نگاه: پانیذ زرتابی: «جسد را از میان کلمات قلم زدم/ به لبخند تو رسیدم/ (فرقی نمیکند- از من به تو، یا از تو به من...)/ به خاطراتم خوش آمدی/ قلمروی سیاه که در آن سپیدهدم همنامِ توست.» محمدعلی سپانلو، در طول چندین دهه شاعری، «کاشف از یاد رفتهها» بوده است. در تمام منظومهها و کتاب شعرهایش، خاطره، تاریخ و مکان و زمان را پیوند زده و با روایت دیگری از آنها، «از هوای گذشته، جسد را بیرون کشیده» تا «به لبخند آن پشت و پسلهها» برسد. «مجموعه اشعار» محمدعلی سپانلو، شاعر مطرح روزگار ما، شامل 12کتاب شعر این شاعر، منتشر...