سالها پیش، «لیونارد» گفته بود:
– ترانه نویسی، کاری مقدس است. روحانی ست. شبیه کشتی گرفتن با فرشتگان!
اینک اما انگار «لیونارد» شاعر، از آسمان پایین آمده است و در معبد ذن ترانه می بافد. «کوهن» این دو آلبوم را در استودیوی خانگی اش ضبط کرده است. و شادا که همکاری نازک و روشن و زیبا دارد. به نام «شِرون رابینسون»، شاگرد مکتب ذن، آهنگساز، آوازخوان و تنظیم کننده و برنده ی جایزه گرامی.
پیش از این هم، «لیونارد» و «شِرون» دو کار جانانه در آلبوم «من مرد توام» «همه میدانند»و «چشم به راه معجزه» در آلبوم «آینده»داشته اند. امّا این نخستین کار کامل آنهاست.
ترانه هایی تر و تازه، خوشبو، از جنس جوانیی شاعر.
نان ترانه ها را شاعر در خانه پخته است. از بد حادثه امّا، استودیوی خانگی، ضد صدا نیست. پس شاعر فقط آخر شبها، و صبح کله ی سحر می تواند آواز بخواند. وقتی همه در خوابند و هنوز بیدار نشده اند. خود می گوید:
– ”موهبتی ست در خانه ضبط کردن. من بارها و بارها تکه تکه ی ترانه ها را از نو خوانده ام و پاک کرده ام. خوانده ام و دوباره خوانده ام.“
و باری هوای صمیمی و واقعیی خانه، در صدای آلبوم حضور دارد.
در ترانه یی ذنگونه به نام «خود عشق» در آلبوم «ده ترانه ی نو»، شاعر از رقص ذرات غبار هوا، در نور آفتاب الهام می گیرد.
بسیارانی به سراغ هوا رفته اند، امّا نادرند شاعرانی که چون او، با دست پُر برگشته باشند.
«لیونارد» می گوید:
– در یک اتاق آفتابی نشسته بودم و رقص غبار را تماشا می کردم و دعوتشان را برای پیوستن پذیرفتم.
و اینکه فراموش کنم که بوده ام، یا به یاد بیاورم که بوده ام.
این یک تجربه ی کمیاب است. تجربه ی از دست دادن خویشتن. رها شدن.
پیش از این من مراقب خویشتن بودم. این ترانه ها را برای چند خواهر و برادر راهب، اجرا کردم. و سرانجام همه گفتند:
– این بهتر از «سهشین» است، نشست هفت روزه ی «خودکاوی فوری». «مدیتیشن» فوری.
امّا به باور شاعر، با این همه، حتا “MTV” کانال معروف موسیقی، از پخش ترانه هایش خودداری می کند.
شاعر می گوید:
– در «کانادا» سرزمین من امّا قانون، کانال های تلویزیونی را وادار به پخش هنرمندان کانادایی می کند. چند درصد از هنرمندان ما باید بومی باشند.
کانادا مرا پخش می کند!
در باب این دو اثر تازه هم لبخندزنان می گوید:
– در این سه سال، من بسیار سرخوش و خوشبخت بودم. در جایی خواندم که سلولهای مغزی که نگرانی و تشویش را سبب می شوند، در بعضی آدمها، وقتی که به سن پیری می رسند می میرند. نمی دانم که درست است یا نه! و آیا این نظم و انضباط «ذن نشینی» نیست؟ امّا زندگی، آسان تر به نظر می رسد. پس من هم برای این آلبوم ها به تور دور دنیا نمی روم. ماه آینده، به مرخصی می روم تا کتاب دویست وپنجاه شعر و چند طرح را تمام کنم. زندگی کردن باید… آسان تر باشد…
آسان تر باشد…