داستانهای سرگردان
نسیم آصف: «شب مینا» عنوان مجموعهداستانی از گابریل گارسیا ماركز است كه بهتازگی با ترجمه صفدر تقیزاده در نشر نگاه منتشر شده است. این مجموعه دوازده داستان كوتاه را دربر گرفته كه پس از انتشار، بلافاصله به زبانهای مختلف ترجمه شد. این كتاب با عنوان «دوازده داستان كوتاه سرگردان» به زبان فرانسه ترجمه شد. داستانهای این مجموعه نخست در نشریههای ادبی به چاپ رسیدند اما خود ماركز میگوید كه بسیاری از آنها را برای انتشار در این كتاب بازنویسی كرده است. تقیزاده این مجموعه را از روی ترجمه انگلیسی ادیت گراسمن از متن اسپانیایی به فارسی برگردانده است. او در بخشی از مقدمهاش درباره این مجموعه نوشته: «گابریل گارسیا ماركز در این كتاب، شیوهای نوین از روایتپردازی به دست داده و همانطور كه خود گفته است، چندینسال متمادی در جستوجوی زبان و بیان و ساختار داستانی تازهای كوشیده است، و این خود میتواند یكی از رازهای توفیق نویسندهای پرآوازه باشد كه با هر كتاب تازهاش، حادثهای در عرصه ادبیات جهان آفرید». ماركز در بخشی از پیشگفتاری كه به سال ١٩٩٢ برای این مجموعه نوشت،آورده: «و این همان مجموعهداستان است، مجموعهای كه پس از آنهمه سرگردانیها و جابهجاییها و تلاشش برای از سر گذراندن ناهنجاریهای بلاتكلیفی، اكنون بر سر سفره، حاضر و آماده شده است. همه داستانها، بهجز دو داستان اول، در یك زمان تمام شدند، و تاریخ آغاز كار روی هر داستان، ذیل آن آمده است. ترتیب داستانها در این كتاب، به همان شكلی است كه در دفتر یادداشت بود. همیشه فكر میكردهام نسخههای تازه هر داستان كوتاهی، بهتر از نسخههای پیشین آن است. پس در این صورت، چگونه میتوان فهمید نسخه نهایی كدام است؟ درست به همان روال كه هر آشپزی خود میداند دستپختش كی آماده است و این شگرد كار، تابع هیچ قانون عقلایی نیست بلكه تابع جادوی غریزه است. بااینهمه، برای اینكه مبادا وسوسه شوم، داستانها را بازخوانی نمیكنم، همانطور كه هرگز هیچیك از رمانهایم را هم. از بیم آنكه مبادا پشیمان شوم كه چرا اصلا آنها را نوشتهام، دوباره نخواندهام. خوانندگان خود میدانند با آنها چه كنند. خوشبختانه اگر این داستانها هم، سفرشان در سبد آشغال هم به پایان برسد، درست همچون سرخوشی بازگشت به خان و مان است». ماركز داستانهای این مجموعه را كه در طول هجده سال نوشته شدهاند، در عرض هشت ماه بازنویسی كرده است. در بخشی از داستان اول مجموعه با عنوان «سفر بخیر، آقای رئیسجمهور» میخوانیم: «روی نیمكتی چوبی زیر برگهای زرد پارك خالی و خلوت نشسته بود و قوهای خاكستریرنگ را تماشا میكرد و هر دو دستش را روی دسته نقرهای عصایش تكیه داده بود و به مرگ میاندیشید. در نخستین دیدارش از ژنو، دریاچه آرام و روشن بود با مرغان دریایی اهلی كه از دست مردم غذا میخوردند و زنانی با آن یقههای چیندار و چترهای آفتابی ابریشمی، كه چشمبهراه مشتری بودند و به پریان ساعت شش بعدازظهر میماندند. اكنون تنها زنی كه در دیدرسش بود، زنی بود كه روی اسكله خالی گل میفروخت. برایش قبول این واقعیت بسیار دشوار بود كه زمان میتواند، نهتنها در زندگی او كه در تمامی دنیا اینهمه تباهی پدید آورد. او هم یكی دیگر از آدمهای ناشناس این شهر، شهر ناشناسان برجسته بود.»
روزنامهی شرق
برای بررسی و خرید کتاب شب مینا لطفاً از لینک زیر استفاده کنید: