هیچ چیز از واقعیت محض هولناکتر و عجیبتر نیست.
مصاحبهای با گیتا گرکانی مترجم «مترو» اثر هاروکی موراکامی
احمد مولوی
روزنامه بهار-شماره 94
«مترو» اثر هاروکی موراکامی، نویسنده جهان ژاپن، کتابی شگفتانگیز است. خانم گیتا گرکانی این کتاب پر حجم را ترجمه کردهاند و توسط مؤسسۀ انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
ماجرای کتاب به آزاد کردن گاز سارین در متروی توکیو، توسط 5 نفر از اعضای فرقهی اوم میپردازد. کتاب «مترو» مجموعه مصاحبههایی است که موراکامی با صرف وقت حیرتآوری با دو طرف حادثه (بازماندگان و اعضای فرقهی اوم) انجام دادهاست. موراکامی مصاحبهها را به صورت پازلی کنار هم قرار میدهد و هر شخص قسمتی از حادثه را بازگو میکند و در نهایت میتوان به تصویر دقیقی از این حادثه رسید.
به بهانهی انتشار این کتاب به گفتوگو با خانم گرکانی نشستیم و از مترجم این اثر خواستیم به سوالاتی پاسخ دهد.
- هاروکی موراکی نویسنده ی کاملاً شناخته شدهای برای ایرانیها است. دوست دارم یک چیز جدید از این نویسندهی ژاپنی به ما بگویید.
در مورد یک نویسندهی مشهور و شناخته شده به زحمت میشود چیز تازهای گفت، اما به خود من کتاب مترو تصویر دیگری از موراکامی ارائه داد. در این کتاب نویسندهای را میبینیم که کاملاً غرق در کاراکترهای داستانش شده، اما این داستان نه زاییدهی تخیل او بلکه فاجعهای واقعی است. در عین حال فروتنی او در برابر سوژهها، محبت و همدردیاش نسبت به انسانها فارغ از مقام و موقعیت آنها، حیرت انگیز است. موراکامی به همهی مصاحبه شوندهها به یک چشم نگاه میکند. فروشندهی سوپر مارکت و مقام نظامی و پزشک برجسته در چشم او یکی هستند. از همه مهمتر با همهی خشمی که حس میکند حتی نسبت به پیروان اوم هم منصف باقی میماند. این ویژگیها یک نویسندهی بزرگ را میسازند. موراکامی نویسندهی بزرگی است، نه فقط به خاطر تسلطی که به قصهگویی دارد، بلکه به خاطر عشق به انسان و توانایی غریبش در درست و دقیق دیدن آدمها. حتی به کسانی که از آنها بیزار است به عنوان انسان نگاه میکند.
- برگردیم به کتاب مترو، موضوع این کتاب چیست؟
مترو اثری غیر داستانی در مورد حملهی فرقه ی اوم با گاز سارین به متروی توکیو است. اقدامی تروریستی که قربانیان بیشمار داشت، هرچند به خاطر تلاشی که برای نجات آنها انجام شد تعداد کشته شدهها به طرز حیرتانگیزی کم بود اما کسانی که آسیبهای جدی دیدند زیاد بودند. فرقهی اوم یک فرقهی بودایی آخرالزمانی بود به رهبری آساهارا که پیروانش از همهی فرمانهای او پیروی میکردند. البته بعد از دستگیری آساهارا و همدستانش معلوم شد این پیروی همیشه از سر میل نبوده و کسانی که از دستورات او سرپیچی میکردند به مجازاتهای وحشتناکی محکوم میشدند. مترو اثری است که در آن قربانیان و مجرمان را کنار هم داریم. هردو را میبینیم و از واقعیتهای ماجرایی با خبر میشویم که برای بیگناهان بیشماری رنج و درد بسیار به همراه آورد. و در عینحال به طور مستقیم با مسائل تروریستی امروز جهان در ارتباط است.
- قبلتر هم کتابی غیر داستانی از موراکامی به اسم «وقتی از دویدن صحبت میکنم، در چه موردی صحبت میکنم» در مورد دویدن ترجمه شده بود که با استقبال خوبی هم مواجه شد و حالا شما دست به ترجمهی یک مجموعه مصاحبه زدهاید، چه چیزی شما را جذب این کتاب کرد؟
من آن کتاب را هم خیلی دوست دارم. در آن موراکامی از خودش حرف میزند و گفتههایش بسیار جذاب و خواندنیاند. اما مترو مقولهی دیگری است. تنها مشتی مصاحبه نیست. تحلیل دقیق و پیشگویانهی جنایتی است که هیچکس تصور نمیکرد سرآغاز جنایت های بیشمار دیگر باشد. من سالها پیش کتاب را خوانده بودم و به نظرم یکی از مهمترین آثارش بود، حتی در مقایسه با آثار داستانی او. در این کتاب موراکامی همانطور که بارها تاکید میکند قلمش را در اختیار کسانی گذاشته که خودشان توانایی بیان آنچه را بر آنها رفته بود، نداشتند. کاراکترها حیرتانگیزاند. آدمهای ساده با زندگیهای ساده که درگیر ماجرایی آخرالزمانی و هولناک شدهاند. مورد خشم آساهارا و پیروانش قرار گرفتند بیآنکه خودشان به هیچ نقشی در برانگیختن این خشم داشته باشند. اما با وجود تمام ارزشهایی که برای کتاب قائل بودم، قصد ترجمه نداشتم. خواندن مترو را به دوست بسیار عزیز روزنامهنگاری پیشنهاد کردم. با تاکید بر شیوهی مصاحبهی او و نکاتی که روی آنها دست میگذارد تا به حقیقت برسد. دوستم گفت، پس ترجمه کن تا بخوانم، و کردم، به همین سادگی. اینکه کتابی را ترجمه کنی تا دوستی بخواند و در لذت آن شریک شود و از آن بیاموزد، انگیزهی خیلی خوبی است.
مسئلهی بسیار مهم دیگر برای من شناختی بود که خودم با خواندن این کتاب از مفهوم شیمیاییشدن پیدا کردم. در ایران چه سربازان ما و چه مردم کشورمان با گازهای سمی مورد حمله قرار گرفتند اما فهمیدن اینکه یک مجروح شیمیایی با چه رنجی مواجه است، ساده نیست. و موراکامی در کتابش کاملاً این بحث دردناک را باز میکند. مترو دید من نسبت به جراحتهای شیمیایی را به کلی تغییر داد.
- خشونت یکی از ِالمانهای اصلی این کتاب است. کمی در این مورد توضیح دهید و به عنوان یک مترجم این خشونت تا چه اندازه واقعی است؟ منظورم این است که وقتی موراکامی مصاحبهها را ویرایش میکرده تا چه اندازه از قوهی تخیل خودش هم استفاده کرده است؟
در 1995 خشونتی که فرقه ی اوم به آن دست زد واقعهای غیرقابل تصور بود. در آن زمان وضعیت دنیا با امروز که هر روز شاهد انواع خشونت ها و ترورهای هولناک کور هستیم، خیلی فرق داشت. موراکامی متوجه این خطر شد. او فهمید ماجرا با سرکوب اوم تمام نخواهد شد. در فصلهایی که خودش به تحلیل ماجرا میپردازد به خوبی میتوان این پیشگویی را دید. اشتباه هم نکرده بود. انواع فرقه های بیمار و طرفدار خشونت و قتل عام را امروز داریم و میبینیم چه میکنند. برای واقعی بودن یا نبودن این خشونت میتوان به آمار مجروحان، جان باختگان و کسانی که زخمهای این واقعه را تا آخر عمر بر جسم و جانشان داشتند، نگاه کرد. موراکامی در کتاب تأکید میکند تخیل خود را وارد ماجرا نکرده و در قسمت اول تنها ثبت کنندهی شرح وقایع از زبان قربانیان بوده، هرچند در قسمت دوم با پیروان فرقهی اوم به بحث پرداخته اما در گفتههای آنها دست نبرده و همهی نظریات فردی و تحلیلهایش را به فصلهایی اختصاص داده که دیدگاه ها و تحلیلهای خودش را ارائه می دهد. در واقع نیازی هم به دستبردن در متن مصاحبهها نداشته. هیچ چیز از واقعیت محض هولناکتر و غریبتر نیست.
- وقتی چندتایی از مصاحبهها را پشت سر هم میخواندم، متوجه شدم که چقدر تفاوت نظرگاه وجود دارد و چقدر ضد و نقیض حرفزدن در مورد یک همچین موضوع بزرگی ساده است. و این نوع روایت حتی در رمان کافکا در ساحل هم تکرار شده است. حتی همان حادثهی تپهی برنج در رمان . من فکر میکنم کتاب مترو تأثیر زیادی بر نوشتن کافکا در ساحل گذاشته باشد، درست فکر میکنم؟
در مترو روایتها از یک واقعه به کلی متفاوت هستند. حتی گاهی نقیض یکدیگرند. موراکامی این تفاوتها را اصلاح نکرده چون در واقعیت هم هرکس شرح خودش را از هر واقعه ارائه میدهد. اما اینکه مترو روی کافکا در ساحل تأثیر داشته یا نداشته پرسشی است که فقط خود موراکامی میتواند به آن پاسخ بدهد. من اینقدر میدانم که چنین شیوهی نگاه به یک واقعه در ادبیات ژاپن سابقه دارد. نمونهی درخشان آن «راشومون» اثر ریونوسوکه آکوتاگاوا است که از پدران ادبیات مدرن ژاپن محسوب میشود و این اثرش را امیر فریدون گرکانی به فارسی ترجمه کرده است. با توجه به جایگاه شاخص آکوتاگاوا در ادبیات ژاپن تفاوت در روایت یک ماجرا برای موراکامی حتماً عجیب نبوده چون بدون تردید آکوتاگاوا را خوب میشناسد. هرچند میتوان نمونهی جوانتر نویسندهی کافکا در ساحل را در مترو دید. توجه او به انسانها فارغ از مقام و موقعیتشان، محبت عمیقش نسبت به گمنامترین قربانیان، تلاش بیوقفهاش برای درک و ثبت واقعیت و توجهاش به مباحث سیاسی و تاریخی و روانشناسی اجتماعی و شناختی خوبی که از آنها دارد . در کافکا در ساحل همهی اینها را میبینیم. قهرمان داستان در آن کتاب انسانی ساده و ناتوان در برقرار ارتباط اجتماعی و ناموفق در مسائل کاری و اقتصادی است. ناکاتا میتواند با گربهها بحثهای فلسفی داشته باشد اما در مقابل انسانها قادر به بیان نظریاتش نیست. با این وجود نویسنده دوستش دارد و او را مهمترین عنصر داستان میداند. ناکاتا مظهر ژاپن قبل از جنگ و پیش از ویرانی ارزشهای ملی است. نماد سرمایهداری خرد که در مقابل سرمایهداری کلان ژاپن پیشرفته، فلج و فاقد عمل شده. نماد معصومیت ژاپن آنطور که پیش از سلطهی جنگ طلبان بود و بعد از یاد رفت. نماد صلح که روحش را در کشاکش مبارزات روزمره با نیروهایی که توان درک آنها را ندارد، گم کرده. هرچند که فکر میکنم این به طور کلی دیدگاه خود موراکامی است.
- کتاب از دو بخش مجزا تشکیل شده و قسمت دوم که بعد از مترو نوشته، به فرقه ی اوم میپردازد، حتمًا شما درک بهتری از فرقهی اوم دارید.
نام فرقهی اوم از زمان حمله به متروی توکیو هرگز فراموش نشد. من بارها در جاهای مختلف درباره ی این فرقه خواندهام. حتی کسانی تا آنجا پیش رفتهاند که آساهارا را با نیروهای کیهانی و موجودات فرازمینی در ارتباط دانستهاند. یعنی کابوس این فرقه هرگز به طور کامل دست از سر جهان برنداشته. فرقههای وحشتناک آخرالزمانی دیگری هم در دنیا بودهاند اما معمولاً کار را با قتل عام افراد خودشان به پایان رساندهاند، مانند فرقهی جونز در آمریکا که بعد از مهاجرت دادن افرادش به کشور گویان در 1987 دستور خودکشی جمعی داد و 909 بزرگسال و 304 کودک با سیانور خودکشی کرده یا به دست عوامل جونز به قتل رسیدند. فرقهی اوم کار را از افراد خودش فراتر برد. دستور قتل عام عمومی داد. ترور کور و بدون هدف مشخص که در آن زمان وقوع آن باورکردنی نبود.
- موراکامی با صرف وقت خیلی زیادی با دو طرف ماجرا به مصاحبه نشسته است، هم با بازماندگان و هم با اعضای فرقه ی «اوم» و توانسته تصویر دقیقی از تروریسم و فرقه گرایی را ارائه دهد. خانم گرکانی تا چه اندازه این اوضاع را در جهان حال حاضر میبینید و بخصوص خاورمیانه و فرقه و ماجرای داعش؟
آنچه دیروز بعید و غریب بود به واقعیت امروز ما تبدیل شده. ترورهای کور، ایجاد وحشت تنها به قصد ایجاد وحشت، خشم لجام گسیخته و بیدلیل برعلیه بشریت از جانب گروههای بیمار اتفاقی است که هر روز میافتد. برای من فرقهها همه ترسناک هستند. همه از قوانین مشخصی پیروی میکنند. گرفتن دارایی و هویت فرد موقع ورود به فرقه، قطع رابطهاش با نزدیکانش، غذای کم، خواب کم، کار زیاد و مدام و تکراری و بدون منطق. این مؤثرترین شیوهی شستشوی مغزی است که تا به حال شناخته شده. بعد از مدتی فرد به کلی هویتش را از دست می دهد و به ابزاری در دست رهبری گروه تبدیل می شود. فرقهی اوم بر اساس آموزههای بودایی ساخته شده بود که جهان آن را به صلح دوستی میشناسد. اما کمتر کسی میداند در بودیسم بحثی داریم که به فرد اجازه میدهد دیگری را بکشد تا آن شخص در تناسخهای بعدی از موقعیت بهتری برخودار شود. یعنی یک قتل بدون کمترین عذاب وجدان و نگرانی چون قاتل با کشتن مقتول به او لطف میکند. در بین کسانی که در متروی توکیو گاز سارین پخش کردند یک دکتر قلب برجسته و یک مهندس نخبه دیده میشدند. این آدمها ناآگاه نبودند، قدرت تفکر را از دست داده بودند.
- مسالهای که حتما ذهن هر خوانندهای را بعد از خواندن کتاب درگیر خواهد کرد، امنیت است. جهان سوم و امنیت! فکر می کنید مترو با تشریح دقیق همچین حادثهای توانسته راه چارهای را هم پیش بکشد؟
امنیت در خاورمیانه بحث پیچیدهایی است که ظاهراً تا نفت هست امکان پذیر نیست. اما حالا عدمامنیت به تمام جهان رخنه کرده. دیگر هیچ نقطهای امن نیست. از خیابانی کنار دریا در نیس گرفته تا بازار فروش کریسمس در آلمان یا حتی سخنرانی در نمایشگاه نقاشی در ترکیه. نمیتوانید امیدوار باشید گروه های تروریستی دامنهی عمل شان را محدود به بخش هایی از جهان کنند که به هر دلیل وجود آشوب در آنها برای بعضی گروهها خوشایند است. همانطور که میبینیم خشونت خواه ناخواه از کنترل خارج شده و گسترده میشود. باآنکه وظیفهی نویسنده نشاندادن مشکل نه ارائهی راه حل است، فکر میکنم موراکامی در ارائه ی راه حل موفق بوده. شاید اگر سازمانهای اطلاعاتی کتاب مترو را خوانده بودند میتوانستند از شکل گیری گروههایی مانند داعش جلوگیری کنند. چون فرقهها بر جدایی فرد از مردم، محدودشدنش به گروه و موارد دیگری که قبلاً در مورد شستشوی مغزی ذکر کردم استوار هستند. موراکامی موقعیت را به دقت باز کرده. از یک طرف ذهنیت و نگاه بازماندگان و از طرف دیگر افکار اعضاء فرقه را به خوبی نشان داده. مجازاتهایی را هم که در انتظار پیروان خاطی اوم بوده ذکر کرده. یعنی اوم فرقهای بوده بر اساس شستشوی مغزی، اطاعت محض و شکنجه و قتل در صورت سرپیچی از اوامر. این الگویی منحصر به اوم نیست. در خبرها بارها شنیدهایم فرقهی داعش آن دست از افرادش را که قصد سرپیچی داشتند به قتل رسانده. در مورد فرقههای دیگری هم اسناد بیشماری وجود دارد که از همین شیوههای ترور و سرکوب در بین اعضاء خبر میدهد. پس الگو یکسان است و اگر پیاده کردن این الگو در ژاپن امن و آرام 1995 امکان پذیر بوده چرا در خاورمیانهی آشوبزده در 2016 امکان پذیر نباشد؟ چیزی که به آن نیاز داریم درک مکانیسم عملکرد این فرقه هاست. وقتی پدیدهای را به درستی شناختیم قادر به کنترل آن هم خواهیم بود. در اینجا یک نویسنده توانش را در تشریح مکانیسم جنایت و آفرین جانی به کار گرفته.
- خانم گرکانی برای خود شما کدام یک از شخصیتهای مصاحبه شونده جذاب بوده است و در ذهنتان مانده است؟
خیلیها. وظیفهشناسی افراد، اصرارشان در به موقع سر کار حاضرشدن و حتی با وجود جراحتهای شدید از حرکت به سوی محل کار خودداری نکردن. نظم و آرامش مردم موقع خروج از مترو که در آن گاز سمی پخش شده بود. مأموران مترو که با افتخار از کار و مسؤلیتشان حرف میزدند و به خاطر همین مسؤلیت پذیری آسیب دیده و به قتل رسیدند. سومیونیشیمورا که عادت داشت یک روز در میان موقع رفتن به سر کار شیر بخرد و آن روز با وجود جراحت شدید باز از روی عادت شیر خرید و بعد کارش به بیمارستان کشید. شیتسو آکاشی، کارمند سوپر مارکت، که تمام عمر برای شادی و سعادت خانوادهاش تلاش کرد و خواست دختر خیلی خوبی برای والدینش باشد و در مترو چنان مجروح شد که همهی تواناییهایش را از دست داد و تنها یاد دیسنیلند ژاپن برایش ماند. اما از همه جالبتر توموکو تاکاتسوکی بود که با همسرش اختلاف داشت، بعد از حادثه به او زنگ زد تا بگوید زنده است و با واکنش سردش روبرو شد. او روز بعد از زنش جدا شد. بحث برسر طلاق نیست، بر سر تغییراتی است که میدانیم باید در زندگیمان بدهیم اما تا باور نکنیم مرگ همیشه در کمین ماست شهامت انجام آنها را پیدا نمیکنیم.
10-مخاطبان موراکامی آیا باز میتوانند منتظر ترجمه ای دیگر از این نویسنده توسط شما باشند؟
نمیدانم. بیشتر کارهای موراکامی از نظر من بدون مثله شدن قابل ترجمه نیست. در مورد کافکا در ساحل مشکل کم بود و مترو بدون حذف یک کلمه به چاپ رسید. اما این در مورد خیلی از آثار او شدنی نیست. به طور کلی هم در مورد بعد، باید بعد حرف زد. شاید باز دوستی خواست کتابی را ترجمه کنم تا او بخواند. کسی چه می داند؟
برای بررسی و خرید کتاب مترو میتوانید از لینک زیر استفاده کنید: