کتاب «فتحنامهی کابل: اسرار پنهان جنگ بیپایان» نوشتۀ کارلوتا گال مترجم و محقق محمد قراگوزلو
گزیده ای از متن کتاب
عصر سرد نوامبر 2001 بود که به مزارشریف __ شهری در شمال افغانستان __ رسیدم. چند روزی از هزیمت طالبان گذشته بود. حملهی 11 سپتامبر دو ماه پیش به وقوع پیوسته بود و از زمانیکه ارتش امریکا آتش جنگ در افغانستان را شعلهور ساخته بود، یک ماه میگذشت!
نیروهای هوایی ایالات متحده از هفتم اکتبر افغانستان را زیر بمباران شدید شخم زده بودند و با شدت تمام به دنبال انهدام امارت طالبان و دستگیری رهبران القاعده بودند. با وجود حفاظت سخت، به اعتبار یاری یکی از دوستان افغانام از مرز ازبکستان عبور کرده بودم. دستکم شش سالی میشد که این آشنا را ندیده بودم اما او به پدرم کمک کرده بود تا در جریان اشغال افغانستان از سوی ارتش شوروی وارد این سرزمین جنگزده شود. همچنین او تصمیم گرفته بود برای پوشش اخبار و حوادث جنگ به دختر دوست خود کمک کند. این همدلی جسورانه یکی از دلایلی بود که من عاشق افغانها شوم: اهمیت دادن به دوستی و رفاقت و وفاداری!
سال 1990 چندین بار مزارشریف را دیده بودم و میدانستم به لحاظ مناسبات تجاری شهری پرمشغله و شلوغ است. خیابانهای اصلی از کنار گنبدهای شکوهمند فیروزهیی و دیوارهای کاشیکاری شدهی مزار [منسوب به] حضرت علی در میدان مرکزی به اطراف امتداد مییافت. من از این پدیدهی دردناک که باشندهگان شهر دچار چنین فقر و فلاکتی بودند، مبهوت و اندوهگین بودم. ساکنان مزارشریف طی مدت چهار سال حکومت طالبان دو قتل عام وحشتناک را تحمل کرده و سخت در تنگنا و ادبارِ محاصرهی واقعی گرفتار شده بودند. متعاقب جنگ و بدترین خشکسالی ممکن دهههای اخیر هزاران خانوادهی آواره در جستوجوی کار و غذا از خانهی خود به شهرهای دیگر کوچیده بودند. خیابانها انبانی از گاریها و درشکههای اسبکش بود. کارگران دستفروش، اجناس خود را روی سر گذاشته بودند و جار میزدند. خانوادهها، کودکان بیمار را از میان گِل و شُل خیابانهای کثیف به بیمارستان مرکزی شهر میبردند. شماری از زنان در معابر گلآلود گدایی میکردند. چهرههای آنان پسِ پشت پردهی توری برقع پنهان بود. آنان از سر تا پا با حجابی پر چین و چروک به موجوداتی بیروح تبدیل شده بودند. تنها بخش قابل رویت بدن آنان دستان پینه بسته و مچاله شدهشان بود که از زیر چادر به سوی رهگذران دراز میشد. همه سرمازده و گرسنه بودند. به دلیل فرا رسیدن ماه رمضان رستورانها و چایخانهها بسته و یا خالی از مشتری بود. دستفروشان دورهگرد آبمیوههای وارداتی [اهدایی مراکز خیریهی جهانی] و بیسکوئیتهای کهنه میفروختند. در تمام شهر حتا یک تخم مرغ نیز یافت نمیشد.
کتاب «فتحنامهی کابل: اسرار پنهان جنگ بیپایان» نوشتۀ کارلوتا گال مترجم و محقق محمد قراگوزلو
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.