مجموعه اشعار فرخی یزدی

فرخی یزدی

محمد علی سپانلو

مهدی اخوت

تنظيمكنندگان كتاب مجموعه اشعار فرخی یزدی كوشيدهاند براساس مدارك موجود و نيز شعرهاى چاپ نشدهاى كه در نزد برخى از خاندانهاى ايرانى به امانت موجود بود، تنظيم تازهاى از آثار  شاعرانه فرّخى به دست دهند. در ابتداى اين كتاب آنچه كه بيشتر باعث شهرت و محبوبيّت فرّخى شد، يعنى غزلهاى او، به اضافه چند قصيده و قطعه قرار گرفته و سعى شده است كه براساس برخى اشارات تاريخى، و ارجاعات وقايع عصرى، در حدّ امكان اين آثار مطابق تاريخ سرودن يا انتشار آنها سامان يابد. طبعآ در اين سامانيابى جديد اطمينان كامل وجود ندارد، امّا حداقل در پايان اين بخش غزلهاى مربوط به دوران طولانى زندان او به ترتيب در كنار هم قرار گرفته و آخرين غزل نيز شعرى است كه موجب مرگ فرّخى شده است؛ سپس بخش رباعيّات او را خواهيم داشت و آنگاه به اشعار بازيافته مىرسيم، چند شعرى كه به وسيله تدوينكنندگان كتاب يافته شده است. واپسين قسمت اين مجموعه نيز شامل آثار پراكندهاى است كه فرّخى به مناسبتهاى گوناگون ساخته و در قياس با غزلهاى او اهميّت درجه اوّل ندارد، و سرانجام سالشمار مفصّل زندگى فرّخى يزدى كه حاصل كوششى چندساله است چهره سراسرى كتاب حاضر را تكميل مىكند

295,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 800 گرم
ابعاد 24 × 17 سانتیمتر
پدیدآورندگان

محمد علی سپانلو, محمد فرخی یزدی, مهدی اخوت

نوع جلد

گالینگور

SKU

94084

نوبت چاپ

ششم

شابک

978-964-351-065-7

قطع

وزیری

تعداد صفحه

340

سال چاپ

1398

موضوع

شعر کلاسیک فارسی

تعداد مجلد

یک

وزن

800

گزیده ای از مجموعه اشعار فرخی یزدی

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم

در آغاز مجموعه اشعار فرخی یزدی می خوانیم:

محمّد فرّخى يزدى (1318ــ1263 ش) از شاعران سرشناس نسل مشروطيت ايران است كه در ميان عامّه مردم شهرتى بهسزا يافت؛ اين شهرت از سويى مرهون حوادث جالب و در عين حال دردناك زندگى اوست و از سوى ديگر وامدار بنيادگذارى نوع غزل «سياسى ــ عاشقانه» كه به نياز مردم روزگارش پاسخ مىداد. فرّخى يزدى در نوجوانى پس از نوشتن چند نظم شاعرانه كه مىتوان آن را نوعى تمرين سخنورى دانست، نخستين بار زير تأثير فضاى روحى انقلاب مشروطيت، در شهرستان يزد كه هنوز نظام استبدادى در آن مستقر بود، منظومهاى به ظاهر در ستايش حكمران ساخت؛ امّا در سراسر منظومه به بهانه اندرزگويى به نوعى او را به استقرار آزادى و قانون و رعايت حقوق مردم نصيحت كرد، كه حاكم به خشم آمد و دستور داد با نخ و سوزن دهانش را بدوزند. غوغايى كه در پى اين ماجرا برخاست، بهخصوص در تهران مركز دولت مشروطه، نخستين عامل توجّه افكار عمومى روزگارش به شاعر جوان بود. زير فشار آزاديخواهان فرّخى از حبس آزاد شد و به تهران آمد. او نهتنها از اين دهندوختگى عبرت نگرفت بلكه به ادامه راهش مصمّمتر گرديد.

در تهران، فرّخى از سويى شيفته تبليغات آزايخواهانه و ملّىگراى مطبوعات آن عصر شد و از سوى ديگر تحت تأثير مقالات و نوشتههاى پراكندهاى كه به تبليغ اصول سوسياليزم و در واقع كمونيزم روسى مىپرداخت قرار گرفت. در آغاز قرن خورشيدى حاضر فرّخى كه تجربهها اندوخته بود مستقيمآ وارد زندگى سياسى شد؛ روزنامهاى تأسيس كرد به نام «طوفان» و در عين اتّكاء بر مبانى انقلاب مشروطيّت به تبليغ آنچه كه از سوسياليزم مىشناخت يعنى عدالت، مساوات اجتماعى، پيكار طبقاتى و دفاع از حقوق رنجبران پرداخت. آغاز انتشار روزنامه «طوفان» مصادف بود با استقرار حكومت كودتا به رهبرى رضاخان سردارسپه (رضا شاه بعدى) كه در طول چند سال، با ايجاد حكومتى متمركز و اتّكاء به نيروهاى نظامى و به نام انجام اصلاحات، بنيادهاى انقلاب مشروطيّت را به سود ديكتاتورى شخصى دگرگون ساخت.

در هجدهم اسفندماه 1300 فرّخى همراه با جمعى از روزنامهنگاران به عنوان اعتراض به حكومت نظامى، يعنى استبداد فردى سردار سپه، در سفارت شوروى آن روزگار در تهران تحصّن كرد. سردار سپه كه در ريشه كنى قدرت رو به زوال رژيم قاجار چهره مردمى و جمهوريخواهى به خود بسته بود، طبعآ نمىتوانست عليه كسانى كه در مخالفت با نهاد كهنه سلطنت با او همآوا بودند واكنش تندى نشان دهد؛ از فرّخى و روزنامهنگاران همسوى او استمالت شد و آنان به سر كار خود بازگشتند، امّا از همان زمان در ذهن پادشاه آينده، فرّخى به عنوان عنصرى نامطلوب مشخّص گرديد.

در نهم آبان ماه 1304 همانطور كه مىدانيم، سلسله قاجاريّه سرنگون و مقدمات استقرار رژيم پهلوى فراهم شد. شاه جديد يك دو سالى را ضمن سركوب كردن آزاديخواهانِ در واقع سنّتگرا، گوشه چشمى به طرفداران سوسياليزم نشان مىداد. روزنامه «طوفان» عليرغم بگير و ببندها منتشر مىشد و حتى در مجلس هفتم مشروطيّت، كه پليس رضاشاه مانع از ورود آخرين نمايندگان واقعى مردم تهران (مدرّس ــ مصدّق ــ ملكالشّعراء بهار و…) به پارلمان شده بود، فرّخى اجازه يافت به عنوان نماينده يزد و يكى از دو نماينده مخالف به مجلس شوراى ملّى راه يابد. طبيعتآ آن سر پرشور نمىتوانست آرام بماند؛ طىّ دو سال نمايندگى، فرّخى نطقهايى در مخالفت با استبداد در مجلس ايراد كرد و كار به جايى رسيد كه به دست نمايندگان مزدور
حكومت در صحن مجلس كتك خورد. در 1309 هنگامى كه دوره نمايندگى فرّخى نيز به پايان مىرسيد، توطئهاى كه او و يارانش عليه حكومت ترتيب داده بودند فاش شد و فرّخى كه خطرى مرگبار را نزديك مىديد پنهانى ــ و احتمالا با كمك روسها ــ از ايران به شوروى گريخت. مىشد انتظار داشت كه شاعر طرفدار سوسياليزم در سرزمينى كه به «پايگاه سوسياليزم جهانى» شهرت داشت ماندگار شود، امّا طبع آزاده شاعر نتوانست با مأموران حكومتى و برنامههاى آنها سازگار شود؛ ناچار مسكو را به قصد برلن ترك گفت. زيرا در آن هنگام سوسيال دموكراتها در آلمان حكومت مىكردند و امكان فعّاليّت سياسى آزاد براى شاعر وجود داشت، امّا در عوض در اين كشور جديد شاعر منبع مالى ثابتى براى گذران زندگى نداشت. در اين دوران روزنامه «پيكار» كه به وسيله مخالفان حكومت پهلوى در آلمان منتشر مىشد با همكارىِ آتشين فرّخى رنگ و روى ديگرى يافته بود. حكومت ايران به وزارت امور خارجه آلمان فشار مىآورد كه فرّخى را از آن كشور اخراج كند. سرانجام در اواسط سال 1310 وزير دربار وقت پهلوى يعنى تيمورتاش، كه پس از شخص شاه قدرتمندترين مقام كشور بهشمار مىآمد، در سفرش به آلمان با شاعر به توافق رسيد و ظاهرآ غائله را خاتمه داد. برابر اين توافق فرّخى مىتوانست به ايران و به سر كار و زندگى خود برگردد، بىآن كه حكومت و پليس سياسى مزاحمش شود و به خصوص قصد جانش را كند.

فرّخى در اوايل سال 1311 با خوش خيالى تمام به ايران برگشت، به زندگى فقيرانهاى كه با مساعدت دوستانش مىگذشت اكتفا كرد و پيشنهاد كار در ا داره پليس را نپذيرفت. در اين ميان تيمورتاش، يعنى حامى و اماندهنده فرّخى، به جرم جاسوسى براى شوروىها مورد غضب رضاشاه قرار گرفت و به زندان افتاد و اندكى بعد هم در همانجا كشته شد. شعرهاى بازمانده از فرّخى اضطرابهاى اين دوران بىپناهى و تنگدستى او را كاملا نشان مىدهد. اينك شاعر در سراشيب سقوط ايستاده است.

حكومت نمىخواهد رسمآ تضمين خود را نقض كند، پس يكى از طلبكاران فرّخى را احضار مىكنند و به او دستور مىدهند از شاعر شكايت كند. اين شكايت در سال  1316 منجر به حبس فرّخى در زندان ثبت مىشود. جاسوسان زندان گزارش مىدهند كه او نهتنها سر به راه نشده بلكه زندانيان ديگر را نيز عليه حكومت تبليغ مىكند. پس زندانها
ادامه مىيابد، به زندان قصر و حبس تاريك شهربانى؛ بهانهها براى نگه داشتن شاعر در زندان بسيار است، از آن جمله وقتى به قصد خودكشى سم مىخورد و غزلى نيز به نام خداحافظى مىسرايد. زندانبانها او را ا ز مرگ نجات مىدهند، امّا غزل را به عنوان مدرك جرمى جديد بر پرونده او مىافزايند.

در بهار سال 1318 اين شايعه در زندان منتشر مىشود كه به مناسبت ازدواج وليعهد (محمدرضا شاه بعدى) عفو عمومى داده خواهد شد، امّا عفو عمومى درعمل شامل زندانيان سياسى نمىشود و فرّخى نوميد از آزادى و خشمناك از اين كه اسارت بىجرم او را پايانى نيست به سيم آخر مىزند و يكى از چند غزل عالى خود را مىسرايد كه هنوز در حافظه شعردوستان وبخشى از عامه مردم پايدار است. نسخهاى از اين غزل با مطلع «به زندان قفس مرغ دلم چون شاد مىگردد» به وسيله خبرچينهاى محبس به دست رئيس زندان مىرسد و از آنجا به دربار ارسال مىشود. آنچه كه بيش از هرچيز رضاشاه را برمىآشوبد بيتى است در اين غزل كه عروسى وليعهد را با عروسى قاسم مقايسه كرده و سرانجام شوم آن شهيد مذهبى را براى وليعهد عزيز كرده ديكتاتور پيشبينى مىكند؛ حكم قتل فرّخى صادر مىشود و روز 25 مهرماه سال 1318 شاعر در زندان شهربانى به قتل مىرسد. آخرين دستنوشتههاى او را نابود مىكنند و حتّى ديوارهاى زندان را رنگ مىزنند تا آنچه كه زندانى برآنها نوشته براى هميشه مدفون شود. حتّى گور فرّخى نيز شناخته شده نيست.

كمتر از دو سال بعد، در سوّم شهريورماه 1320، رژيم رضاشاهى واژگون مىشود و در پرتو آزادىهاى به دست آمده ناگهان آشكار مىشود كه فرّخى چقدر محبوب مردم بوده است؛ تنى چند از شعر دوستان به جمعآورى آثار پراكنده او مىپردازند، از آن جمله مرحوم حسين مكّى مجموعهاى به عنوان «ديوان فرخى» به چاپ مىرساند كه در طول چندين دهه بارها تجديد طبع شده است. اين مجموعه كه به خودى خود مغتنم بوده، در همه چاپها از غلطهاى فراوان مطبعى لطمه ديده ا ست، به ويژه از يك تنظيم فنّى نيز برخوردار نيست.

تنظيمكنندگان كتاب حاضر كوشيدهاند براساس مدارك موجود و نيز شعرهاى چاپ نشدهاى كه در نزد برخى از خاندانهاى ايرانى به امانت موجود بود، تنظيم تازهاى از آثار
شاعرانه فرّخى به دست دهند. در ابتداى اين كتاب آنچه كه بيشتر باعث شهرت و محبوبيّت فرّخى شد، يعنى غزلهاى او، به اضافه چند قصيده و قطعه قرار گرفته و سعى شده است كه براساس برخى اشارات تاريخى، و ارجاعات وقايع عصرى، در حدّ امكان اين آثار مطابق تاريخ سرودن يا انتشار آنها سامان يابد. طبعآ در اين سامانيابى جديد اطمينان كامل وجود ندارد، امّا حداقل در پايان اين بخش غزلهاى مربوط به دوران طولانى زندان او به ترتيب در كنار هم قرار گرفته و آخرين غزل نيز شعرى است كه موجب مرگ فرّخى شده است؛ سپس بخش رباعيّات او را خواهيم داشت و آنگاه به اشعار بازيافته مىرسيم، چند شعرى كه به وسيله تدوينكنندگان كتاب يافته شده است. واپسين قسمت اين مجموعه نيز شامل آثار پراكندهاى است كه فرّخى به مناسبتهاى گوناگون ساخته و در قياس با غزلهاى او اهميّت درجه اوّل ندارد، و سرانجام سالشمار مفصّل زندگى فرّخى يزدى كه حاصل كوششى چندساله است چهره سراسرى كتاب حاضر را تكميل مىكند.

و اينك مجموعه موجود شعرهاى شاعرى كه پايدارى محبوبيّت او نشان مىدهد در مورد نقش و اثر خود اشتباه نكرده است آنجا كه مىگويد :

در جهان كهنه مانَد نام ما و فرخى

چون ز ايجاد غزل طرح نو افكنديم ما

            مهدى اخوت

                م ــ ع. سپانلو

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “مجموعه اشعار فرخی یزدی”