وبلاگ

روایت نبوغ و جنون: معرفی «شور زندگی»

ادبیات، جنگ، ادبیات

روزنامه شرق در مطلبی با عنوان «روایت نبوغ و جنون» به معرفی کتاب «شور زندگی» پرداخته است که در ادامه خواهد آمد:

شرق: «ساعت چهار صبح از خواب برخاست، و چهار ساعت پیاده رفت تا به جایی که می خواست رسید، و تا هنگام تاریکی نگاره کشید. این راهپیمایی ده دوازده کیلومتری رفت و برگشت به خانه در جاده خلوت چندان دلپذیر نبود، اما بوم خیسی که به زیر بغل می گرفت و به تنش می خورد به او اعتماد به نفس می داد. ظرف هفت روز هفت نگاره بزرگ کشید. در پایان هفته از کار بسیار به آستانه مرگ رسید. تابستان شکوهمندی بود و او در آن از هر فرصتی برای نگاره کشیدن سود برد. باد میسترال با خشونت آمد و ابری از گردوخاک به آسمان برد و درختان را سپیدپوش کرد. ونسان ناگزیر شد از کار و کوشش دست بردارد. گرفت شانزده ساعت یکسره خوابید». این بخشی از رمان «شور زندگی» ایروینگ استون است که به تازگی با ترجمه ابوالحسن تهامی در نشر نگاه منتشر شده است. نام واقعی ایروینگ استون، ایروینگ تنه بائوم است که در سال ۱۹۰۳ در سانفرانسیسکو متولد شد. او در دانشگاه ادبیات خواند و در سال ۱۹۲۴ دوره کارشناسی ارشدش را سپری کرد.

او در ابتدا با نوشتن نمایشنامه وارد عرصه نویسندگی شد و بعد به نوشتن داستان های پلیسی پرداخت. «شور زندگی» اولین رمان ایروینگ استون است که در سال ۱۹۳۴ نوشته شد. نویسنده نام این اثر را «تاریخ زندگی نامه» گذاشته بود. «شور زندگی» روایتی است داستانی از زندگی ونسان ون گوگ. در روایت رمان، فضای پاریس پسا امپرسیونیستی به تصویر کشیده شده و رهیافت ون گوگ به جهان هنر و فرایند تحول او بازنمایی شده است. آن طور که در توضیحات خود کتاب نیز آمده، در این اثر زندگی ون گوگ نه تنها در جایگاه یک نقاش مطرح بلکه به عنوان شخصیتی یگانه روایت می شود که تمام عمرش را در سختی و مرارت اما سرشار از حب حيات سپری کرد و از این رو سرگذشت او به رمانی سرشار از احساسات عمیق انسانی و شگفتی های زندگی بدل شده است». ون گوگ زندگی عجیبی داشت که آمیخته از نبوغ، فقر، ناامیدی و جنون بود و سرگذشت او تاکنون و به دفعات مورد توجه منتقدان و نویسندگان بوده است. ون گوگ در دسامبر سال ۱۸۸۸ گوش چپش را برید و این شاید عجیب ترین و مشهورترین اتفاقی باشد که درباره یک هنرمند وجود دارد. در اصل این ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود ون گوگ نیز در دو خودنگاره تصویر خودش را با گوش باندپیچی شده ثبت کرده است. یکی از این آثار با فاصله چند روز پس از آنکه ون گوگ از بیمارستان به خانه برمی گردد کشیده شده و در آن پانسمان ضخیم گوش و باندی که برای نگه داشتن تنظيف روغنی به کار گرفته شده، دیده میشود. در اثر دیگر، باندپیچی گوش ونگوگ نازک تر است و این نشان میدهد که جراحت او رو به بهبودی بوده است. نبوغ و جنون ون گوگ در نوع خودش بی مثال بوده و از این نظر زندگی و سرنوشت او همواره مورد توجه بوده است. بر همین اساس است که در توضیحات «شور زندگی» به این موضوع اشاره شده که تاکنون هیچ نقاشی همچون ون گوگ چنین برانگیخته قدرت خلاقه ویرانگر خود نبوده است و هرگز طغیان درونی خلاقیت بدین گونه او را از رسیدن به سرخوشی و نیک بختی باز نداشته است.

در بخشی از «شور زندگی» می خوانیم: «صبح روز بعد مشاجره فراموش شده بود. قهوه را با هم نوشیدند و هریک برای یافتن تصویر مناسب به راه خود رفت. شب که ونسان خسته از کار روزانه، که تراز کردن شش رنگ اصلی می نامید، برگشت، دید که گوگن روی اجاق کوچک گازی مشغول آماده کردن شام است. اول کمی به آرامی سخن گفتند و سپس سخن کشیده شد به نگارگری و نگارگران، که موضوع مورد علاقه هردوشان بود. و جنگ ادامه یافت. نگارگرانی که گوگن می ستودشان، ونسان می نکوهید. و آنان که بت ونسان بودند، گوگن حکم به قتلشان می داد. در هیچ مورد کوچک و بزرگ مربوط به هنرشان با یکدیگر توافق نداشتند. در مورد هر موضوعی می توانستند به ملایمت و آرامی گفت وگو و بحث کنند، مگر در مورد نگارگری که خوراک و نوشاک زندگی شان بود. هر دو تا آخرین ذرات قدرت عصبی برای به کرسی نشاندن عقاید خود جنگیدند. گوگن دو برابر ونسان قدرت داشت، اما هیجان فزاینده ونسان، قدرت ها را برابر می کرد. حتا در مورد چیزهای مورد توافق هم، کلامشان از رعدوبرق خالی نبود. هر دو از جان مایه می گذاشتند و فریاد می زدند، و در پایان مانند باتری های خالی شده از حال می رفتند. گوگن اعلام کرد: تو هیچ وقت نگارگر نمیشی، ونسان، مگر اینکه بری طبیعت رو ببینی، برگردی به کارگاه هنری، و بنشینی با خونسردی نگاره شو بکشی». پیشتر کتاب های «نامه های ونگوگ» و «زندگی و هنر ونگوگ» در نشر نگاه به چاپ رسیده بود.

 

 

روزنامه شرق

موسسه انتشارات نگاه

روزنامه شرق      روزنامه شرق

 

https://negahpub.com/shop/biography/%d8%b4%d9%88%d8%b1-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c/

 

نوشتن دیدگاه