گزیده ای از مجموعه آثار احمد شاملو دفتر سوم
ترجمه آثاری از کافکا، چخوفف عزیز نسین و دیگران
در آغاز کتاب گزیده ای از مجموعه آثار احمد شاملو، دفتر سوم اینگونه می خوانیم:
فهرست
يادداشت 11
ارسكين كالدول 15
روزى كه باباجانم ماشين فشار خريد 17
ناقوس عروسى 29
بزها روى بام 44
زن بىكس و كار 55
چكمهها 63
داركوبها 75
ملكهى قافلهى كولىها 84
ماجراى بانجو 95
گوسالهى كوچولو 108
چهگونه كاكاى ما از مزاياى قانونى ِ مرخصى استفاده كرد؟ 120
باباجانم چهگونه وارد مشاغل سياسى شد؟ 131
مهمان شبانه 143
عموجانم «ند» 153
قصهى خروس بابام 163
تابستان، يك روز بعد از ظهر 172
ريونوسوكه آكتاگاوا 185
دماغ 187
با باد چرخيده 201
سوسانوئو جنگآور پير 213
ويكتور آلبا 241
دست به دست 243
بلز ساندرار 289
سفيدها و سياها چهطور از هم جدا شدند؟ 293
افسانهى بينگو 327
ئيون لوكا كاراجيال 333
قصهى بليتهاى لعنتى 335
آنگل كارالىچف 351
تنبل خان در بشكه 353
قصهى «بابابوگون » و «بىبى بوگون » 359
يل و اژدها 363
عزيز نسين 371
شوخى ِ بىوسايل 373
ديوانهيى بر بام 388
گزارش 395
سگ محله 408
يك خانوادهى كارى 424
رهبران برجستهى حزب در ميان مردم 435
مواظب باشين كسى بو نبره 448
اتول دعوا 466
مردى كه از زور خشم مثل بيد مىلرزيد 474
مردى كه مىخواست براى خود خانهيى بسازد 476
آدم حلالزاده 485
دونده برنده است 488
ما آدم نمىشيم! 501
ئيون كره آنگا 511
«بابا ئيون روواتا» و مسألهى اتحاد 513
مارك تواين 519
مصاحبه 521
ماجراى حضرت عليه بانو مك ويليامز 528
آنتون چخوف 539
يك شاهكار 541
آشپز شوهر مىكند 549
همسران هنرمندان 558
گناهكار شهر تولدو 576
لئونورا كارينگتون 585
نوآموز 587
جيووانى گوارسكى 593
اعتراف به گناه 597
ادگار آلن پو 601
سايه 603
سكوت 608
تصوير بيضى شكل 613
چارلز چاپلين 619
نظم 621
ايگناتسيو دو سائو ده مائوس 625
دانههاى تسبيح ازهم گسيخته 627
كازه ناوه 635
تصوير بيستم 637
ب. ب. داديه 643
اعتراف 645
فرانتس كافكا 653
سرگرمى 655
قصهى كوچك 659
يك نوشتهى قديمى 661
پل 663
ناخدا 665
لاشخور 667
خارپيچ سوزان 669
چند برگ از روزنامهى خاطرات 673
سلما لاگرلوف 681
آزادى در جنگل 683
رنه بارژاول 693
سربازى از يك دوران سپرى شده 695
چوانگ تسه 709
در انتظار خرگوش 711
ماهى در مسيل 712
هوئهى ـ تان ـ تسه 714
پسرى كه به مرگ مادر رضا دهد… 714
شاهزادهيى كه دوستدار اژدها بود 715
كور و شَل 716
چوانگ ـ چه ـ نوئو 717
ديوار فروريخته 717
حلزون و ماهيخوار 718
زنجره و آخوندك و گنجشك 719
ماهى ِ نظركرده 720
هان ـ فهئى ـ تسه 721
اسب گرانبها 721
سايهى كمان 722
راهها بسيارند 724
روباه و ببر 726
عروسك چوبين و عروسك گِلين 727
چهگونه پادشاه اژدهايان به صورت ماهى درآمد؟ 729
نقش اشباح 730
لى تسه 731
آزادى ِ قمرىها 731
جغد مسافر 733
گمان بد 734
شهرت بد 735
خلق را تقليدشان… 737
نمايهها 739
نمايهى نام نويسندهگان 741 نمايهى نام داستانها 743
يادداشت
آنچه در اين مجموعه آمده، قطعات پراكندهيىست كه در طول ساليان دراز و در فرصتهاى مختلف به فارسى برگردانده شده است.
آنگاه كه سخن از يك دورهى سى سالهى كار ِ مطبوعاتى پيش مىآيد، جوان ِكتابخوان ِ امروزى كه صفحات هنر و انديشهى مطبوعات كنونى را حتا به عنوان يك «حداقل» هم نمىپذيرد، به هيچ روى نمىتواند وضع مطبوعات را در سالهاى آغاز آن دوره در نظر آورد.
در واقع، سى سال پيش از تاريخ اين يادداشت به وجود آوردن يك نشريهى ملى كارى به تمام معنا «ناممكن» بود. اينچنين نشريهيى يا مىبايست متكى به گروهى خوانندهى علاقهمند باشد تا بتواند با تعادل هزينه و درآمدش، انتشار يابد؛ كه چنين «خوانندهگانى» وجود نداشت. يا مىبايست به سرمايهيى متكى باشد و از زيان مالى نهراسد تا بهتدريج بتواند خوانندهگانى براى خود دست و پا كند؛ كه چنين سرمايهيى در اختيار نبود. ـ به عبارت ديگر: آن را كه شور و هدف بود وسيله نبود و آن را كه وسيله بود غم ِ فرهنگ و هنر نبود.
مسألهى ديگر اين بود كه ما جوانان آن روز تجربهيى هم در كار خود نداشتيم؛ كه آن را
كه تجربهيى داشت، سرمايهها و سياستها پيشاپيش به بذل مال خريده بودند. گمنامانى بوديم كه سرمايه و پشتيبانمان تلاش خودمان بود. به جايى راهمان نمىدادند و حرفمان را نمىشنيدند يا به ريشخندمان مىگرفتند. پس راه ِ چاره منحصر به فرد بود: نخست به وجود آوردن نشريهيى و پس از آن گِرد آوردن خوانندهگانى. اما نكته اين بود كه عرضهى شعر و ادبيات ِ انقلابى ِ ما تنها در نشريهيى امكان داشت كه پيشاپيش در جامعه گروهى خواننده بر خود گرد آورده باشد.
واكنش آن روز جامعه در برابر انقلاب ادبى و شعرى حداكثر اين بود كه در برابر «مهتاب» و «مريم» ِ فريدون توللى و مقلدانش، عصا بر سر شاعران نشكند و با ترديد و دودلى سكوت كند. پس تصور اينكه يك نشريهى نوپا بتواند در چنين جامعهيى تنها از طريق عرضهى اشعار و مقالات نيما و شاگردان او به حيات خود ادامه دهد تصورى بسيار ابلهانه بود.
اما (خوشبختانه!) حُسن ِ كار ما در اين بود كه فكر و نقشه و پيشبينى و اسبابچينى در كارمان راه نداشت. تنها احساس بوديم و شور ِ كار. همه چيز در «عرضه» خلاصه مىشد. و اين تنها كارى بود كه انجام مىداديم. در واقع، چاپ مىكرديم، مىگذاشتيم و در مىرفتيم!
پياده گز مىكرديم و گرسنه مىخفتيم و شاهى شاهى پسانداز مىكرديم، و همينكه امكانات مالى (به قدر چاپ فقط يك شماره) فراهم مىآمد صاحب امتياز ِ نشريهى معمولاً ورشكستهيى را مىپُختيم و با موافقت او دست به كار مىشديم. به سراغ پيرمرد مىرفتيم كه محور و انگيزهى كار بود. مطالب را گرد مىآورديم، مجلهيى به چاپ مىرسيد كه رسالت ما با سپردن نسخههاى آن به مركز توزيع پايان يافت. زيرا روشن بود كه فروش آن هرگز آنقدر نيست كه پرداخت حق ِ توزيع خود را كفاف بدهد. و آنگاه كار از نو با همان شور و همان عطش براى نشريهى بعدى آغاز مىشد.
مجلاتى كه با اين طرز كار منتشر شد و هرگز از يك شماره بر نگذشت زياد است. البته در اين ميان نشرياتى نيز بود كه به اتكاى علل و موجباتى به دو، پنج، هفت و گاه بيشتر نيز رسيد. همچنين بسيار بود مجلاتى كه چاپ شد اما چون نتوانستيم باقىماندهى طلب صاحب چاپخانه را بپردازيم در چاپخانه ماند و جز اينكه بيعانهى پرداخت شده و نقدينهيى كه به بهاى كاغذ داده بوديم از دست برود حاصلى نداد!
سود سالها تلاش در كار چاپ، اندوختن تجربههاى بسيار بود؛ اما از سوى ديگر چون معمولاً از هر مجلهيى غالباً تنها يك شماره منتشر مىشد شهرت يافت كه با ديارالبشرى سازگارى نمىكنم و بُز ِ امام رضا را تا پسين نمىچرانم و هيچ كارى را دنبال نمىگيرم! هنگامى هم كه تب ِ تند نوجوانى (و حتا نخستين سالهاى جوانى) فرونشست و مشكلات زندهگى اندك اندك غولى فربه شد و در برابرم قد علم كرد، منى كه در همهى اين سالهاى سياه دينارى نيندوخته بودم و جز راه چاپخانهها راهى نمىدانستم و براى كسب معاش ناگزير براى كار به مطبوعات رو آوردم، با اين شهرت ِ نابكار تقريبآ همهى درها را به روى خود بسته ديدم. تا آنجا كه، اگرچه توانستم براى نشر كتاب هفته ناشرى بيابم و در بحرانىترين دورههاى مطبوعاتى ِ اين سرزمين به نشر ِ يكى از پُرحاصلترين نشريات آن دوران همهى قدرت و امكان ِ خود را در كار آن كنم، همين سوء ِ شهرت سبب شد سرانجام پس از بيست و پنج هفته تلاش در كار انتشار مجله كه گاه جز چهار و پنج ساعت در شبانهروز فرصت خواب و استراحت برايم باقى نمىگذاشت از آن چشم بپوشم و با تيراژى بيش از سى هزار رهايش كنم!
مقدمه بر ذىالمقدمه چربيد.
كوشش براى فراهم آوردن مطالب ِ اين نشريههاى تكشمارهيى سبب شد كه پس از نزديك به سى سال كار، انبوهى قصه و داستانهاى كوتاه ترجمه شده فراهم آيد. در نظر گرفتن اين نكته كه پارهيى از اين داستانها در كدام شرايط ِ مطبوعاتى و در چه سالهايى برگردانده شده، عذرخواه سادهگى ِ پارهيى از آنها ست كه ناخواسته مورد پسند ِ برخى از كتابخوانان امروز نخواهد بود.
ا.ش.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.