توضیحات
گزیده ای از کتاب دیوارها سخن نمی گویند
مادرم پُرسید :
تو که سىُ پنج سال بیشتر ندارى. احمد.
پَس چرا ریشات این همه سفید شُدن ؟
بهش گفتم :
مادر. این بىشرفا،
ریشِ مَردا رُ هم سفید مىکُنن.
« احمدکایا ـ کنسرتِ استانبول »
در آغاز کتاب دیوارها سخن نمی گویند می خوانیم
حدودِ دَه دوازده سالِ پیش بود که براى نخستین بار صداى احمدکایا را شنیدم. در شهرِ ارومیه و در ماشینِ یکى از عزیزترین اقوام: شهریارجاناحمدلو. صداى دریاوار و عاصىِ کایا ـ که گاه به نَرمىِ ابریشم و گاه تیغهى قدارهیى را یادآور بود ـ مرا با خود بُرد… چه روزها و شبهایى که با صداى او به سر نشدند. شروع به جمع کردنِ آلبومهایش کردم. مرگِ نابههنگامش را گریستم و همیشه آرزوى درمیان گذاشتنِ ترانههاى نابُ متعهدش با مخاطبانِ فارسى زبان در من بود. یکى دو بار ـ به تنهایى ـ سعى در برگرداندنِ ترانههایش کردم اما اصطلاحاتِ زبانِ عامه و کلماتِ دشوار و بومىِ موجود در ترانههایش کارِ ترجمه را براى من ـ که بیشتر به زبانِ آذرى آشنایى داشتم ـ مشکل مىکرد. این کار چند سالى متوقف ماند تا یک روز که دغدغهاَم را با پسردایىاَم آیدینآقاخانى ـ که به زبانِ استامبولى مسلط بود ـ در میان گذاشتم. مىدانستم که او هم به کایا علاقهمند و حتا بسیارى از ترانههایش را ازبَر است. قبول کرد که در این کار کنارِ من باشد. متنِ تُرکىِ ترانهها را از اینترنت به دست آوردیمُ بعد از سه چهار ماه آیدین ترجمهى واژه به واژهى آنها را آماده کرد.ابتدا قصد کردم که تمامِ ترانهها را به صورتِ موزون و در صورتِ امکان با همان وزنِ زبانِ استامبولى بازنویسى کُنم. در بعضى ترانهها این روش امکانپذیر بود ـ مثلِ ترانهى رو آب تابیدى که برگردانِ آن با آهنگِ اصلىِ ترانه قابلِ اجراست ـ اما در بسیارى از ترانهها هم این کار ممکن نبود و معناى ترانه فداى وزن و قافیه مىشُد.در ضمن بسیارى از ترانهها در زبانِ اصلى هم فاقد وزن و قافیه بودند و خواننده آنها را به صورتِ دکلمه اجرا کرده بود. پس مبناى کارِ من بر این قرار گرفت که تعدادى به صورتِ ترانه و تعدادى به همان شکلِ بىوزن و قافیه بازنویسى شوند. بدونِ شک برگرداندنِ یک متنِ موزون ـ با همان صورت موزون ـ به زبانى دیگر بخشى از حسِ آن را از بین مىبرد. من سعى کردم ـ با جاىگزین کردنِ کلماتُ تصویرهایى مترادف با کلماتُ تصاویرِ موجود در اصلِ ترانهها ـ لحنُ فضاى اصلىِ آثار را حفظ کنم.ترانههاى کایا، خشمُ اعتراضُ عشقُ آمالِ قومى را فریاد مىزنند که همواره به سرکوبُ توهینُ نادیده انگاشته شُدن تن دادهاند. آثارِ او چنان در جامعهى شهرىِ سرزمینش ریشه دارد که مىشود از آنها به عنوانِ تقویمِ تاریخِ معاصرِ تُرکیه استفاده کرد. بعضى از ترانههاى او ـ که من نامِ ترانههاى خیابانى را بر آنها مىنهم ـ اتّفاقاتُ دردهاى طبقهیى پایین دستِ سرزمینش را با خود دارند. اتّفاقاتى مثلِ قتلِ ملوانى در یک بندر، یا حادثهیى که در کارخانه براى کارگرى رُخ مىدهد، یا دغدغههاى یک مردِ حاشیهنشین و… اتّفاقاتى به ظاهر ساده که در غالبِ ترانه و با اجرایى درست توانستهاند منتقل کنندهى پیامهاى عظیمِ انسانى باشند. ترانهسرایانِ تُرک در این زمینه به زیبایى آفرینشگرى کردهاند و جاى چنین
ترانههایى در آثارِ ترانهسرایانِ فارسى زبان خالىست. این مجموعه پیشنهادى براى تجربه کردنِ ترانهى خیابانى در زبانِ فارسىست. ترانهیى که در کوچه اتّفاق بىاُفتندُ تمامِ اِلِمانهاى یک زندهگىِ خیابانى را در خود داشته باشند. سرگذشتِ یک نَمَکى یا کودکى که در کنارِ خیابان گُل مىفروشد، یا خیابانخوابهایى که همه روزه از کنارشان مىگذریم مىتوانند موضوعِ ترانه قرار بگیرند. ناگفته پیداست که اجراى چنین ترانههایى موسیقىِ مخصوص به خود مىطلبد و بعید نیست پدید آمدنِ چنین آثارى به ساخته شُدنِ آهنگهایى تازه در سبکهایى بشود که تا به حال در تاریخِ موسیقىِ ما وجود نداشتهاند.ترانههایى که آیینه شوند رو به زندهگىِ روزمرهى انسانِ امروز، با تمامِ دردها، دغدغهها، عشقها، رؤیاها وُ آرمانهایش.
برگردانِ این مجموعه را
به خاطرهى سبزِ دو عزیز تقدیم مىکنیم :
مادربزرگمان مامان طوسى
که با قصهها وُ ترانههاى نابش
شبهاى تابستانِ کودکىمان را روشن کرد
وَ رضا آقاخانى
که پیش از به آخر بردنِ کارِ این کتاب
ما را تنها گذاشت…
«یغماگلرویى ـ آیدین آقاخانى
فریادگرِ زمزمههاى یک قوم… 11
ما سه نفر بودیم… 23
یه حاشیهنشینم! 28
سراغم بیا! 30
دختربچّه 32
مگه نگفتم؟ حیدر! 35
جوانىِ من کو ؟ 37
روشنفکر 39
مىرَم… 42
ترانهى صبح 45
دچارِ دردسر شدم 49
اگر دروغ باشد… 52
رو آب تابیدى 54
بازجوها 55
بىصبرى 57
مرگ هم مىلرزد… 59
شب را باور کُن! 61
رفیقِ مثلِ جون، خودى 63
عصیان مىکنم! 65
دموکراتِ خسته 67
برس! کُجایى ؟ 69
جنوبشهر 71
بخند 73
روزا دیگه نمىگذرن 75
کوههاى برفى 77
کوچولو! گریه نکن! 78
نباهت 80
یه آدمِ خیلى عجیب 82
مُردهیى در درونِ من 86
در حسرتت دستبندم پوسید 88
فرارى و عروس 90
میوهى یک شاخه بودیم 92
سرنوشتِ سیاه 94
دس نزن! آتیش مىگیرى! 95
چى مىدونین ؟ 99
جنایت 101
ققنوس 103
ترانهى وداع 105
اسم : خوشبخت 107
شمالِ شرقى 109
جهان را باغرور مىنگرم… 111
ترانهى دیاربکر 117
سیاهىِ زیتون 119
قلعهى سنگى 120
تولّد 122
آه… 124
نتونستم بنویسم… 126
شوکِ الکتریکى 128
مثلِ خاک 130
با گریههایمان 132
رهایم کُن! 134
در تاریکى… 135
یه جایىاَم که… 136
میجانِ شیر دل 138
چرا ؟ 140
روزاى قشنگ 142
اینا کى هستن ؟ 144
دارى قد مىکشى! کوچولو! 145
بذر 147
مِتریس 149
شمشیر ماهى 150
اِجراى اعدام 152
بپرین! آى! پرندهها! 154
دلم مىسوزه 155
با زمان محاکمهم کُن! 157
تنهاییم مالِ منه 161
گُـلِ بهارى 163
هر کى دنبالِ کارش 165
فرارىُ مادر 167
شورش به مهتاب 169
دروغه رفتنِ تو 171
در تنگنایم 173
دیوارِ عشـق 175
روزى میاد که… 177
همیشه دیر… 179
مـنُ پیدا کُن! مادر! 181
تو هیچّى هستى واسه من 182
تا خِرخِره پُرِ کیک 184
مضطرب 186
بَـس کُن 188
چـى اومد… 190
دلم مىخواد تو کوها بمیرم 192
چرا نیومدى ؟ 194
چیزى که به مـا مىرسد… 196
هـدیهى جُـدایى 198
منُ بِـزَن 200
یلماز 203
رو در روى دوستُ دشمن 205
مىترسم. 208
شما نسوزین 210
بگیر انتقاممُ 212
خداحافظ 214
پاشو بریم خونه! 216
چرا اینجورىاَم ؟ مادر! 218
براى برادرىِ خلقها 220
کاروان 223
رفتنى… 225
حسرت 227
دردِ غربت 228
باز خواهم گشت 230
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.