نگاه :در سال 1986 وزارت دادگستری فرانسه طی قراردادی با وزارت فرهنگ به قصد«انسانیکردن» زندانها ورود و استفاده از کتاب را در فضای زندان، آزاد اعلام کرد. مطالعه رفتار زندانیان در برابر کتاب و انگیزه زندانی، به نتایج سه گانه ذیل منجر شده بود: 1- مراجعه به کتاب به دلایل کاربردی (کتاب حقوق، آشنایی با قوانین و…) 2- فرار و گریز به یمن متن 3-بازسازی خود. علاوه بر این، نتایج نشان میداد که زندانی به یمن اختصاص دادن زمانهایی برای مطالعه میتواند در این تعلیق زمانی- مکانیای که حبس به دنبال میآورد، نهتنها خلوتی برای خود فراهم آورد و نظم و نظامی به روزمرگی معلق خود دهد بلکه در رفتار اجتماعی او نیز اثر گذاشته. این فواید مطالعه را میتوان به آن سوی دیوارها نیز تعمیم داد. کتابها، در هر چهاردیواریای، نقش آینه و پنجره را دارند. آینهها، تا خود را در آن بنگری، پنجرهها، تا سرک بکشی به افقهای باز؛ ابزاری برای برقراری ارتباط و در هر دو صورت ضروری برای شکل دادن به نوعی مدنیت. جامعه برای ارتقای خود نیازمند آحادی است دارای حافظه، قادر به گفتوگو و آگاه به وجود دیگری، امری که مطالعه ممکن میسازد. مطالعه موجد نوعی ذهنیت انتقادی و منبع قدرت و توانایی است و از همینرو، فاکتور رهاییبخشی فرد و جمع. ظاهرا این کلیات امروز در جامعه ما از هر سو – از سوی دولتها و افکار عمومی – بدیهی تلقی میشوند و دیگر بدل شده است به یک «رودربایستی مدنی». اظهارات مسوولان در بالا بردن آمار سرانه مطالعه در ایران و تلاش برای اثبات بازار پر رونق کتاب و فرهنگ مطالعه و… این رودربایستی را نشان میدهد. رییس نهاد کتابخانههای عمومی، واعظی، در بهمن 91 سرانه مطالعه مردم ایران را 75دقیقه و 34ثانیه اعلام کرده، و مدعیست «کمتر کسی سرانه را همان دو دقیقه میداند.» معاون فرهنگی وزیر ارشاد، مهرعلی اسماعیلی اما سرانه مطالعه را بیشتر از 17دقیقه اعلام کرده. دو دقیقه، 17 دقیقه یا 75دقیقه؟ آیا بر اساس این دقایق متناقض اعلان شده، میتوان گفت که جامعه ما امروز «اهل کتاب» است؟ خیر. بر سر راه این «رودربایستی مسجل و مورد اج
ماع» همیشه موانعی بوده است. بدل ساختن فرهنگ شفاهی به فرهنگ مکتوب پروسهای است طولانی و کند. بستگی دارد به میزان سواد، به موقعیت طبقات اجتماعی، میزان پیشرفت فرهنگ شهری، ممیزیهای موجود و… دانستن اینکه جامعه ما در چه نسبتی با کتاب قرار دارد پیش شرط هرگونه ارزیابی است، اما امروز برای ما امکان چنین ارزیابیای وجود ندارد. به هیچکدام از این سوالها نمیتوانیم با قاطعیت پاسخ گوییم: آیا میخوانیم، چقدر میخوانیم و اینکه چه چیز را بیشتر یا کمتر میخوانیم؟
آیا میخوانیم؟ معلوم است که آمارها نمیتوانند چیزی را اثبات کنند. متنوعشدن اشکال مختلف خواندن (صفحات الکترونیکی، قرضگرفتن کتاب، تردد کتاب به شکل فتوکپی و زیر میزی و…) دادن رقم قطعی را ناممکن کرده. بازار کتاب و کلمه شفاف نیست و در نتیجه بخشی از این بازار در کنترل مسوولان دولتی نیست. با این همه شکی نیست که کم میخوانیم؛ دو دقیقه باشد یا 17 دقیقه. نهتنها برای اینکه فرهنگ شفاهی به لحاظ تاریخی هنوز مسلط است، بلکه رقبای مدرن کتاب – رادیو، تلویزیون، سینما – همزمان به کمک این فرهنگ شفاهی تاریخی آمده و شرایط مطالعه را محدودتر کردهاند. کتاب گران است و گرانتر میشود و مزید بر علت تا دسترسی به کتاب همگانی نباشد و کالایی باشد لوکس. افزایش رشد 16درصدی قیمت کتاب در سال 90 توضیحی است کافی برای محدود شدن دایره خوانندگان.
چقدر میخوانیم؟ تیراژها نیز موقعیت کتاب را برملا نمیکنند. مطالعه کردن البته دموکراتیزهتر شده. پراتیک مطالعه متعددتر و متکثرتر و از همینرو تکهپارهتر شده و همین میتواند توضیحی بر افت تیراژ باشد اما مشروطکردن چاپ کتاب به ممیزی، بازار موازی کتاب را گسترش داده و تیراژهای رسمی حرف آخر را نمیزنند. فروش مجاز در کنار غیرمجاز و روشهای مختلف دور زدن ممیزی، آمار و ارقام را مشکوک میکند. بازار سیاه گاه جدیتر و پر تیراژتر از تیراژ رسمی است. مثال میزنم. کتابهای شریعتی، در چاپهای رسمی خود در تیراژ 2500 تا 5000 به چاپ میرسند اما به هیچ عنوان نمیشود به این ارقام اکتفا کرد. این کتابها به موازات در سطح وسیعی افست میشود و به شکل غیررسمی در حاشیه خیابانها به فروش میرود. شایبه ممیزی کتابهای رسمی، کتابهای حاشیه خیابان را قابل اعتمادتر کرده است. با این همه پایین آمدن تیراژها به خصوص کتابهای مربوط به حوزه اندیشه، مثلا در مقایسه با کتابهای درسی و کاربردی، به علت گرانی هم که باشد، نشان از این دارد که مطالعه کتابهای غیرکاربردی، غیرضروری تلقی میشود.
چه چیز میخوانیم؟ معاون فرهنگی وزارت ارشاد میگوید: «سالانه 69هزار عنوان کتاب در کشور تولید و منتشر میشود.» (به گزارش مهر). و ادامه میدهد «بیشترین آثار تولید کتاب در کشور به حوزه دین اختصاص دارد و بعد حوزه کودک و نوجوان.» این آمار نشاندهنده ذایقه جامعه کتابخوان ما نیست. وجود ممیزی، امکان انتخاب مخاطب را پایین میآورد و در نتیجه در این آمار سلایق محروم ماندهها لحاظ نشده. اینجا نیز بازار موازی کتاب در ارایه آمار از سلایق، نادیده گرفته شده است. بسیاری از تیترهایی که دست به دست میگردد در فهرست آثار رسمی موجود نیست. ممیزی علاوه بر حذف یکسری از تیترها، وظیفه خود را مدیریت سلایق نیز میداند و از همینرو تیترها و ارجحیتهای رسمی را مشکوک میکند. خلاصه اینکه معلوم نیست چه نوع کتابهایی را بیشتر میخوانیم یا حداقل اینکه معلوم نیست چه نوع کتابهایی را نمیخوانیم. علاوه بر محدودیتهای نام برده شده، آنچه که خواندن را همچون رودربایستی جدید محدود ساخته و خصلت «پنجره»ای مطالعه را از او میگیرد، «شبهجزیره»ای شدن سلایق نیز هست. خوانندگان کتاب در بسیاری اوقات ضرورت تردد به فضاهای یکدیگر را نادیده میگیرند و دچار نوعی «خود – بسندگی» فرهنگی میشوند. «مد»ی که از بالا تحمیل میشود، در کنار «مد»ی که از پایین و به شکلی پنهانی اعمال میشود، همدست میشوند برای محدود کردن دایره انتخاب، برای بسته کردن افقهای گریز، برای دموکراتیزه شدن مطالعه.
آینههای شکسته – پنجرههای تنگ : نتیجه اینکه آینهها را باید زدود. پنجرهها را باید بازتر کرد.