در صدای تو بوسیدم آفتاب را

عزیز نسین
پوریا اشتری

‌خواستم کتابم را به تو پیشکش کنم

به دنبالِ چشمت گشتم

چشمت نبود.

خواستم ببوسم

به دنبالِ صورتت گشتم

صورتت نبود.

خواستم بگیرم دستت را

دستت نبود.

بشنو حرف‌هایم را که می‌نشینند بر دل

گوش‌هایت نیست

بگو به من

چیزی بگو

زبانت نیست

بیا شانه‌به‌شانه

شانه‌ات نیست

‌خواستم کتابم را به تو پیشکش کنم

نامت نیست

شعرم را بازپس آورد کبوتر

که در جهان زنی چنین که تو وصف کردی

                                      نیست

 

145,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 200 گرم
ابعاد 20 × 12 سانتیمتر
پدیدآورندگان

عزیز نسین, پوریا اشتری

نوبت چاپ

اول

تعداد صفحه

482

سال چاپ

1402

وزن

200

قطع

رقعی

کتاب «در صدای تو بوسیدم آفتاب را» سرودۀ عزیز نسین ترجمۀ پوریا اشتری

گزیده ای از متن کتاب

بیهوده

تو نیستی

بیهوده می‌بارد این باران

با هم در آن خیس نخواهیم شد که…

 

بیهوده ا‌ست این رود

بیهوده می‌خروشد و موج می‌زند

بر کناره‌اش نخواهیم نشست به تماشا که…

 

راه می‌کشند و می‌روند

بیهوده خسته می‌شوند راه‌ها

شانه‌به‌شانه قدم نخواهیم زد که…

 

بیهوده‌اند جدایی‌ها و دلتنگی‌ها

آن‌قدر که دوریم از هم

با هم نخواهیم گریست که…

 

بیهوده دوستت دارم

بیهوده زنده‌ام

زندگی را شریک نخواهیم شد که…

 

مسکو

1 جولای 1981

 

 

دنیای تنگ

نمی‌گنجد دلم در تن

تنم در این اتاق

اتاقم در خانه نمی‌گنجد

خانه‌ام به دنیا

دنیایم به گیتی نمی‌گنجد

از هم خواهم گسست

 

لب فروبسته‌ام از دردِ رنجِ خویش

که سکوتم در آسمان‌ها نمی‌گنجد

چگونه به چه کس گویم این چنین دردی را

دلم گنجای عشقم نیست

سرم گنجای مغزِ من

شقیقه‌هایم آه

خواهم گسیخت

دریافتم دیگر دریافتم

بازگو نتوانم کرد بر کسی

نیشان‌تاشی

 

18 مارس 1983

ساعت 04:00

 

دلتنگی

آن‌قدر

آن‌قدر

چشم به راه گذاشتی‌ام

وابسته‌اش شدم انتظارِ تو را

 

آمدی

پس از زمان‌های بسیار

دوست‌تر می‌دارم از تو اما

دلتنگیِ تو را

 

سلامتی

امروز چنان آکنده از دردم، چنان تلخم

خواندم خودم را

چشمم سلامت

 

امروز چنان تنهایم، چنان با خویش

نوشتم خودم را

دستم سلامت

 

امروز چنان بی‌توام چنان بی‌حرف

سرودم خودم را

زبانم سلامت

 

امروز چنان دلگیرم چنان پر از اندوه

به سلامتیِ خودم نوشیدم

دهانم سلامت

 

هیچ‌کس را نمی‌خواهم در آن دمِ واپسین

تک‌وتنها خواهم مرد

شماها سلامت

وقف نسین

 

8 آوریل 1988

 

برج‌هایی از شن

جا می‌مانم از خیال‌هایم

مانند جنگلی که ندارم سال‌هاست

جنگلی

که با گوزن‌هایم رقصیده‌ام در آن

 

مجالی ندارم

که برپا کنم تئاتر رؤیاهایم را

آنجا که به تماشا نشسته‌ام

نمایش‌های ممنوع را

 

باید می‌یافتمش تا کنون

تازه‌صدایی ناشنیده را

صدایی

که عشق‌ها را تصویر کرده‌ام با آن

 

تا بوده در رؤیاهای من بوده

آن کتابم که هنوز نیست

کتابی

که این همه سال مشقش کرده‌ام

 

کودکان مرده زاده‌شدۀ من‌اند

گمان‌هایم

به حال خودم که نه

دلم به حال رؤیاهایم می‌سوزد

که بافته و بافته و نزیسته‌امشان.

 

قاهره (هتل ماریوت)

26 مارس 1988

 

موسسه انتشارات نگاه

کتاب «در صدای تو بوسیدم آفتاب را» سرودۀ عزیز نسین ترجمۀ پوریا اشتری

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “در صدای تو بوسیدم آفتاب را”