کتاب «پر» نوشتۀ شارلوت مری ماتیسن ترجمۀ میمنت دانا
گزیده ای از متن کتاب:
«زندگی قمار است، ماجراست، انسان یا میبرد یا میبازد، زندگی مثل معرکهایست که پایان ندارد وقتی صدای یک نفر کمکم ضعیف و خاموش شد، صدایی جوانتر و نیرومندتر رشتهی بقیهی داستان را میگیرد و ادامه میدهد.»
«نور آتش بخاری روی میز افتاده و از آنجا به موهای او منعکس شده و هالهی طلایی دور سرش تشکیل میداد. نیمرخش در تاریکی و تنها پایین گردنش در روشنایی پیدا بود. لازم نبود تبسم کند تا در صورتش چال بیفتد، وقتی صحبت میکرد، مخصوصاً در موقع ادای بعضی کلمات، در گونههایش گودی ظاهر میشد. در حالیکه انگشتان ظریف و باریکش را روی میز میکشید احساس کردم مرا دست انداخته و دلم را مثل «پَر» به هرسو میکشاند.»
«آه مرگ! مردم جز هنگام یاس و نومیدی و خطر یادی از آن نمیکنند، با اینکه همچون شبحی همیشه و در همهجا با ما همراهی میکند و تنها گامی کوتاه با ما فاصله دارد، کافی است که انسان سر بگرداند و آن را بشناسد، کافی است که انسان قدم آهسته کند تا او پیش افتد. مرگ، یک فرشته سیاه، فرشته رحم، یک عامل مرموز. من میتوانم به کوچههای آشنا بروم، میدانم که او همراه من است، آنگاه گامی آهسته… و دیگر کار تمام است…»
کتاب «پر» نوشتۀ شارلوت مری ماتیسن ترجمۀ میمنت دانا
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.