روزنامه سازندگی در صفخه اندیشه و تاریخ خود طی یادداشتی به بررسی کتاب «تاریخ زیبایی شناسی» ترجمه منوچهر صانعی پرداخته است که در ادامه میخوانیم :
منوچهر صانعی دره بیدی که بیشتر به عنوان مترجم شناخته میشود، دارای مدرک دکتری رشته فلسفه از دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۱ و عضویت هیئت علمی و استاد گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی از همان زمان تاکنون است. او از مترجمان کتاب دانشنامه زیبایی شناسی است که برنده جایزه کتاب سال ۱۳۸۵ شد. مشهورترین آثاری که در بیدی به فارسی برگردانده است، مجموعه آثار دیلتای است که انتشارات ققنوس در دهه ۹۰ روانه بازار نشر کشور کرد. هم اکنون کتاب تاریخ زیبایی شناسی برنارد بوزانکت توسط این مترجم کارکشته به فارسی برگردانده شده است.
برنارد بوزانکت فیلسوف و نظریه پرداز سیاسی انگلیسی و شخصیت تأثیرگذاری در مسائل سیاست سیاسی و اجتماعی در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ بود. آثار وی تحت تأثیر قرار گرفت اما بعد موردانتقاد بسیاری از اندیشمندان، به ویژه برتراند راسل، جان دیویی و ویلیام جیمز قرار گرفت. برنارد شوهر هلن بوسانکته، رهبر جامعه سازمان خیریه بود. نویسنده در این اثر زیبایی شناسی را تماما به دید فلسفی نگریسته و در آن به آثار فیلسوفان در مورد هنر و زیبایی بیشتر متکی است تا آثار هنرمندان، از مدافعان بی قیدوشرط ایده آلیسم مطلق (اصالت معنا) است و از این دیدگاه به هنر و زیبایی نگریسته است. به موضوع کارش اشراف کامل دارد و در پروراندن مباحث و موضوعات گوناگون در حوزه هنر و زیبایی حق مطلب را ادا کرده است. برنارد بوزانکت در قسمتی از مقدمه این کتاب چنین نوشته است: «نظریه زیبایی شاخه ای از فلسفه است و برای شناخت فراهم آمده است نه راهنمای عمل. بنابراین اثر حاضر در درجه اول متوجه کسانی است که شاید در درک جایگاه و ارزش زیبایی در نظام زندگی انسان، آن گونه که توسط اندیشمندان هدایتگر در ادوار گوناگون تاریخ جهان تصور شده است، یک علاقه فلسفی بیابند. شایسته تأکید است که فیلسوف زیبایی، گستاخی و جسارت حمله به قلمرو هنرمند را با موضوع دعوای (محل نزاع) اصول و احکام انتقادی درنمی آمیزد. باور به اینکه موضوع از این قرار است، زیبایی شناسی را بیشتر به رسوایی می کشاند، که اگر این نظر درست بود، کاملا شایسته آن بود. گفته میشود که هنر بی فایده است؛ به همین نسبت زیبایی شناسی هم می تواند بی فایده باشد، نظریه پرداز زیبایی خلاصه می خواهد هنرمند را درک کند نه برای اینکه در کار او دخالت کند بلکه برای اینکه علاقه عقلانی خود را ارضا کند. اما علاوه بر مطالعات مورد ادعای فلسفه، گروه بزرگ و رو به افزایشی از خوانندگان وجود دارد که اصولا مجذوب تشریح و توضیح نسبتا روشن و مرتبط هر نوع دانش فلسفی هستند که موضوع آن در اختیار آنها قرار می گیرد، خواه منطق باشد یا اخلاق، جامعه شناسی یا نظریه مربوط به دین. چنین خوانندگانی به جای روی آوردن به یک موضوع
جزئی و خاص، از طریق موضوعی وارد فلسفه می شوند که پیشاپیش علاقه آنها را برانگیخته است، صرفا به این دلیل که آن موضوع خاص و جزئی بخشی از فلسفه است. اعتراف میکنم
که امیدوارم به رغم کاستی هایی که این کتاب را از جذابیت محروم کرده است که نویسنده ای توانمندتر می توانست به چنین موضوعی بدهد، بسیاری از عاشقان خردمند زیبایی خوشحال شوند از اینکه از طریق این کتاب با اندیشه های مردان بزرگی آشنا می شوند که در مورد این عنصر مهم جهان روحانی_ یعنی زیبایی_سخن گفته اند. برنارد بوزانکت در ادامه می نویسد:
«در هر حال من کار خود را به عنوان تاریخ زیبایی شناسی و نه تاریخ زیبایی شناسان در نظر گرفته ام. به ادعاهای عدالت تاریخی چندان توجهی نداشته ام. در حالی که اطمینان می دهم هیچیک از نویسندگانی رده اول حذف نشده اند جرأت نمیکنم بگویم همه نویسندگانی که به آنها پرداخته ام مهم تر از نویسندگانی هستند که به آنها نپرداخته ام. من اول در مورد ترتیبی اندیشیده ام که ضروری یا مناسب است تا بتوانم پیوستگی اندیشه ها و کامل ترین صورت آنها را نشان دهم و در درجه دوم در مورد ردیف فردی افراد و مزیت نویسندگان موردبحث اندیشیده ام. چنان که در فصل اول معلوم خواهد شد من قانع نبوده ام به اینکه با موضوع کار خود به عنوان صرفا گزارشی از مباحث نظری برخورد کنم. هیچیک از شاخه های تاریخ فلسفه نمیتواند کاملا به نحو نظری بیان شود و تاریخ زیبایی شناسی کمتر از بقیه دارای این وضعیت است. بنابراین هدف من این بوده است که باور فلسفی را فقط به عنوان صورت روشن و متبلور آگاهی از زیبایی یا حس زیبایی نشان دهم که خود_ این صورت_توسط شرایطی تعیین می شود که عمیقا در زندگی ادوار تاریخی پی در پی قرار دارد. من در واقع تا آنجا که ممکن بوده است خواسته ام تاریخ آگاهی از زیبایی را بنویسم. شایان ذکر است برنارد بوزانکت به هنر و زیباشناسی علاقه ای خاص داشت و آنها را جزئی از کلی می دانست که مطلق را پدید می آورد. از ۱۸۷۰ تا ۱۸۸۰ در آکسفورد تدریس کرد. پس از آن بیشتر در لندن یا در نزدیکی آن شهر ساکن بود و به نوشتن داوطلبانه برای مؤسسات خیریه می پرداخت.