رضوان راوی و قهرمان رمان، مردی است پنجاه ساله که با همسرش یاسمن و فرزند دو سالهاش سهراب در تیرون از توابع اصفهان در خانه نیمه کارهای که به دست خود بنا کرده در همسایگی برادرش جعفر زندگی میکند. یاسمن قالی باف ماهری است که از کودکی به این حرفه اشتغال داشته و اکنون نیز از راه قالی بافی و فروش آن به آقای «ف» در تأمین هزینههای زندگی به شوهرش کمک میکند.مادرش بی بی صنم قبل از ازدواج با پدر او با پسردایی خود اکبر ازدواج کرده بود.وی از شوهر خود جدا میشود و در امام زاده بست مینشیند تا شوهرش تنواند به او دسترسی یابد. سپس با عیوض خراط مردی لنگ ازدواج میکند و از او صاحب سه پسر و دو دختر به نامهای رحیم، رضوان (راوی داستان)، جعفر، زهرا و خدیجه میشود. ملک خاتون خاله بی بی صنم که بر اثر بالا کشیدن سهم الارث خواهر و برادرها زن ثروتمندی شده پس از مرگ تمامی دارایی خود را برای دخترش ربابه به جا میگذارد. ربابه زن خسیسی است که حساب همه چیز را دارد و حتی به شوهرش در ازای کار مزد میدهد. چون چرخ زندگی نمیچرخد، عیوض و بی بی صنم تصمیم میگیرند به خانه خاله زری خواهر بی بی صنم و شوهرش کل ناصر قلی که در کرمانشاه آسیاب دارد و از اعتبار خاصی برخوردار است بروند تا بلکه بتوانند با تغییر کار و روش زندگی از تنگدستی نجات پیدا کنند. اما نه تنها موفق نمیشوند که پسر بزرگشان رحیم را هم که از مدتها پیش مریض بود از دست میدهند و ناامید به ولایت خود بر میگردند. یاسمن با وجود بارداری شبانه روز تلاش میکند تا بافت قالی نیمه کارهای را تمام کند و آن را به آقای «ف» تحویل دهد. اما درد زایمانش امانش نمیدهد و پس از رسیدن به بیمارستان سر زا میرود و شوهر و دو بچه کوچکش را بیسرپرست میگذارد و غمی بر غمهای درونی شوهر میافزاید.
لینک خرید کتاب :
http://negahpub.com/book/%D8%A8%D8%A7%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%86%D8%AC/