نگاه: پانیذ زرتابی: «جسد را از میان کلمات قلم زدم/ به لبخند تو رسیدم/ (فرقی نمیکند- از من به تو، یا از تو به من…)/ به خاطراتم خوش آمدی/ قلمروی سیاه که در آن سپیدهدم همنامِ توست.» محمدعلی سپانلو، در طول چندین دهه شاعری، «کاشف از یاد رفتهها» بوده است.
در تمام منظومهها و کتاب شعرهایش، خاطره، تاریخ و مکان و زمان را پیوند زده و با روایت دیگری از آنها، «از هوای گذشته، جسد را بیرون کشیده» تا «به لبخند آن پشت و پسلهها» برسد. «مجموعه اشعار» محمدعلی سپانلو، شاعر مطرح روزگار ما، شامل 12کتاب شعر این شاعر، منتشر شده است.
این مجموعه که حدود پنجدهه شعرهای سپانلو را دربر میگیرد، جلد اول مجموعه اشعار او است. این جلد مجموعههای؛ «آه… بیابان»، «خاک»، «رگبارها»، «پیادهروها»، «سندباد غایب»، «هجوم»، «نبض وطنم را میگیرم»، «خانم زمان»، «ساعت امید»، «تبعید در وطن»، «خیابانها، بیابانها» و «کاشف از یادرفتهها» را در بر دارد و سایر کتابهای شعر سپانلو نیز در جلد دوم میآید. جدا از شعرهای این مجموعه، در بخش «موخرهها» توضیحاتی بر شعرها و ارجاعات آن آمده و چند یادداشت کوتاه و خواندنی از محمدعلی سپانلو. موخرهها با «یادداشتی بر شعر سندباد غایب» آغاز میشود. شعری که بر پیشانیاش آمده: «به یاد جلال آلاحمد که چند مصرع این سرود از آن اوست».
سپانلو در این یادداشت با اشاره به «سفر هفتم – آخرین سفر مادی» مطابق آنچه در هزارویکشب آمده، مینویسد: «در قسمت هشتم سندباد در مییابد که باید رسالت خطرناک خود را به «جوانی» دیگری بسپارد.
و قسمت نهم سفر تردید و امید است در ذهن سندباد. آیا نسل نوپای آینده (قلمستان) میتواند در این دامها و پاپیچها نیفتد و تنها با یاد شجاعت رهروان غایب – آن هم شجاعتی که به پیروزی نرسیده – در طول سالها، تسلیم فسادهای هوا نشود؟»
«خانم زمان» از منظومههای مطرح سپانلو است که درست مانند نام یکی از شعرهای این منظومه؛ «نقشهخوانی» شهر تهران است. «تو از تختطاووس تا جامجم صاحب تختی و جامی/ تو از سهروردی به میدان فردوسی و پیچ سعدی به دنبال تندیسهای کلامی/ تو پیجوی پسکوچه زادبوم خودی: آبمنگل، شتردار، آصف/ […] و در پاتوق بحث و دعوا/ که افسانه شاملو هست و نادر/ فروغ است و پروین/ حمیدی و نیما./ …/ شنیدی و دیدی که هرچیز در جای خود نیست/ که این کوچه آبشار است بیآب/ وین کوی دردار بیدر/ و دروازهغار بیغار/ و دروازه شمران، تلاقیگه شش خط بیقواره، که راهی به شمران ندارد./ پل آهنینی که مرسوم از یک پلِ چوبی مرده دارد…»
سپانلو در نوشتهای با عنوان «به جای مقدمه» درباره این منظومه میگوید: «منظومه خانم زمان در واقع نگاهی حماسی و گاه غمنامهوار به شهر تهران است. میدانید که در ادبیات فارسی این شهر خیلی بدنام است… » در ادامه یادداشتهایی هم درباره دیگر مجموعهها؛ «ساعت امید»، «تبعید در وطن» و «خیابانها و بیابانها» آمده است.