مجموعهاشعار احمد شاملو
شاملوی تزلزل، شاملوی یقین
علی شروقی
روزنامه شرق – شماره 2784
در تمام آثاری که «کلاسیک» خوانده میشوند همواره چیزی تروتازه هست که در برابر گذر زمان و غبار قرون و سالیان سختجانی به خرج میدهد و در همه زمانها روی سخنش نهفقط با گذشته و اکنون که بیش و پیش از آن، با آینده است و خطابش به زمانهای که هنوز فرا نرسیده. به تعبیری اثر کلاسیک اثرِ «همواره معاصر» است و به این تعبیر شعر شاملو کلاسیک است چون همیشه معاصر است.
همه شاعرانی که از پس شاملو آمدهاند خود را در نسبت با او سنجیدهاند. این سنجش در مورد برخی، برابر با حمله به مواضع شاملو به قصد عبور از او بوده، در مورد برخی دیگر برابر با تقلید محض از او بیهیچ خلاقیتی. و البته بودهاند شاعرانی هم که کوشیدهاند راه میانه را پیش گیرند. هر سه مواجهه مهر تأییدی است بر حضور موثر شاملو در شعر پس از خود. چهبسا کلام حماسی و مطنطنِ شعر شاملو و آن لحن خطابی و حکمدهنده که قاطعیت و یقینی خدشهناپذیر را القا میکند، اعتمادبهنفس گروهی از شاعران پس از او را برای خلق شیوهای نو در شعر درهم شکند و آنها را ترسانولرزان زیر سایه این پدر نمادین نگاه دارد یا برعکس، دستهای دیگر را به عصیان و شورشی افراطی علیه این پدرِ نمادین وادارد که شعر پس از شاملو نشان داده این هر دو حالت اتفاق افتاده است. اما آیا این کلام حماسی، مطنطن، مبارزهجویانه و این بیانِ قاطع که القاء یقین است، تصویری کامل از شاملوی شاعر به دست میدهد؟ فکر میکنم که نه، چراکه زیر این پوسته سفتوسخت و بهعادت پذیرفتهشده شعر شاملو، تنش و تعارض پنهان و پیچیدهای هست که بازیگوشانه، آن اعتمادبهنفس اولیه و مرعوبکنندهای را که در نگاه نخست از منِ شعری او برداشت میشود دستخوش تردید میکند. این تنش و تعارض که رد آن را از دیرباز در شعر شاملو میتوان یافت محصولِ جدال مدامِ تزلزل و یقین و ترس و شهامت در شعر اوست. او یقین دارد به عمل قهرمانانه آنان که آرمانخواهانه به استقبال خطر میروند و مرگ باشکوه را به زیستِ حقارتبار ترجیح میدهند؛ اما از طرفی گویا خود نمیتواند تماموکمال چنین کند. در او نیمه عافیتجویی هست که آن منِ آرمانخواه از وجودش شاکی و شرمسار است. در شعر شاملو یقین حماسی و ترس و تزلزل برخاسته از عافیتجویی، مدام در کشمکشاند. منِ شعری شاملو در طول تمام آن سالهایی که او را بهعنوان نماینده شعر مبارزه و مقاومت میشناسیم با آن وجه عافیتجوی خود درگیر بوده است، جوری که بهنظر میرسد شاملو در سراسر عمرِ شعریاش «جز با خویشتن به جنگ» برنخاسته است: «من بامدادم سرانجام/ خسته/ بیآنکه جز با خویشتن به جنگ برخاسته باشم.» (مجموعهآثار/ ص٨٧٢)
در برخی از شعرهای پیش از انقلاب شاملو صدای خسته و اندوهگینِ منِ شعرِ او را میشنویم که شرمسار از پذیرش و تسلیم، حسرتآلود به بدرقه کسانی میرود که خطر کردهاند. آنها را ستایش میکند و خود را سرزنش و این دوپارهگی، بهرغم تمام آنچه شاملو در باب شکوه حماسی انسان میسراید، بذر تردیدی تلخ و درعینحال طنزآلود را در شعر او میکارد. این کشاکش مدامِ شورِ مبارزه و ترسِ عافیتجویانه یکی از شخصیترین و درونیترین تنشهای شاملوی شاعر در زیرمتنِ تمام آن شعرهای
سیاسی- اجتماعی اوست. در شعرهای متاخرش که رنگمایههای فلسفی یافته بودند زخم تردید در تنِ یقین حماسی و انسانگرایانهاش عمیقتر شد چنانکه در سطرهای پایانی یکی از شعرهای اواخر عمر خود در مجموعه «حدیث بیقراری ماهان»، گویا همچنان که پیشانی به پیشانی مرگ میساید، چنین میسراید: «اکنون که سراچه اعجاز پسِ پشت میگذارم/ بهجز آه حسرتی با من نیست:/ تبری غرقهی خون/ بر سکوی باورِ بییقین و/ باریکهی خونی که از بلندای یقین جاریست.» (مجموعهآثار/ ص١٠٤٩)
اما آنچه شاملو را از عدهای دیگر که در شعرشان با خود درگیرند، متمایز میکند توانایی اوست در کشاندن تنشهای شخصی به میدانی وسیع و عمومی. عظمت او در همین است؛ در یافتنِ تلاقیگاه حساس کشمکش شخصی با کشاکش بزرگتر.
برای بررسی و خرید این کتاب میتوانید از لینک زیر استفاده کنید: