اگر ظرفیتهای عینی شاهنامه را به دو بخش محتوایی و شکلی تقسیم کنیم تا آن را فارغ از جنبههای اسطورهای، تاریخی و قوامبخشی به زبان و هویت ایرانی در نظر بگیریم، میتوانیم درباره برگردانها، تبدیلها و تلخیصهای امروزی که روی شاهنامه صورت میگیرد، راحتتر و بیپرواتر صحبت کنیم. شاهنامه همچون دیگر متون ارزشمند ادبیات کهن ایران، از چنان جایگاهی برخوردار است که نزد برخی گرایشهای فرهنگی و سیاسی به یک کتاب مقدس میماند. اما چنانچه با نگاه کارکردمحور و فایدهانگار به سراغ آن برویم، بهطور حتم نتایج ملموستر و کاراتری عایدمان خواهد شد.
در ادبیات امروز ما – چه در ساحت دانشگاه و چه در سطح رسانهها و مطبوعات – جای نگاه انتقادی و واکاونده به متون کهن همچنان خالی است. به بیان دیگر ادبیات کهن ایران که در غرب مورد شناخت قرار گرفته، در ایران چندان به عرصه عمومی کشیده نشده و همواره با نگاهی متعالی و ستایشآمیز به آن مینگریم؛ ستایشی سنتی و پدرگونه که مجال نزدیکی یا رودررویی با آنها را نمیدهد. متون قدیم ما غالبا با تصحیحهای متعدد همراهند و چنانچه در این میان، کتابی با اطلاق تصحیح انتقادی منتشر میشود، در حقیقت از آنرو انتقادی خوانده میشود که واجد انتقاد و اکتشاف نسبت به سایر تصحیحهاست و نه نسبت به متن اصلی. برخی نوگراییها نسبت به متون کهن نیز بهقدری خامدستانه و سطحینگرانه هستند که اطلاق تصحیح انتقادی بر آنها، هم مضحک و هم انحرافی است. نمونه آن، رایج شدن برداشتهای به اصطلاح نو از حافظ و سعدی است که جز گزینش، تلفیق یا سرهمبندی براساس تمایلات شخصی نیست و مکاشفه و انتقاد به آنها راه ندارد.
غفلت از متون کهن و سادهانگاری و فراموشکاری نسبت به آنها، غفلتی نیست که به ساحت ادبیات و نشر و دانشگاه محدود باشد و بتوان با سیاستهای مقطعی دولتی و جشنوارهها و سمینارها، خلأهای موجود را پر کرد. حتی دمزدن پیاپی از فردوسی و مولانا و تحسین و ستایش آنها خود قصور و غفلتی مضاعف است؛ چون نشاندهنده آن است که در عین اطلاع از اهمیت آثار این بزرگان، همچنان نادان از اهمیت راهیابی به درون متونشان هستیم. در غرب و طی سدههای گذشته، پرداختن به متون قدیم، امری همواره رایج و مهم نزد متفکران و نویسندگان بوده است. پرداختن نه به دلیل ارزشگذاری فرهنگی، میل بازگشت به گذشته، برتریجویی نژادی یا قداست بخشیدن به بخشی از تاریخ یا اساطیر، بلکه به قصد شناخت ابعاد گوناگون درونمتنی و وجوه برونمتنی و شناساندن خطوط اصلی موجود در آنها. شناختی به قصد شناساندن. این شناخت و شناساندن به نقطهای میرسد که امروز میتوان در فیلمهای علمی – تخیلی که با جدیدترین فناوریهای روز ساخته میشوند، برداشتها و اقتباسهایی – خواسته و ناخواسته – را از متون کهن ردیابی کرد و حتی عناصری از ماجراهای هری پاتر، بتمن و… را در شخصیتهایی از نمایشنامهها و متون ادبی گذشته غرب و شرق مورد جستوجو قرار داد. برخی از این اقتباسها عامدانه و بسیاری از آنها غیرعامدانه و ناخودآگاه صورت میگیرند اما این ناخودآگاه، به معنی تصادفی نیست؛ همان ناخودآگاهی است که از پشتوانه غنی مطالعه، شناخت و نقد آثار گذشته سرچشمه میگیرد. مطالعه ادبیات کهن چنانچه صرفا از روی علاقه و به قصد تکرار و تکرار انجام شود، حاصلی جز سرگرم شدن و دستیابی به لذتی راکد ندارد. گویی فیلم یا یك آلبوم موسیقی را بارها و بارها گوش کنید و هربار خاطرهای در ذهنتان تجدید شود یا با آن به خلسهای موقت سرازیر شوید و برای ساعتی از رنجها و شداید روزگار خلاصی یابید. البته این خود از کارکردهای اصلی هر پدیده فرهنگی است و قابل کتمان نیست اما عقبماندگی و رکود فکری، زمانی پدید میآید که هیچ نگاه نو و هیچ مکاشفه و درک عمیقی صورت نگیرد و به خلق محصولی متفاوت و نوپدید نینجامد.سعیای که «کاوه گوهرین» بر شاهنامه فردوسی صورت داده و آن را به نثر درآورده است، سعیای بجا و قابلستایش است؛ نثر انتخابی او ملهم از ادبیات منثور قرون پنج و شش هجری است؛ از نظر محتوایی به برگردان اثر پرداخته و از لحاظ فرم، نوگراییهایی به کار برده است. ایده او در انتخاب نثری که گاه آهنگین است و گاه فخیم و گذشتهگرا، جالب توجه است، بهخصوص در جاهایی که کوشیده است فحوای شعر فردوسی را به شعر نو بیاورد و شبیهترین و نزدیکترین کلام را برای ترجمه زبان او بهکار گیرد. این کار باعث شده تا مجموعه «شاهنامه فردوسی به نثر» از بند ملالآوری احتمالی چنین نثری، دور شود و از تکرار مکررات و درغلتیدن به یک شیوه تکرارشونده به خوبی بگریزد. کتاب کاوه گوهرین داعیه تصحیح و مکاشفه ندارد و به قصد ارایه دادن ترجمانی تازه و امروزی صورت گرفته است. او در جاهایی که از شعر نو برای بازگرداندن محتوای اشعار استفاده کرده، حضوری خلاقانه و متفاوت داشته است؛ هرچند کار وی از این جهت نیازمند نقد و ارزیابی ادبی است تا ببینیم مواجهه او با متن شاهنامه تا چه میزان شهودی و حسی و تا چه میزان ادراکی و بینامتنی است. آیا مترجم توانسته است مشاهده و مکاشفه خود را تا ذهن خالق شاهنامه امتداد دهد و با اثر، ارتباطی معنایی برقرار کند یا اینکه یک دریافت عینی به دست داده و به بازی زبانی و فرمی بسنده کرده است. قضاوت درباره نوآوری و جسارت کاوه گوهرین در انتخاب روش ترجمه یا خوانش شاهنامه، خود میتواند سرآغاز بحثی ادبی باشد و باب نقد و شناخت را نسبت به وجهی از این متن بگشاید. البته به این امید که بحثها در اینباره به مجادلههای تکراری قدما و متجددین (هواداران سنت و تجدد ادبی) تبدیل نشود و دعواهای کهنه را به عنوان نقد به مخاطبان حقنه نکند. کتاب «شاهنامه به نثر» کاوه گوهرین (انتشارات نگاه) که متن کامل شاهنامه را به نثر و گاه به شعر نو درآورده است، بر آن بوده تا مخاطبانی سهلخوانتر را بیابد و آنها را با فحوای کلام و قصههای تاریخی و اسطورهای شاهنامه آشنا کند؛ مخاطبانی که شاید کلام فردوسی را ثقیل میبینند و با خواندن نثر خوشخوان این کتاب، ورودی سهل و ساده به جهان پیچیده و دشوار فردوسی خواهند داشت. از این جهت، کوشش کاوه گوهرین بازتابدهنده زبان فردوسی نیست و با وجودی که در پارهای جاها قرائت شخصی جدیدی به دست داده، تصحیح هم به شمار نمیرود و به دنبال انتقال محتوای شاهنامه به زبان امروزی برای مخاطبان ناآشناتر با فردوسی است.
در ادبیات امروز ما – چه در ساحت دانشگاه و چه در سطح رسانهها و مطبوعات – جای نگاه انتقادی و واکاونده به متون کهن همچنان خالی است. به بیان دیگر ادبیات کهن ایران که در غرب مورد شناخت قرار گرفته، در ایران چندان به عرصه عمومی کشیده نشده و همواره با نگاهی متعالی و ستایشآمیز به آن مینگریم؛ ستایشی سنتی و پدرگونه که مجال نزدیکی یا رودررویی با آنها را نمیدهد. متون قدیم ما غالبا با تصحیحهای متعدد همراهند و چنانچه در این میان، کتابی با اطلاق تصحیح انتقادی منتشر میشود، در حقیقت از آنرو انتقادی خوانده میشود که واجد انتقاد و اکتشاف نسبت به سایر تصحیحهاست و نه نسبت به متن اصلی. برخی نوگراییها نسبت به متون کهن نیز بهقدری خامدستانه و سطحینگرانه هستند که اطلاق تصحیح انتقادی بر آنها، هم مضحک و هم انحرافی است. نمونه آن، رایج شدن برداشتهای به اصطلاح نو از حافظ و سعدی است که جز گزینش، تلفیق یا سرهمبندی براساس تمایلات شخصی نیست و مکاشفه و انتقاد به آنها راه ندارد.
غفلت از متون کهن و سادهانگاری و فراموشکاری نسبت به آنها، غفلتی نیست که به ساحت ادبیات و نشر و دانشگاه محدود باشد و بتوان با سیاستهای مقطعی دولتی و جشنوارهها و سمینارها، خلأهای موجود را پر کرد. حتی دمزدن پیاپی از فردوسی و مولانا و تحسین و ستایش آنها خود قصور و غفلتی مضاعف است؛ چون نشاندهنده آن است که در عین اطلاع از اهمیت آثار این بزرگان، همچنان نادان از اهمیت راهیابی به درون متونشان هستیم. در غرب و طی سدههای گذشته، پرداختن به متون قدیم، امری همواره رایج و مهم نزد متفکران و نویسندگان بوده است. پرداختن نه به دلیل ارزشگذاری فرهنگی، میل بازگشت به گذشته، برتریجویی نژادی یا قداست بخشیدن به بخشی از تاریخ یا اساطیر، بلکه به قصد شناخت ابعاد گوناگون درونمتنی و وجوه برونمتنی و شناساندن خطوط اصلی موجود در آنها. شناختی به قصد شناساندن. این شناخت و شناساندن به نقطهای میرسد که امروز میتوان در فیلمهای علمی – تخیلی که با جدیدترین فناوریهای روز ساخته میشوند، برداشتها و اقتباسهایی – خواسته و ناخواسته – را از متون کهن ردیابی کرد و حتی عناصری از ماجراهای هری پاتر، بتمن و… را در شخصیتهایی از نمایشنامهها و متون ادبی گذشته غرب و شرق مورد جستوجو قرار داد. برخی از این اقتباسها عامدانه و بسیاری از آنها غیرعامدانه و ناخودآگاه صورت میگیرند اما این ناخودآگاه، به معنی تصادفی نیست؛ همان ناخودآگاهی است که از پشتوانه غنی مطالعه، شناخت و نقد آثار گذشته سرچشمه میگیرد. مطالعه ادبیات کهن چنانچه صرفا از روی علاقه و به قصد تکرار و تکرار انجام شود، حاصلی جز سرگرم شدن و دستیابی به لذتی راکد ندارد. گویی فیلم یا یك آلبوم موسیقی را بارها و بارها گوش کنید و هربار خاطرهای در ذهنتان تجدید شود یا با آن به خلسهای موقت سرازیر شوید و برای ساعتی از رنجها و شداید روزگار خلاصی یابید. البته این خود از کارکردهای اصلی هر پدیده فرهنگی است و قابل کتمان نیست اما عقبماندگی و رکود فکری، زمانی پدید میآید که هیچ نگاه نو و هیچ مکاشفه و درک عمیقی صورت نگیرد و به خلق محصولی متفاوت و نوپدید نینجامد.سعیای که «کاوه گوهرین» بر شاهنامه فردوسی صورت داده و آن را به نثر درآورده است، سعیای بجا و قابلستایش است؛ نثر انتخابی او ملهم از ادبیات منثور قرون پنج و شش هجری است؛ از نظر محتوایی به برگردان اثر پرداخته و از لحاظ فرم، نوگراییهایی به کار برده است. ایده او در انتخاب نثری که گاه آهنگین است و گاه فخیم و گذشتهگرا، جالب توجه است، بهخصوص در جاهایی که کوشیده است فحوای شعر فردوسی را به شعر نو بیاورد و شبیهترین و نزدیکترین کلام را برای ترجمه زبان او بهکار گیرد. این کار باعث شده تا مجموعه «شاهنامه فردوسی به نثر» از بند ملالآوری احتمالی چنین نثری، دور شود و از تکرار مکررات و درغلتیدن به یک شیوه تکرارشونده به خوبی بگریزد. کتاب کاوه گوهرین داعیه تصحیح و مکاشفه ندارد و به قصد ارایه دادن ترجمانی تازه و امروزی صورت گرفته است. او در جاهایی که از شعر نو برای بازگرداندن محتوای اشعار استفاده کرده، حضوری خلاقانه و متفاوت داشته است؛ هرچند کار وی از این جهت نیازمند نقد و ارزیابی ادبی است تا ببینیم مواجهه او با متن شاهنامه تا چه میزان شهودی و حسی و تا چه میزان ادراکی و بینامتنی است. آیا مترجم توانسته است مشاهده و مکاشفه خود را تا ذهن خالق شاهنامه امتداد دهد و با اثر، ارتباطی معنایی برقرار کند یا اینکه یک دریافت عینی به دست داده و به بازی زبانی و فرمی بسنده کرده است. قضاوت درباره نوآوری و جسارت کاوه گوهرین در انتخاب روش ترجمه یا خوانش شاهنامه، خود میتواند سرآغاز بحثی ادبی باشد و باب نقد و شناخت را نسبت به وجهی از این متن بگشاید. البته به این امید که بحثها در اینباره به مجادلههای تکراری قدما و متجددین (هواداران سنت و تجدد ادبی) تبدیل نشود و دعواهای کهنه را به عنوان نقد به مخاطبان حقنه نکند. کتاب «شاهنامه به نثر» کاوه گوهرین (انتشارات نگاه) که متن کامل شاهنامه را به نثر و گاه به شعر نو درآورده است، بر آن بوده تا مخاطبانی سهلخوانتر را بیابد و آنها را با فحوای کلام و قصههای تاریخی و اسطورهای شاهنامه آشنا کند؛ مخاطبانی که شاید کلام فردوسی را ثقیل میبینند و با خواندن نثر خوشخوان این کتاب، ورودی سهل و ساده به جهان پیچیده و دشوار فردوسی خواهند داشت. از این جهت، کوشش کاوه گوهرین بازتابدهنده زبان فردوسی نیست و با وجودی که در پارهای جاها قرائت شخصی جدیدی به دست داده، تصحیح هم به شمار نمیرود و به دنبال انتقال محتوای شاهنامه به زبان امروزی برای مخاطبان ناآشناتر با فردوسی است.
جواد ماهزاده