فتح‏نامه‏‌ی کابل: اسرار پنهان جنگ بی‌‏پایان

کارلوتا گال
محمد قراگوزلو

جسدهای آش و لاش مهمانان عروسی دراز به دراز در دو سوی حیاط کنار هم غلتیده بودند. چند روستایی در مسیر باغ به خون تپیده بودند. تکههایی از گوشت تن باشندگان از درختان آویزان بود. پیکر پتی زنی به تنه‌ى نهال پژمرده‌ی بادام پیچیده بود. آتش توپخانه زخمی‌های زیادی را به زاغه ها و دیوارهای خاکی مجتمع دوخته بود. اصابت خوفناک خمپاره‌ها خسارت سختی به خانه‌ها و خرمن‌ها و خواربار خلق وارد آورده بود. جنازه‌ها روی خاک شخم خورده و زیر آوار الوار سقف‌های ویران افتاده بودند. مادری با پنج فرزندش در یک اتاق غرق خون بودند. والدین داماد کنار فرزند ۱۳ ساله‌شان کشته شده بودند. جسد هفت کودک در آستانه‌ی دروازه ی باغ افتاده بود.

معرفی کتاب «فیتح‌نامۀ کابل»

225,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

کارلوتا گال, محمد قراگوزلو

نوبت چاپ

دوم

تعداد صفحه

526

سال چاپ

1401

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز

کتاب «فتح‏نامه‏‌ی کابل: اسرار پنهان جنگ بی‌‏پایان» نوشتۀ کارلوتا گال مترجم و محقق محمد قراگوزلو

گزیده ای از متن کتاب

درآمد 1
تعمق انسانی ما!

عصر سرد نوامبر 2001 بود که به مزارشریف __ شهری در شمال افغانستان __ رسیدم. چند روزی از هزیمت طالبان گذشته بود. حمله‏‌ی 11 سپتامبر دو ماه پیش به وقوع پیوسته بود و از زمانی‏که ارتش امریکا آتش جنگ در افغانستان را شعله‏‌ور ساخته بود، یک ماه می‏‌گذشت!

نیروهای هوایی ایالات متحده از هفتم اکتبر افغانستان را زیر بمباران شدید شخم زده بودند و با شدت تمام به دنبال انهدام امارت طالبان و دستگیری رهبران القاعده بودند. با وجود حفاظت سخت،  به اعتبار یاری یکی از دوستان افغان‏‌ام از مرز ازبکستان عبور کرده بودم. دست‏کم شش سالی می‏‌شد که این آشنا را ندیده بودم اما او به پدرم کمک کرده بود تا در جریان اشغال افغانستان از سوی ارتش شوروی وارد این سرزمین جنگ‌‏‏زده شود. همچنین او تصمیم گرفته بود برای پوشش اخبار و حوادث جنگ به دختر دوست خود کمک کند. این همدلی جسورانه یکی از دلایلی بود که من عاشق افغان‏‌ها شوم: اهمیت دادن به دوستی و رفاقت و وفاداری!

سال 1990 چندین بار مزارشریف را دیده بودم و می‏‌دانستم به لحاظ مناسبات تجاری شهری پرمشغله و شلوغ است. خیابان‏‌های اصلی از کنار گنبدهای شکوه‏مند فیروزه‏‌یی و دیوارهای کاشی‌‏کاری شده‏‌ی مزار [منسوب به] حضرت علی در میدان مرکزی به اطراف امتداد می‏‌یافت. من از این پدیده‏‌ی دردناک که باشنده‌‏گان شهر دچار چنین فقر و فلاکتی بودند، مبهوت و اندوهگین بودم. ساکنان مزارشریف طی مدت چهار سال حکومت طالبان دو قتل عام وحشتناک را تحمل کرده و سخت در تنگنا و ادبارِ محاصره‌‏ی واقعی گرفتار شده بودند. متعاقب جنگ و بدترین خشکسالی ممکن دهه‌‏های اخیر هزاران خانواده‏‌ی آواره در جست‏وجوی کار و غذا از خانه‏‌ی خود به شهرهای دیگر کوچیده بودند. خیابان‏‌ها انبانی از گاری‏‌ها و درشکه‏‌های اسب‏‌کش بود. کارگران دستفروش، اجناس خود را روی سر گذاشته بودند و جار می‏زدند. خانواده‌‏ها، کودکان بیمار را از میان گِل و شُل خیابان‏‌های کثیف به بیمارستان مرکزی شهر می‏بردند. شماری از زنان در معابر گل‏آلود گدایی می‏‌کردند. چهره‏‌های آنان پسِ پشت پرده‌‏ی توری برقع پنهان بود. آنان از سر تا پا با حجابی پر چین و چروک به موجوداتی بی‌‏روح تبدیل شده بودند. تنها بخش قابل رویت بدن آنان دستان پینه بسته و مچاله شده‌‏شان بود که از زیر چادر به سوی رهگذران دراز می‏‌شد. همه سرمازده و گرسنه بودند. به دلیل فرا رسیدن ماه رمضان رستوران‌‏ها و چای‏خانه‌‏ها بسته و یا خالی از مشتری بود. دستفروشان دوره‌‏گرد آبمیوه‏‌های وارداتی [اهدایی مراکز خیریه‏‌ی جهانی] و بیسکوئیت‌‏های کهنه می‏‌فروختند. در تمام شهر حتا یک تخم مرغ نیز یافت نمی‏‌شد.

موسسه انتشارات نگاه

کتاب «فتح‏نامه‏‌ی کابل: اسرار پنهان جنگ بی‌‏پایان» نوشتۀ کارلوتا گال مترجم و محقق محمد قراگوزلو

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “فتح‏نامه‏‌ی کابل: اسرار پنهان جنگ بی‌‏پایان”