وبلاگ

نگاهی به کتاب پادشاه زرد پوش

خيابان چهارسو

 روزنامه شرق – شماره 2762

«ديوانگان را ريشخند نكنيد؛ جنون آنان بيش از جنون شما به درازا مي‌كشد. تفاوت همين است. اواخر سال ١٩٢٠، دولت ايالات متحده برنامه تصويب‌شده در واپسين ماه تصدي رئيس‌جمهور وينتروپ را تقريبا به پايان رسانده بود. ظاهرا آرامش بر كشور حاكم بود. همه مي‌دانند كه مشكلات مربوط به تعرفه‌هاي مالياتي و قوانين كار چگونه حل شد. جنگ با آلمان و واقعه تصرف جزاير ساموا به دست آن كشور، هيچ‌يك نتوانستند زخمي مشهود بر چهره حكومت برجاي گذارند، و اشغال موقت نرفلك توسط ارتش دشمن، در شادي پيروزي‌هاي پياپي نيروي دريايي، و پس از آن، در خبر گرفتاري خنده‌دار نيروهاي ژنرال فن گارتنلوب در ايالت نيوجرزي، كاملا محو شده بود. سرمايه‌گذاري در كوبا و هاوايي صددرصد سودمند و منطقه ساموا نيز يك منبع ارزشمند استخراج زغال‌سنگ بود…». داستان «احياگر آبرو» از رابرت ويليام چيمبرز با اين سطور آغاز مي‌شود. داستاني كه در كنار هشت داستان ديگر به‌تازگي در مجموعه‌اي با نام «پادشاه زردپوش» با ترجمه برديا بهنيافر در نشر نگاه منتشر شده است. رابرت ويليام چيمبرز در سال ١٨٦٥ در بروكلين ايالات متحده متولد شد و در بيست‌ويك‌سالگي براي تحصيل رشته هنر رهسپار پاريس شد. او در سال ١٨٩٣ به زادگاهش برگشت و مدتي به كشيدن نقاشي پرداخت اما بعد از مدتي نقاشي را كنار گذاشت و به نويسندگي روي آورد. مجموعه داستان «پادشاه زردپوش» دومين اثر اوست. اين كتاب، شامل داستان‌هايي پررمزوراز و مستقل از هم است كه اغلب درونمايه‌اي فراهنجار و گاه وحشت‌آور دارند. گرچه داستان‌هاي اين كتاب مستقل از هم‌اند اما برخي ويژگي‌هاي مشترك آنها را به‌هم مربوط كرده است. از جمله اين اشتراكات نمايش‌نامه‌اي دوپرده‌اي با همين نام است كه شخصيت‌هاي محوري داستان‌ها با خواندن آن عقل مي‌باختند يا گرفتار زوال و نابودي مي‌شدند، و همچنين شهري به نام كاركوسا كه گويا داستان نمايش‌نامه در آن رخ مي‌دهد. چيمبرز در اين اثر از دو داستان كوتاه از امبروز بيرس كه او نيز نويسنده و منتقدي مشهور بود وام گرفت. مترجم اين دو داستان را نيز در انتهاي «پادشاه زردپوش» ترجمه كرده تا خوانندگان آن‌ها را نيز در اختيار داشته باشند: «تاثير داستان ساكن شهر كاركوسا از بيرس بيشتر از داستان دوم، يعني هاييتاي چوپان است كه جز يك نام نشان ديگري از آن در اين كتاب نمي‌بينيم. اما براي كشف سرنخ‌هاي بيشتر براي خوانندگان، تصميم گرفتم آن دو داستان را نيز ترجمه كنم و در انتهاي كتاب بگنجانم. در سال‌هاي گذشته اين كتاب دستمايه ساخت فيلم‌ها و سريال‌هاي زيادي، علي‌الخصوص فصل اول سريال كارآگاه واقعي شد و همين موضوع سبب احياي دوباره آن و تبديل‌شدن آن به يكي از پرفروش‌ترين‌ها گرديد.» در بخشي از داستان «نقاب» از اين مجموعه مي‌خوانيم: «با اينكه چيزي از شيمي نمي‌دانستم، اما با علاقه گوش مي‌دادم. او سوسن سفيدي را كه ژان‌ويه‌و از نتردام آورده بود، برداشت و آن را درون حوضچه انداخت. مايع درون حوضچه فورا شفافيت بلورينش را از دست داد. لحظه‌اي كف سفيد شيري‌رنگي دور سوسن را گرفت كه بعد محو شد و مايع را كدر باقي گذاشت. ته‌رنگي از نارنجي و سرخ روي سطح مايع ظاهر شد و شعاعي كه به نور خالص خورشيد مي‌مانست از كف حوضچه كه شاخه گل آنجا قرار داشت، به بالا تابيد.»

 

برای خرید و بررسی کتاب پادشاه زرد پوش، از لینک زیر استفاده کنید:

پادشاه زرد پوش

2 دیدگاه در مورد “نگاهی به کتاب پادشاه زرد پوش

نوشتن دیدگاه