وبلاگ

مترجم باید در متن نامرئی باشد

نگاه :گیتا گرکانی در ۱۳۳۷ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. او ده سال سرپرست گروه تئاتر و سینمای شورای کتاب کودک بود. با همسرش و دو فرزندش در تهران زندگی می‌کند.جایزهٔ بهترین ترجمهٔ رمان نوجوانان جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در ۱۳۸۳ برای رمان ژانوس ستاره آرزو به او تعلق گرفت .گیتا گرکانی از دانشکده هنرهای دراماتیک لیسانس ادبیات و نمایشنامه نویسی دارد. او می نویسد و بیش از نوشتن ترجمه می کند . گونه گونی  ترجمه های گرکانی نشانه  ذهن جستجوگر اوست که در یک دنیای ثابت آرام نمی گیرد . به زودی  سه  رمان از موراکامی و مویان با برگردان ایشان از  سوی نشر نگاه منتشر می شود .

امروز  دوازدهم اسفند  حوالی ساعت ده صبح با قرار قبلی به نشر نگاه آمد تا از چاپ و انتشار کتاب هایش باخبر شود . فرصت را مناسب دانستیم و در باره ترجمه آثار ادبی و کارهای ایشان  گفت و گوی کوتاهی کردیم .
گرکانی خودش را در ترجمه پای بند متن می داند او معتقد است که مترجم باید با دنیای ذهنی و فکری مولف ارتباط پیدا کند بعد  آرام آرام به متن نزدیک شود . وقتی از او می پرسم  شما آیا در  بیش از 40 کتابی که ترجمه کردید  خودتان را به لحاظ ذهنی با دنیای مولف نزدیک کردید؟  با غرور می گوید  بله  اگر جز این بود  همه ترجمه های من باید به یک شکل می شد در حالی که زبان نثر من در  ترجمه ها به تناسب  دنیای مولف  متفاوت است . من برای هر اثری سعی می کنم   زبان خاص آن را به کار گیرم .
از او پرسیدم که معیار انتخاب متن  برای شما در ترجمه چیست ؟ با خنده می گوید  معیار خودم دنیای من است .  از هر متنی که خوشم بیاید و فکر کنم   برای  خواننده هم در این زمان خوشایند است  ترجمه می کنم . برخی از کتاب ها نگاه مرا به زندگی  تغییر داده است . این کتاب ها را نمی توان  ترجمه نکنم و خواننده ایرانی را دراین لذت شریک نکنم .
از گیتا پرسیدم  شما آیا  ترجمه خود را یک اثر مستقل ادبی می دانید  یا صرفا به عنوان ترجمه نگاه می کنید .  کمی فکر می کند  و کتابی را که در دست دارد ورق می زند و بعد می گوید .  دوست دارم این جور باشد اما واقعا  این جور نیست .  ترجمه ترجمه است و  اثر ادبی اثر ادبی . هر کدام  را باید در ژانر خودشان سنجید .  من  در ترجمه تا حد امکان خودم را  به متن وفادار می دانم . خروج از متن برای رسیدن به یک  متن جدید برایم خوشایند نیست .  اثر من زمانی  اثر منست که خودم بنویسم نه این که  از نوشته دیگران و  تجربه آنها استفاده بکنم .  مترجم باید  کاملا به متن  وفادار  باشد .

می پرسم اگر همه مترجمان  به متن اصلی وفادار باشند آن وقت فکر نمی کنید  همه ترجمه ها یک جور می شود .  می گوید کاملا درسته .  از یک متن  با ده مترجم  ده جور ترجمه  داریم . می گویم خوب پس هر کس فهم خود از متن را ترجمه می کند نه  خود اثر را .  می گوید من این جور نیستم متن من نزدیکترین متن به زبان و جهان مولف است . می گویم گیتای گرگانی این نزدیک بودن را چه کسی  تشخیص می دهد ؟ آیا جز این است که هر مترجم اثر خود را نزدیک ترین متن به اثر اصلی می داند ؟ می گوید  من  برای ترجمه هایم  زحمت می کشم  برای برخی از کارهام بیش از هفت سال  تلاش کردم تا ترجمه خوبی به دست بدهم . برای جمله اول  رمان  “کافکا در ساحل ” اثر موراکامی  من ده روز کار کردم تا بتوانم  به دنیای موراکامی نزدیک بشوم و سبک  او را در این کتاب تشخیص بدهم پس به خودم حق می دهم  ترجمه خودرا به متن اصلی  نزدیک تر بدانم.

می بینم  دنیای  ما کم کم دارد به  هم نزدیک می شود  چون در پایان حرفهایش می گوید  مارکزی که ما در ایران می شناسیم با مارکز واقعی خیلی فرق دارد . تصویری که ما از مارکز در ایران داریم برای اسپانیولی زبانان خنده دار و مضحک است . ما باید  خودمان را وفادار به متن بدانیم تا این اتفاق در دنیای ترجمه های ادبی رخ ندهد . مترجم باید  نامرئی باشد . حضور  مرئی مترجم  در متن آزار دهنده است .

کم کم زمان رفتن  گرگانی است .  به ساعتش نگاهی  می کند  و نگاهی  سوال برانگیز به من که آیا بازهم می خواهید این بحث را ادامه بدهید که بلافاصله از او تشکر می کنم  که بهانه ای شد تا در باره ترجمه ادبی با ایشان صحبت کنم .

گفت و گو کننده : م.ر.م.آملی
ش

نوشتن دیدگاه