سید فرزام حسینی: هرمز علی پور، این بار “به حکت مخروبه” آمده است. علی پور از زُمره شاعران جنوبیِ ادبیات ماست. تاکید بر جنوبی بودن اش، معنای خاصی را به همراه خودش می آورد، در ادبیات معاصرِ ما – به ویژه شعر – جنوبی ها نقش بسزایی را ایفا کرده اند، تقریبا از نسل دوم شاعران شعر نو، تا به امروز در اغلب جریانات پیشتازِ عرصه بوده اند. از منوچهر آتشی که از اولین ها بود بگیرید تا همین امروز جوان های زیادی که نیازی به ذکر اسامی شان نیست و در پهنه ادبیات فارسی و شعر مشغول به فعالیت اند.
از قضا جنوبی ها، همیشه در صدد راه اندازی و سامان دهی طرحی نو در شعر هم بوده اند. از دهه چهل تا به امروزدر اغلب جریان های متفاوتی که در شعر معاصر پدید آمده، جنوبی ها دستی در آن داشته اند و به آفرینش در آن جریان مشغول بوده اند. حالا بعضی از این جریانات ماندگار شده اند و بعضی هم نه. اگر قرار بر نگاهی تاریخی در بستر شعر نو باشد، باید هرمز علی پور را طبق عُرف جزء گروهی می دانستیم که زنده یاد منوچهر آتشی در مجله تماشا، نام آن ها را شاعران “موج ناب” نامید.
اما در اینجا سروکارمان با چند و چون آن موج و اینکه چه کسانی جزء آن محسوب می شدند و چه کسانی نمی شدند، نیست. اینجا ما با یک عدد شاعرِ کهنه کار، به نام هرمز علی پور طرف هستیم که بدجوری واژه ها را می شناسند و در هر جریانی که باشد و نباشد، رازِ کلمات را می داند و با حیرت آفرینی روی کاغذ پیاده شان می کند. هموکه آتشی در دهه 50، و بر پیشانی مجله تماشا در معرفی شعر هرمز علی پور جوان و تازه از راه رسیده به مخاطبین پایتخت نشین، اینطور می نویسد در تکه ای: “…شعر متفکر و تخیلی که نوعی سورئالیسم را نیز در کنار خود ارائه می دهد. اینها از بهترین شعرهای هرمز علی پور و همچنین بهترین شعرهای نسل اوست. نسلی که بی باکانه قد علم کرده و غبار خشار کهنگی غلاف فرسوده را از تن افشانده است. هرمز علی پور بی شک شاعر درخشانی از این نسل است…”.
حالا هم علی پور آنچنان می نویسد که آن روزها می نوشت، گرچه کمی گزیده تر واژه ها را برمی گزیند در این سال ها و کوتاهتر می نویسد، اما هنوز هم قلمش بر کاغذ رهاست و تو گویی دارد خیال ورزی محض می کند. اما این خیال ورزی از جنس ول شدگی بی تفکر نیست، به هیچ وجه، ردپای اندیشه و تفکر را می توان در شعرهای علی پور به راحتی سراغ گرفت، به آنچه می نویسد آگاه است و به آنچه می گوید واقف. تخیل و عاطفه حرفِ اول را در شعرهایش می زنند اما هیچ کس نمی تواند اندیشه هستی شناسانه نهفته در پس کارهایش را کتمان کند.
حالا در این آخری “به حکمت مخروبه” هم علاوه بر اینها، قدری مرگ اندیشی و مرگ آگاهی هم به آن اضافه شده است و خُب طبیعی هم هست، شاعری که در شعرهای جوانی اش تا امروز دچارِ چالش با هستی و زندگی انسان باشد، بدون شک، در ایامِ کهن سالی با مرگِ انسانی درگیر می شود و این واکنشی طبیعی در برابر نابودی است.
در دیگر رفتارهای علی پور در این مجموعه شعر، می توان به رها کردن جمله و بدون فعل تمام کردنِ آن اشاره داشت، امری که در مجموعه های قبلی وی نیز شاهد آن بودیم، اما در اینجا و شعرهای اخیرش، این مساله شدت گرفته است: “هر چیز و همه چیز تمام شد و / من ابتدایی ام هنوز / تغییر کوچه با من نیست / تغییر ساعت، روز / می نشینم می نویسم / از هرچه نگذاشت / در بهار به زیبایی بجوشم و / بعد.” (شعرِ سرنوشت، ص 18) علی پور تسلط مثال زدنی روی کلمات و به کارگیری آنها در شعر دارد، با کلمات بازی می کند و از تکرار آنها تصویری غیرواقعی می سازد، شعرش متکی بر تصویر نیست، اما اگر هم با تصویری مواجه شویم، تصویری غیررئال و ساخته ی ذهنِ کلمات رازآلود شاعر است و نه تصاویر آشنای ذهن: “از بال پروانه تا گلویی که / نوشیدن آب در آن را دوست دارم / چرا اینقدر حرف ها را / سخت می زنیم / یا افتادن گلدانی را از پنجره / و اینقدر تقصیرها را به گردن خاک نیندازیم / که لرزش دست ها به صبح را / از یاد نمی برد ساده…” (بخشی از شعر نازکی، ص 107) حرف و حدیث درباره شعر هرمز علی پور، این شاعر همیشه جنوبی مهربان و بی دریغ، زیاد است. حرف هایی که قطعا در این مجالِ مختصر نمی گنجد.
حتما شعرِ علی پور به ویژه در سال های اخیر آسیب های مختص به خودش را هم دارد – مثل اینکه من می توانم بگویم چرا علی پور در دفترهای آخرش دارد خودش را تکرار می کند.
ماهنامه تجربه