«من و بوف کور» رمانی است که در آن بوف کور صادق هدایت به طور کامل معنی می شود. در فصل سوم «من و بوف کور» خواننده با زبان و تکنیک های بوف کور آشنا می شود. آن وقت در فصل های بعدی همۀ صحنه ها و تصویرها و ابهامات بوف کور معنی می شود.
در من و بوف کور سه صدا خواهید شنید، صدای بوف کور صادق هدایت، صدای آنهایی که بعضی نت ها را به بوف کور آموختند، صدایی که بوف کور را می خواند.
صادق هدایت بسیاری از تصویرها و صحنه های مهم بوف کور را مستند به چند اثر دیگر کرده است. این ها عبارت است: بعضی خواب هایی که فروید تعبیرشان کرده، زمین هرز تی اس الیوت، نادیای آندره برتون، هملت شکسپیر، فیلم دانشجوی پراگ، ملوزین فرانتس هلنس. صدای دوم «من و بوف کور» همۀ این استنادها را مشخص می کند. در واقع بر اساس این استنادها و معنای آن هاست که بسیاری از ابهامات بوف کور روشن می شود. مثلاً معنای خود بوف کور، کلمۀ اثیری، دو ماه و چهار روز، دو قران و یک عباسی، عمو، سیزده بدر، دوتا مگس زنبور طلایی، ناخن سبابۀ دست چپی که بعضی شخصیت ها می جوند، و غیره. خواننده بعد از خواندن «من و بوف کور» جواب همۀ سؤال هایی را که بوف کور در ذهن خواننده اش بر می انگیزد پیدا می کند و معنی همۀ تصویرها و صحنه ها و ابهامات آن کتاب برایش روشن می شود. مثلاً این که چرا بعضی شخصیت های بوف کور ناخن سبابۀ دست چپشان را می جوند؟ آن پیرمردهای بوف کور بالاخره کیستند و چه معنایی می دهند؟ زن اثیری و زن لکاته چه نسبتی با هم دارند؟ چرا راوی آن زن ها را می کشد؟ آیا راوی های دو بخش بوف کور واقعاً یک نفرند؟ راوی بوف کور برای چه آن دو ماه و چهار روز معروف را تکرار می کند؟ بوگام داسی بالاخره چه معنایی می دهد؟ …
از متن کتاب:
… و اما خود بوگام داسی یعنی چه؟ آیا معنای خاصی می دهد؟ بوگام داسی همان «بوگندو»ی فارسی است که راوی آن را به هندی می گوید. یک قرینۀ بسیار قوی در حرف های خود او هست که جای هیچ شکی را در این مورد باقی نمی گذارد. ببینید آن زن چه بویی می دهد. بوی عرق گس و یا فلفلی، مخلوط با عطر موگرا و روغن صندل، بوی قوطی دوا، بوی دواهایی که در اتاق بچه ها نگه می دارند و از هند می آید. بوی موگرا البته بوی چندان بدی نیست. چون موگرا یک نوع گل است {که بویش شهوت را زیاد می کند}. اما بقیه شان چی؟ مخصوصاً وقتی با هم عمل کنند؟