اهریمنان نئولیبرالیسم: در باب الهیات سیاسی سرمایۀ متاخر

آدام کاتسو
هومن کاسبی

پرسش محوری کاتسکو در کتاب اهريمنان نئولیبرالیسم این است: چگونه می‌توان از قسمی الهیات و به ویژه الهیات «سیاسی» در رابطه با نئولیبرالیسم سخن گفت؟ آیا این نظام منحصرا دل‌مشغول دغدغه‌های اقتصادی و بازار آزاد نیست؟ پاسخ کاتسکو روشن است: خیر. با ارائه تعریفی جدید و عام‌تر از خود حوزۀ «الهیات سیاسی» به مفهوم مطالعه نظام‌های مشروعیت و بازصورت‌بندی نئولیبرالیسم به مثابه پارادایم الهیاتی، دوگانه‌های متعارف الهیاتی/سکولار و نیز اقتصادی/سیاسی در قامت دوگانه‌هایی کاذب به کناری رفته و با نظمی مواجه می‌شویم که محدود به عدم دخالت دولت در اقتصاد نیست، مانند آنچه در فن بیان سطحی لیبرتارین ادعا می‌شود و تلاش‌ها برای مقابله با این نظام از طریق تقویت سیاست‌گذاری دولتی نظیر نئوفوردیست‌هایی مانند سندرز آن را بازتولید می‌کند، بلکه با چارچوب‌بندی مجدد هر دو قلمرو اقتصادی و سیاسی بر همه حوزه‌های حیات اجتماعی – نه فقط دولت و اقتصاد، بلکه دین، ساختار خانواده، اعمال جنسی، روابط جنسیتی و نژادی سازی- به وسيله منطق اهریمن‌انگاری حکم می راند.

«معرفی کتاب اهریمنان نئولیبرالیسم»

 

225,000 تومان

شناسه محصول: 14001052501 دسته: برچسب: ,

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

آدام کاتسو, هومن کاسبی

نوع جلد

گالینگور

قطع

وزیری

تعداد صفحه

246

سال چاپ

1402

موضوع

علوم سیاسی

وزن

350

نوبت چاپ

دوم

کتاب اهریمنان نئولیبرالیسم:در باب الهیات سیاسی سرمایۀ متاخر نوشتۀ آدام کاتسو به ترجمه هومن کاسبی

گزیده‌ای از متن کتاب

 

مقدمه

هرگونه نقد آکادمیک به نئولیبرالیسم خاطره‏ای اذعان‏نشده است. ما اصحاب دانشگاه گره‏گاهی حیاتی را در نظام نئولیبرال اشغال می‏کنیم. نهادهای ما در بنیان داعیۀ نئولیبرالیسم برای شایسته‏سالاری قرار دارند، تا آنجا که وظیفۀ ما عبارت است از تشخیص و تأیید لیاقت و شایستگی که به قدرتمندترین و مطلوب‏ترین مشاغل منجر می‏شود. درعین‏حال، کالج‏ها و دانشگاه‏ها به تقدیر تمام نعمات عمومی تحت نظم نئولیبرال دچار شده‏اند. بنابراین ما باید «کار بیشتر با هزینۀ کمتر» را پیش ببریم تا در عین اینکه تقاضاهای هرچه بیشتری را برآورده می‏کنیم، هزینه‏ها را کاهش دهیم. نیروی کار آکادمیک با افزایش تزلزل کاری و کاهش دستمزدها روبه‌روست، حتی بااینکه از آن خواسته می‏شود تعداد دانشجویان بیشتری از هر زمان دیگر در تاریخ بشر را بیاموزد و بسنجد؛ و برای اثبات اینکه اوضاع ما بسیار بهتر از هر زمان دیگری است، به کمک نظام‏های سنجش دستاوردمحور[1] که به‏تازگی تدوین شده‏اند، این کار را پیش ببرد. به سخن کوتاه، ما اصحاب دانشگاه تناقضات نئولیبرالیسم را هر روز جامۀ عمل می‏پوشانیم.

تحقیق حاضر همچنین به معنایی مشخص‏تر، حدیث نفس است. این تحقیق تلاش برای اندیشیدن به سه فاجعۀ بزرگ است که به آگاهی سیاسی من شکل داده‏اند؛ جنگ عراق، بحران مالی جهانی و انتصاب ترامپ به‏ ریاست‏جمهوری ایالات‏متحده که با هم بخشی از پدیدار فراگیر واحدی است. همان‏طور که در فصل اول کتاب می‌آید، این کار به‏ندرت انجام شده است: افتضاح بوش غالب‏اوقات اپیزودی منزوی و استثنایی فرض می‌شود درون قوس تاریخی گسترده‏ترِ نئولیبرالیسم؛ درحالی‏که ترامپ و ارتجاع‏های راست‏گرای مشابه در دیگر کشورها به‏گستردگی رستاخیز عناصر اجتماعی و سیاسی‏‏ای نمایش داده می‏شوند که به‌رغم بیگانه بودن با منطق نئولیبرال، بدون هیچ‏گونه توضیحی پابرجا مانده‏اند. به دلایلی که طی استدلال من روشن خواهند شد، چنین تفاسیری را کافی و رضایت‏بخش نمی‏دانم. بر این اساس، درصدد پروراندن قرائتی کل‏گرایانه‏تر از دوران نئولیبرال برآمده‏ام که انحرافات راست‏گرای آشکار را چون ویژگی‏ لاینفکی از این دوران، خوانا و مفهوم می‏سازد؛ نه به‏جامانده‏ای توضیح‏ناپذیر از دوران پیشین.

بااین‏حال، این مطالعه خود واکنشی صرف به رخدادهای سیاسی اخیر نیست؛ بلکه بر مفاهیم و مضامین کتاب قبلی من، شاهزادۀ این جهان، مبتنی است.([i]) در آنجا، من تبارشناسی تمثال شیطان را برعهده گرفتم و قصد داشتم از میراث او در دنیای مدرن پرده بردارم. استدلال کردم که شیطان باید توأمان به‏مثابه تمثالی الهیاتی و سیاسی درک شود که نقشی دائماً در حال تغییر اما پیوسته سرنوشت‏ساز در استراتژی‏هایی ایفا می‏کند که متألهین مسیحیِ تأثیرگذار برای مشروعیت بخشیدن به نظم اجتماعی مسیحیان در دوران مربوطۀ خود به کار گرفته‏اند. در اواخر دورۀ قرون‏وسطا، شیطان به سپر بلایی ضروری تبدیل شده بود که به خداوند اجازه می‏داد از مسئولیت‏پذیری مستقیمِ شر شانه خالی کند و درعین‏حال به خداوند فرصتی می‏داد تا با غلبۀ خیر بر شر، به شکوه و جلال خود برافزاید.

آنچه برای این استراتژی بسیار اهمیت داشت این انگاره بود که شیطان آزادانه تصمیم گرفت علیه خدا سر به عصیان بردارد. این ادعا نقش بنیان پارادایمی اخلاقی را ایفا می‏کرد که آزادی در آن به‏جای اینکه پایه و اساس کرامت مخلوقانه یا هم‏نشینی با خداوند باشد، منحصراً سازوکاری برای ایجاد تقصیرکاری تصور می‏شود. من این شکل از دام اخلاقی را «اهریمن‏انگاری» توصیف کردم؛ با تشخیص این واقعیت که همان وسیله‏ای است که خداوند از آن طریق اهریمنان را درون نظام الهیاتی خلق می‏کند. و استدلال کردم که مدرنیته این انگارۀ اهریمن‏انگار از آزادی به‏مثابۀ تقصیرکاری را به ارث برده و آن را در بنیان استراتژی‏های مشروعیت‌بخشی خویشتن قرار داده است.

با توجه به تمرکز من بر خاستگاه و تاریخ تمثال شیطان در اندیشۀ پیشامدرن، ادعاهای من دربارۀ مدرنیته در سطح بسیار بالایی از عمومیت عمل می‏کردند. این کتاب بازنمود تلاش برای فراهم کردن پشتوانۀ مفصل‏تری برای قرائت من از میراث شیطان، از طریق مطالعۀ متمرکز یک پارادایم خاص از حکمرانی سکولار مدرن یعنی نئولیبرالیسم است که آن را در قالب پارادایمی مطرح کردم که استراتژی دام اخلاقی که اهریمن‏انگاری می‏نامم، در آن به منتهای درجه سوق داده شده است. نئولیبرالیسم از همۀ ما اهریمنانی می‏سازد و ما را با انتخاب‏هایی اجباری مواجه می‏کند که نقش آنها انداختن تقصیر مشکلات اجتماعی به گردن تصمیم‏گیری ظاهراً ضعیف افراد است. این استراتژی تلاش می‏کند پیشاپیش با این ادعا که وضعیت کنونی همان چیزی است که همگی جمعاً برگزیده‏ایم، از اعتراض و درنهایت حتی مباحثۀ سیاسی به‏خودی‏خود سلب مشروعیت کند.

زمانی که در اواسط سال 2016 شروع به پروراندن استدلال اصلی این کتاب کردم، اجماع نئولیبرال تقریباً یورش‏ناپذیر می‌نمود. در ایالات‏متحده، هیلاری کلینتون، نئولیبرال اعظم، مشغول تحکیم پیروزی خود بر برنی سندرز سوسیال‏دموکرات بود و دونالد ترامپ، گرچه از پیش به‏سوی کسب نامزدی جمهوری‏خواهان خیز برمی‏داشت، هنوز نمایش فرعی‏ عجیب‏وغریبی به نظر می‏رسید، نه نیروی سیاسی‏ جدی. من مثل هر کس دیگر، حتی خودِ ترامپ، از نتیجۀ انتخابات شوکه شدم. هنگامی‏که سعی داشتم با رخدادهای سیاسی بیش‏ازپیش سوررئالی کنار بیایم که در پی آن روز هولناک اتفاق افتادند، مفاهیمی که برای این پروژه پرورانده بودم سودمند از آب درآمد. هم‏زمان، تغییر شرایط سیاسی پرتو تازه‏ای بر نظم نئولیبرال افکند. با توجه به سابقۀ ضعیف من در مقام پیشگو، تظاهر به پیش‏بینی نمی‏کنم که به‏اصطلاح عصر ترامپ چگونه پیش خواهد رفت یا به‏واقع آیا ترامپ تا زمان انتشار این کتاب حتی هنوز رئیس‏جمهور خواهد بود یا نه. بااین‏حال، بر این عقیده‏ام خود این واقعیت که چنین اتفاقی ممکن بوده است، مطلبی مهم را دربارۀ نئولیبرالیسم آشکار می‏کند؛ چیزی که حتی اگر اوضاع درنهایت «به حالت عادی برگردد» (یعنی وضع موجود پیشین نئولیبرال، بازیابی شود) همچنان صادق خواهد بود.

نئولیبرالیسم چیست؟

یکی از عواقب انتخابات 2016 ایالات‏متحده که مستقیماً بر پروژۀ من تأثیر می‏گذارد، ظهور اصطلاح نئولیبرالیسم در نقش موضوع مباحثۀ سیاسی جریان اصلی است. متأسفانه، این بحث به سردرگمی بیشتر حول اصطلاحی منجر شد که از پیش بسیار محل منازعه بود، زیرا مدافعان کلینتون معمولاً ادعا کرده‏اند نئولیبرالیسم چیزی جز اصطلاحی سوءاستفاده‏آمیز نیست و آنچه طرفداران سندرز به‏غلط نئولیبرالیسم جلوه می‏دهند، صرفاً همان لیبرالیسم متعارف است. این تحولات جدید دشواری‏های ناشی از کاربرد منحصربه‏فرد واژۀ لیبرال در ایالات‏متحده به معنای «چپ مرکزگرای میانه‏رو» و شباهت‏های میان نئولیبرالیسم و «لیبرالیسم کلاسیکِ» موردحمایت لیبرتارین‏ها را پیچیده‏تر می‏کند.

بنابراین، اگرچه تعریف اهریمنی خودم از نئولیبرالیسم را در فصول بعدی تشریح خواهم کرد، اما توضیحی اولیه فراخور اینجاست. من با رابطۀ بین نئولیبرالیسم و لیبرالیسم «کلاسیک» یا لسه‏فر شروع می‏کنم. اصطلاح اخیر به نظم اقتصادی غالب طی «قرن نوزدهم طولانی» اشاره دارد که در آن تمام قدرت‏های بزرگ اروپایی متعهد به عملکرد آزاد بازار کاپیتالیست جهانی بودند. در این پارادایم، اقتصاد و سیاست دو قلمرو مجزا هستند که وقتی دولت در برابر وسوسۀ دخالت بیجا در اقتصاد مقاومت می‏کند، بهترین عملکرد را دارند. همان‏طور که کارل پولانی در تحول بزرگ نشان می‏دهد،([ii]) استقرار و حفظ نظم لیبرال کلاسیک به کنش دولتی چشمگیری احتیاج داشت و دولت دائماً مجبور بود اثرات ویرانگر نیروهای بی‏بندوبار بازار را از طریق سلسله‏ای از اقدامات کمابیش خلق‏الساعه تخفیف دهد. باوجوداین، در مقایسه با مدل مسلط که در پی جنگ جهانی دوم در ایالات‏متحده و اروپای غربی ظاهر شد، نقش دولت در رابطه با اقتصاد در لیبرالیسم کلاسیک بسیار محدودتر بود.

جنگ جهانی اول و فجایع متعاقب آن، مدل لیبرال کلاسیک را از اعتبار انداختند که وعدۀ آن برای صلح و رونق بی‏پایان (حداقل درون سپهر اروپایی) تا حدود زیادی ناکام مانده بود. همان‏طور که پولانی نشان می‏دهد، سقوط این مدل به آزمایش‏های گوناگونی با مدل‏های اقتصادی دولت‏محورتر، ازجمله کمونیسم شوروی، فاشیسم و ناسیونال‏سوسیالیسم و نیو دیل روزولت منجر شد. مدلی که نهایتاً پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای مهم غربی سیطره یافت، تحت عناوین مختلفی قرار گرفته است، ازجمله سوسیال‏دموکراسی یا دولت رفاه. درون ایالات‏متحده، [این مدل] تا مدتی، بسیار گیج‏کننده،‏ با عنوان نئولیبرالیسم شناخته می‏شد، نظر به اینکه چگونه نیروهای بازار آشنای لیبرالیسم کلاسیک تعمداً مهار شده و به‏سوی اهداف سودمند اجتماعی هدایت می‏شدند. سرانجام، به‏رغم این تضاد آشکار با لیبرالیسم کلاسیک، اصطلاح لیبرالیسم (بدون نئو) عنوانی جاافتاده شد برای تشکیلات سیاسی آمریکای پس از جنگ؛ وضعیت عجیبی که همچنان سردرگمی بسیاری ایجاد می‏کند. با در نظر گرفتن این تغییر در کاربرد زبانی، بازماندگان مؤمن در ایالات‏متحده که با الهام از رمان‏های عامه‏پسند آین رند،[2] از بازگشت سرراست به نظم لسه‏فر پیش از جنگ دفاع می‏کردند، خودشان را لیبرتارین نامیدند.

[1]. Outcome-based assessment

[2]. Ayn Rand

[i]. Adam Kotsko, The Prince of This World (Stanford: Stanford University Press, 2016).

[ii]. Karl Polanyi, The Great Transformation: The Political and Economic Origins of Our Time (Boston: Beacon, 2001).

 

انتشارات نگاه

اینستاگرام انتشارات نگاه

 

 

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “اهریمنان نئولیبرالیسم: در باب الهیات سیاسی سرمایۀ متاخر”