ساندویچ ژامبون :
این رمان درواقع یک اتوبیوگرافی است از زندگی نویسندهاش. چارلز بوکوفسکی در این رمان دست به روایت زندگیاش میزند. رمان با راوی اول شخصی به نام هنری چیناسکی پیش میرود و روایتگر سالهای اولیه زندگی بوکوفسکی است.
قسمتی از کتاب :اولین چیزی که از حرف های مادربزگ یادم می آید این بود: «همتونو تو گور میکنم»! این را اولین بار وقتی گفت که ما می خواستیم شروع کنیم به غذا خوردن، و بعدها بارها و بارها قبل از شروع غذا همین را تکرار کرد. خوردن بهنظر خیلی مهم بود. ما پوره سیب زمینی و آب گوشت می خوردیم، مخصوصاً روزهای یکشنبه. ما همچنین گوشت کباب شده، سوسیس آلمانی، کلم آبپز، نخودفرنگی، ریواس، هویج، اسفناج، لوبیا سبز، مرغ، کوفته، اسپاگتی با مخلوط نشاسته و گوشت، و همچنین پیاز آبپز، مارچوبه، و هر یکشنبه کلوچه توت فرنگی و بستنی وانیلی می خوردیم. برای صبحانه ما نان تست و سوسیس، کیک تازه یا وافل با بیکن و نیمرو داشتیم. و همیشه آن میان قهوه بود. اما بهترین چیزی که من یادم می آید پوره ی سیب زمینی ست و آب گوشت و مادربزرگ که می گفت «هموتونو تو گور می کنم!»
هزار پیشه:
داستان «هزارپیشه» درباره زندگی جوانی به نام هنری چیناسکی است که بین دوستانش به نام هَنک یعنی شکل خودمانی نامه هنری، صدا می زنند. دوستان بوکوفسکی هم او را با همین نام کوتاه شده می شناختند. قهرمان این داستان، شباهت هایی با زندگی خود نویسنده اثر دارد. از جمله این که یک آمریکایی لهستانی تبار است.
اتفاقات «هزارپیشه» در سال های پایانی جنگ جهانی دوم و همچنین سال های پس از جنگ جریان دارد.
قسمتی از کتاب :«ببین، من یه کهنه سربازم از جنگ جهانی اول. بهخاطر این کشور جونم رو کف دستم گذاشتم اما هیچکس استخدامم نمیکنه، هیچکس بهم کار نمیده. اونها قدر کاری که کردم رو نمیدونن. گرسنمه، یه کمکی به من بکن…»
ممنون از اطلاعاتی که قرار دادید