یک جهان شوریدگی، یک جان عاشق، پروانهای که گرد شمع عشق سوخت اما حاصل سوختنش شد، مجموعهای از نابترین غزلهای شعر معاصر فارسی .
منزوی در زنجان پا به جهان نهاد. در آن شهر بالید ، در دههی چهل در اوج تب وتاب فرهنگی ادبی وارد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران شد. در تهران دوستانی یافت و راه به محافل ادبی جست و عاشق شد، شعر سرود و تحسین شد. عشق شعلهای به جانش انداخت که اورا از مسیر درس و زندگی عادی جدا کرد. شوریدهوار زیست ، ازدواج کرد، صاحب دختری شد، اما هیچگاه سامان نگرفت. هر چه آشفتگی بیشتر گریبانش را گرفت، غزل های شورانگیزتری سرود.
حسین منزوی استادی بیبدیل درخود ویرانگری بود، اما از این امر باکی نداشت ، چه باور داشت که میراثش نه روال عادی و معمولی زندگیاش که آثار قلمی اوست. او در شرایطی که میتوانست بسیار بیشتر باشد و آثار گرانقدرتری عرضه کند زود دست از جهان شست، اما همهی آنچه از او در دست داریم بی تردید در پهنهی ادب فارسی ماندگاری همیشگی خواهد یافت .