اوضاع خاصِ ناشى از انقلاب و سالهاى جنگ نمىتوانست به اين انديشه نوظهور بپردازد و به همين دليل شايد در آن هنگام در كشور ما سخن زيادى از «جهانىسازى» به ميان نيامد.
در دومين دهه از آغاز انديشه جهانىسازى، به ويژه پس از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى، بانيان انديشه مذكور كه خود را بدون رقيب و در واقع جهان را يك قطبى مىديدند، با اطمينان بيشترى درصدد تحقق انديشه جهانىسازى برآمدند و در اين راه صندوق بينالمللى پول و بانك جهانى نقش مهمى به عهده گرفتند. اين دو مؤسسه، در 1944 در كنفرانسى كه به رهبرى ايالات متحده آمريكا در برتون وودز برگزار شد، فعاليت خود را آغاز كردند. در اين دهه، ايران نيز خواهى نخواهى با موضوع مورد نظر مربوط شده است.
جهانىسازى چه مىخواهد؟ جهانىسازى در زمينه اقتصادى خواهان آن است كه شبكههاى اقتصادى را در چهارگوشه جهان گسترش دهد و آنها را در يك نظام اقتصادى هماهنگ شده جمع آورد، جهانىسازى اقتصاد بومى را نابود مىكند و بر آن است كه در سرتاسر دنيا يك شيوه اقتصادى را برقرار سازد، اما اين اقتصاد مشترك بينالمللى به زيان كدام كشورها خواهد انجاميد؟ در حالحاضر، دنيا دنياى توسعه فنآورى ريزالكترونيك و ارتباطات است، در اين مسابقه كدام كشورها برنده خواهند شد؟ كشورهاى پيشرفته صنعتى يا كشورهاى در حال توسعه؟
در واقع اقتصاد جهانىسازى، اقتصادِ متكى به بازار آزاد است، شايد همان شيوهاى كه
ايالات متحده آمريكا پس از جنگ جهانى دوم به منظور اجراى اهداف امپرياليستى خود به آن متوسل شد. از آنجا كه آمريكا در دوره قبل از جنگ در صحنه سياسى جهان به عنوان استعمارگر شناخته نشده بود، بهترين راه را براى دور كردن رقبا، مخالفت با استعمار كهن و سر دادن شعار «تجارت آزاد» ديد. زيرا به اين ترتيب دروازههاى بيشتر كشورهاى جهان به روى او باز مىشد و ايالات متحده آمريكا با اقتصاد نيرومند خود امكان اعمال اهداف اقتصادى و به تبع آن سياسى خود را نيز پيدا مىكرد. جهانىسازى به دنبال آن است كه مبادلات تجارى با آزادى تمام انجام بگيرد و كشورها براى حمايت از توليدات داخلى، عوارض گمركى وضع نكنند (البته براى كالاهاى خارجى). در اين شرايط كدام كشورها زيان خواهند ديد؟ بديهى است كه كشورهاى صاحب فنآورى نه چندان پيشرفته، هرگز قدرت رقابت با كشورهاى داراى فنآورى بالا را پيدا نخواهند كرد و توليدات داخلى آنها در برابر توليدات خارجى مشابه از كيفيتى نامطلوب برخوردار خواهد شد و در نهايت ميدان را به نفع توليدات رقيب خالى خواهد كرد. استاد بزرگوار ما، شادروان دكتر محمد اسماعيل رضوانى در آغاز دهه 1990 كه هنوز انديشه جهانىسازى اوج نگرفته بود مىفرمودند: «من نوكر بىجيره و مواجب غرب هستم! هرچه درمىآورم، با خريد يخچال، فريزر، تلويزيون، ماشين لباسشويى،… آن را به جيب غربىها مىريزم.» در پاسخ ما كه استدلال مىكرديم: بالاخره در زندگى روزانه اينها از ضروريات هستند، ايشان مىفرمودند: «كسى منكر ضرورى بودن آنها نيست اما مشكل اينجاست كه بيشتر آنها ساخت غربىهاست يا عمده قطعات آنها از غرب تأمين شده است.»
از سويى ديگر، جهانىسازى از نظر اقتصادى، رابطه ناگسستنى با دارد. اعضاى سازمان تجارت جهانى حق تجارت با كشورهاى غيرعضو را ندارد. به عبارت ديگر اين سازمان است كه براى اعضاء تعيينتكليف مىكند. بانك جهانى و صندوق بينالمللى پول نيز تكاليف ديگرى براى متقاضيان وام در نظر مىگيرند: خصوصىسازى هرچه بيشتر، حذف يارانهها، برداشتن كالابرگ و…
اما جهانىسازى در زمينه سياست چه مىگويد؟ قبل از پاسخ به اين سؤال بايد يادآورى كرد كه گاهى در برابر جهانىسازى واژه «جهانى شدن» نيز كاربرد دارد. جهانىشدن به صيغه لازم بدان معنى است كه ملتها و كشورها داوطلبانه و خود به خود تصميم بگيرند كه جهانى شوند و جهانى عمل كنند. بديهى است كه اين شكل از عبارت مطلوب همان بانيان انديشه جهانىسازى است. اما جهانىسازى به صيغه متعدى، به آن معنى است كه كشورها و ملتها خود راضى به اين امر نيستند بلكه، اين ديگران هستند كه مىخواهند به زور براى آنها تعيين تكليف كنند. بنابراين جهانىسازان مىگويند ما دموكراسى پيشرفته داريم و ما مهد دموكراسى هستيم، پس جهان بايد از ما تبعيت كند و به شيوه ما دموكراتيزه گردد. آنها مىگويند معنى ندارد جهان به كشورهاى متعدد تقسيم شود؛ كشورهايى كه برخى از آنها درحد يك شهر متوسط هم نيستند. امروزه جهان كوچك شده و هر روز هم كوچكتر مىگردد. گسترش ارتباطات از قبيل ماهواره، شبكههاى اينترنتى مرزها را درهم مىشكند. عصر ما عصر اتحاديههاست، عصر اتحاديه اروپا، عصر نظام پولى واحد. ديگر امروزه عُمر مبادلات محلى و بومى به سر آمده است. زمان، زمان دموكراسى است. دموكراسى از نوع غرب، دموكراسى از نوع ليبرال، اما به راستى مىتوان در همهجاى دنيا اين نوع دموكراسى را نهادينه كرد؟
اما مهمتر از آن دو ــ اقتصادى و سياسى ــ موضوع اجتماعى و به تبع آن فرهنگى است. جوامع در طول تاريخ، آداب و رسوم و سنن ويژه خود را داشتهاند و همانها از اركان اصلى تمدن بشرى بودهاند. اما در جريان جهانىسازى، بيشتر اين ويژگىها عنوان «سنتى» يافتهاند. در مقابل، افكار و انديشههاى صادره از غرب، به عنوان «نو» ظاهر گرديده و چالشى بزرگ ميان اين دو پديد آمده است. چالشى كه بسيارى از انديشمندان را وادار ساخته تا جهانىسازى را به منزله سيلابى خروشان و موجى مخرب بيانگارند كه به يكباره به راه افتاده و در مسير خود همهچيز را با بيرحمى تمام خرد خواهد كرد و با خود خواهد برد. شايد چنين باشد. اما بايد نشست و منتظر آغاز سيلاب شد؟ آيا نبايد اقدامات پيشگيرانه به عمل آورد؟ آيا امكان ندارد در مسير سيلاب به درختى تنومند و يا صخرهاى عظيم دست انداخت؟
«تك فرهنگى» شايد اصلىترين شاخصه جهانىسازى در بُعد اجتماعى بوده باشد. ترديدى نيست كه غرب از زمان استعمار ــ به طوع و به كره ــ بسيارى از مظاهر فرهنگى خود را در كشورهاى غيرغربى به جاى گذاشته است. اما اين رويكرد تا به امروز نسبى بوده و نه مطلق. جهانىسازى به دنبال حاكميت فرهنگ خود بر جهان است. جهانىسازى مىخواهد فرهنگ بومى را محو و نابود سازد، مىخواهد سنتها را بزدايد؛ يعنى از فرهنگها سنتزدايى كند. مك دونالد بايد جهانى شود، نايك بايد جهانى شود، موسيقى پاپ بايد جهانى شود، و اين است نمونهاى از آنچه «جهانىسازى» مىخواهد. نگارنده در زمينه انديشههاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى، تجربه چندانى ندارد و در پى تجزيه و تحليل اين امور نيست. اما به سادگى مىتوان پرسيد: آيا ممكن است ميان كسانى كه علىرغم شعارهاى فريبنده برابرى حقوق ميان زن و مرد، بيشترين اهانت را به زنان روا مىدارند و زنان را بيشتر كتك مىزنند؛ و ميان كسانى كه زن را تابع مرد مىدانند اما در عمل زن رئيس خانه است و كمتر از آن ديگران كتك مىخورد، فرهنگ مشترك ايجاد كرد؟ آيا مىتوان ميان كسانى كه برهنگى و حجاب را ارزش، ضد ارزش و به عكس مىدانند فرهنگ مشترك ايجاد كرد؟ آيا مىتوان ميان كسانى كه همواره به جمع خانواده و زندگى در كنار يكديگر عشق مىورزند و كسانى كه استقلال را مىپسندند، فرهنگ مشترك ايجاد كرد؟ بديهى است كه نگارنده در پى اثبات برترى يا فروترى فرهنگ غرب و شرق نيست، زيرا معيارى براى اين كار نمىشناسد و نمىداند چه كسى اصولا بايد در اين رابطه داورى كند و داورى او مورد قبول هردو طرف باشد. به احتمال قريب به يقين هردو طرف بر حقانيت و برترى فرهنگ خود پاى خواهند فشرد. اما يك چيز روشن است و آن تنوع فرهنگهاست و اصولا تمدن با همين تنوع شكل گرفته است. ويل دورانت كه خود بزرگ شده و پرورده همان تمدنى است كه جهانىسازى از آنجا برخاسته به نوعى به همين تنوع معتقد است :
تمدنهاى مختلف به منزله نسلهاى متوالى روحنژادى به شمار مىروند. همانگونه كه روابط خانوادگى و پس از آن خطنويسى سبب اتصال نسلها به يكديگر مىشود و به آن وسيله ميراث پدران به فرزندان مىرسد، همانگونه نيز فن چاپ و تجارت و تمام وسايل ارتباط تمدنهاى مختلف را به يكديگر اتصال مىدهد و از فرهنگ كنونى ما آنچه را مفيد است براى فرهنگهاى آينده نگاه مىدارد[8] … تمدن هم اشتراك مساعى است و هم رقابت؛ بنابراين چه بهتر كه هر ملتى داراى فرهنگ، دولت، اقتصاد، لباس و آوازهاى مخصوص خود باشد[9] يادآورى اين نكته مهم است كه نگارنده در ترجمه كتاب حاضر، بيشتر انگيزههاى تاريخى داشته است. بهاين معنى كه تاريخنگارى در ايران نيز ناچار از توسل به رويكرد علمى است. تاريخنگارى در ايران از روزگار شاه عباس اول (1038ــ996 ه .ق) روى به انحطاط گذاشت و ديگر تا زمانهاى اخير رونق گذشته را پيدا نكرد. بااين حال، تاريخنگارى در ايران همواره به صورت «شرح وقايع» بوده و به ندرت به شيوه علمى يا به عبارت بهتر به شيوه توجه به تبيين و پاسخگويى به چراها و باتوجه به علل و عوامل اقتصادى و اجتماعى پرداخته است. در سده نوزدهم معمولا تصور مىشد كه وظيفه «اقتصاد» بررسى و تحقيق در امور بازار؛ «علوم سياسى» مطالعه و پژوهش درباره نظامها و حكومتها؛ و «جامعهشناسى» تحقيق در مورد جوامع بشرى است. اين طرز تفكر در زمان حاضر مفهومى منطقى نمىتواند دربر داشته باشد، زيرا مسائل مانند حلقههاى زنجير به هم وابستهاند. بيشتر اعتراضات از تهيدستى و نان (اقتصاد) نشأت مىگيرد، آنگاه شعار، به مرگ بر فلان و فلان برمىگردد (سياست)، و در نهايت با سرنگونى رژيمها ارزشهاى كهن فرو مىريزد و ارزشهاى نوينى پديد مىآيد (جامعهشناسى).
درست به همين دليل، مورخ امروزى ناچار از توجه به تمام جوانب موضوع مورد نظر خود است و مورخان ما در آينده يكى از مسائل بسيار مهمى كه در پيش روى خواهند داشت، همين مسأله جهانىسازى است. لذا نگارنده براى آن كه سهمى در تهيه منابع جهانىسازى جهت مورخان داشته باشد، در صدد ترجمه كتاب حاضر برآمد. اين اثر، مجموعهاى از پانزده مقاله است كه نويسندگان آن از افراد شناخته شده و صاحبنظر مىباشند كه در مقدمه تدوينكنندگان كتاب به تفصيل از آنها سخن گفته شده است و در اينجا نيازى به تكرار آن نيست.
اين نكته را نيز نبايد ناگفته گذاشت كه در متن ترجمه بر روى عبارت، دونوع عدد ديده مىشود: يكى عدد فارسى و ديگرى انگليسى. از اعداد فارسى براى توضيح در پاورقىها استفاده شده و اعداد انگليسى براى ارجاع به بخش يادداشتهاى پايان كتاب مورد استفاده قرار گرفته است.
و سرانجام مىماند اعتراف به نقص در كار مترجم كه به زعم او هرگز كارهايش نمىتواند بدون نقص باشد. فقط اميدوار است كه قوت ترجمه آن بر ضعفهايش بچربد.
عباسقلى غفارى فرد 6/4/ 1382
[1] . Gramsci
[2] . Johannes Dragsbaek Schmidt
[3] . Jacqes Hersh
[4] . Aulborg
[5] . Change in Southeast Asia
[6] . N. Fold
[7] . The Aftermath of “Real Existing Socialism” in Eastern Europe
[8] . دورانت، ويل: تاريخ تمدن، ج 1، ترجمه احمد آرام و ديگران، انتشارات علمى و فرنگى1376، ص 7.
[9] . همان كتاب، عبارت پشت جلد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.