گزیده ای از کتاب تاریخ جهان
سركوبى دولتى آشكار شايد در كشورهاى صنعتى غرب بيش و كم عجيب بهنظر بيايد. اما شيوههاى نامحسوس ِ تسلط هميشه پابرجاست.
در آغاز کتاب تاریخ جهان می خوانیم
كريس هارمن در سال 1942 در انگلستان متولد شده و تحصيلات خود را در دانشگاه ليدز در شهر واتفورد نزديك لندن گذرانده است. وى از مدرسه اقتصاد لندن نيز به اخذ ديپلم Masterd of Philosophy نائل آمده است. مبارزه طبقاتى در اروپاى شرقى و انقلاب تباه شده آلمان از جمله تأليفات اوست. او سالها سردبير نشريه كارگران سوسياليست انگلستان و از رهبران برجسته آن حزب بوده است. وى طى نامهاى از مترجمان كتاب و نيز از بهزاد كاظمى كه سببساز اين ترجمه شد سپاسگذارى كرده است.
پرسشهايى كه در شعرِ برشت مطرح شده نيازمند پاسخهايى است. فراهم آوردن ِ پاسخها بايد وظيفه تاريخ باشد. تاريخ را نبايد محفوظات گروه كوچكى از كارشناسان قلمداد كرد يا تفنن كسانى كه مىتوانند از عهده كار برآيند. تاريخ، بنابر ادعاى هنرى فورد[1] پيشتاز توليد كلان ِ خودرو و دشمن سرسخت ِ اتحاديههاى كارگرى و ستايشگر
اوليه آدولف هيتلر، «پرت و پلا» نيست.
تاريخ درباره رشته رخدادهايى است كه به زندگى كنونى ما انجاميده. داستان چگونگى به خود آمدن ماست. درك اين مطلب كليد كشف ِ چند و چون راهى است كه
مىتوان جهانى را كه در آن زندگى مىكنيم بيشتر تغيير دهيم. شعار «آن كه سررشته گذشته را در دست دارد، سررشته آينده نيز به دست اوست»، يكى از شعارهاى يكهتازانى است كه زمام دولت را در رُمان 1984، اثر جورج آرول[2] در دست دارند. شعارى كه همواره كاخنشينان و سورچرانان ِ وصف شده در پرسشهاى برشت آن را جدى تلقى مىكردهاند.
حدود بيست و دو سده پيش يكى از امپراتوران چين حكم كيفر مرگ را براى كسانى درنوشت كه «براى انتقاد از اكنون، گذشته را دستاويز خود مىكردند.» آزتكها وقتى دره مكزيك را در سده پانزدهم فتح كردند به قصد از ميان بردن پيشينه دولتهاى گذشته برآمدند، و اسپانيايىها هم وقتى منطقه را در سالهاى 1620 مسخر كردند كوشيدند تمام پيشينههاى آزتكها را از ميان ببرند.
امور در سده واپسين چندان فرقى نكرده. مخالفت با تاريخنگاران رسمى ِ استالين يا هيتلر در حكم زندان و تبعيد يا مرگ بود. همين سى سال پيش تاريخنگاران اسپانيايى مجاز نبودند كه موضوع بمباران شهرك گورنيكاى ِ باسك را بررسى كنند، يا تاريخنويسان مجارستانى به رويدادهاى سال 1956 بپردازند. در همين اواخر كار دوستان من در يونان، بهسبب ايرادگيرى از تلقى دولت در نحوه پيوست ِ بخش بزرگى از خاك مقدونيه در دوره پيش از جنگ جهانى اول به دادگاه كشيد.
سركوبى دولتى آشكار شايد در كشورهاى صنعتى غرب بيش و كم عجيب بهنظر بيايد. اما شيوههاى نامحسوس ِ تسلط هميشه پابرجاست. هماكنون كه اين مطلب را مىنويسم دولت تازه كارگرى اصرار دارد كه مدرسهها بايد بر تاريخ و دستاوردهاى انگليس تأكيد كنند و دانشآموزان بايد نام و دوره بزرگان انگليسى را بياموزند. در آموزش عالى، بيشتر تاريخنگارانى كه با نگرشهاى متداول همسازند، كماكان همان كسانى هستند كه كسب افتخار مىكنند و كسانى كه با چنين نگرشهايى مخالفت مىورزند، از مقامهاى اصلى ِ دانشگاهى كنار گذاشته مىشوند. موضوع ِ «سازش، سازش، راه ترقى توست»، همچنان پابرجاست.
از دوره نخستين فرعونها پنجهزار سال پيش، فرمانروايان، تاريخ را سياههاى از «دستاوردها»ى خود و نياكانشان نمايانيدهاند. تو گفتى يك همچو «بزرگمردانى» شهرها و آثار تاريخى را ساخته و سبب رونق شدهاند و بانى ِ كارهاى بزرگ يا پيروزىهاى ِ نظامى بودهاند. و برعكس، «بدكاران» لابد مسئول تمام نابكارىها در عالماند. نخستين آثار تاريخ فهرست شاهان و دودمانها بود و به «فهرستهاى شاهى» شهره بود. آموختن سياهههاى ِ همانند بخش ِ عمده تاريخ باقى ماند همچنان كه در مدرسههاى چهل سال پيش انگليس درس داده مىشد. دولت تازه كارگرى ـ و حزب محافظهكار مخالف ـ ظاهرآ سخت در فكر تحميل دوباره اين قضيهاند.بر پايه اين تعبير از تاريخ، شناخت تنها عبارت است از توانايى به يادسپارى اين سياههها، به روش «انسان حافظه» يا «مغز متفكر» رقيب. اين روش، تعبير جستجوهاى ِ سطحى ِ تاريخ است كه به درك معناى گذشته و اكنون كمكى نمىكند.
روش ديگر بررسى ِ تاريخ، در مخالفت آگاهانه با نگرش «بزرگمرد» است. رخدادهاى خاص را برمىگيرد و ماجراى آنها را شرح مىدهد، گاهى از ديدگاه شركتكنندگان عامى، اين روش ممكن است مردم را مجذوب كند. تماشاگران برنامههاى تلهويزيونى پركم نيستند ـ حتى تمام كانالها ـ كه اينگونه مطالب را به كار مىزنند. دانشآموزانى كه با اين مطالب روبهرو مىشوند كشش غريبى به روش ِ كهن ِ «شاهان، دورهها و رخدادها» نشان مىدهند.
اما چنين «تاريخى از پايين» از نكته بسيار بااهميتى غافل مىماند: همپيوندى ِ حوادث.تأكيد صرف بر كسانى كه در رخدادى دخالت داشتند، به خودى خود، امكان ندارد سبب درك ِ وجود نيروهاى بزرگترى شود كه زندگانى آنها را ساختند و هنوز هم زندگى ما را مىسازند. مثلا نمىتوان بدون درك علل ظهور و سقوط امپراتورى رُم سبب پيدايش مسيحيت را درك كرد. نمىتوان بدون ِ پى بردن به بحرانهاى ژرف فئوداليسم اروپا، علت شكوفايى هنر را در عصر نوزايى (رُنسانس) و پيشرفت تمدن را در قارههايى فراتر از اروپا دريافت. نمىتوان بدون شناخت انقلاب صنعتى به علل جنبشهاى كارگرى سده نوزدهم پى برد. و نمىتوان بدون دانستن ِ علت رابطه متقابل اين و رويدادهاى بيشمار ديگر سبب ِ نيل ِ افراد بشر را به موقعيت كنونى دانست.
هدف اين كتاب اين است كه در تأمين ِ يك چنين نماى ِ كلى كوشا باشد. من مدعى نيستم كه شرح كاملى از تاريخ بشر فراهم مىآورم. جاى بسا شخصيتها و رخدادها كه در تاريخ جامع ِ هر دورهاى اساسىاند خالى است. اما براى فهم معناى الگوى كلى كه به اكنون انجاميده لزومى ندارد كه از جزء به جزء گذشته بشر باخبر شد.
كارل ماركس بود كه در باب اين الگوى كلى نظرى ارايه داد. ياد كرد كه افراد بشر تنها از راه تلاش جمعى براى گذران زندگى در اين سيّاره زنده ماندهاند، و هر راه تازهاى در تأمين يك چنين گذرانى تغييراتى را در مناسبات گسترده آنان با يكديگر ضرورى ساخته. تغييرات در آنچه او «نيروهاى توليدى» مىخواند در پيوند با تغييرات در «روابط توليدى» است و اين روابط سرانجام سبب دگرگونى مناسبات گسترده در كل جامعه مىشود.
اما، اين تغييرات به شيوه مكانيكى رخ نمىدهد. در هر مرحله افراد بشر انتخاب مىكنند كه در اين يا آن راه پيش بروند، و در كشاكشهاى عظيم اجتماعى براى اين انتخابها برزمند. بجز مرحلهاى در تاريخ، نحوه انتخابهاى مردم به پايگاه طبقاتى آنان مرتبط بوده. انتخاب بَرده محتملا با انتخاب ِ بردهدار فرق مىكند و انتخاب افزارمند فئودال با ارباب فئودال. مبارزههاى بزرگ بر سر آينده بشر عنصرى از مبارزه طبقاتى را در برگرفته است. توالى ِ اين مبارزههاى عظيم استخوانبنديى را پديد مىآورد كه به گِرد آن دنباله تاريخ گسترش مىيابد.
اين نگرش، نقش ِ افراد يا انديشههاى ِ ترويجى آنان را نفى نمىكند. منظور تأكيد براين نكته است كه فرد يا انديشه به دليل تكامل مادى پيشين جامعه و شيوه گذران مردم و ساختار طبقات و دولتها، تنها ممكن است نقش معينى بازى كند. اين استخوانبندى مانند كالبدِ زنده نيست. اما بدون استخوانبندى، كالبد محكم و استوار نيست و نمىتواند زنده بماند. درك ِ «اساس ِ» مادى تاريخ پيش شرطى لازم، اما نه كافى براى درك ِ هرچيز ديگر است.
بنابراين، اين كتاب برآن است كه براى تاريخ جهان طرحى مقدماتى فراهم كند و نه بيش از آن. اما طرحى است، كه اميدوارم، به برخى اشخاص كمك كند كه با گذشته و اكنون كنار بيايند. در نگارش ِ آن، در تمام مدت آگاه بودهام كه ناچارم با دو پيشداورى روبهرو شوم.
يكى نظرى است مبنىبر اينكه خصيصههاى عمده جوامع پى در پى و تاريخ بشر نتيجه سرشت «تغييرناپذير» آدمى بوده است. همين پيشداورى است كه بر نوشتههاى دانشگاهى و جريان اصلى مطبوعات و فرهنگ عامه سايه مىافكند. گفتهاند كه افراد بشر هميشه آزمند و رقابتجوى و ستيزهخوى بودهاند، و همين بيانگر دلهرههايى است نظير جنگ و بهرهكشى و بردهدارى و ستم بر زنان. اين تصويرِ «انسان غارنشين» بر آن است
كه كُشت و كشتارها را در جبهه غرب در يك جنگ جهانى روشن كند و نسلكشى را در جنگ ديگر. استدلال من به كلى فرق مىكند. «سرشت آدمى» همچنان كه امروزه خبر داريم، نتيجه تاريخ ماست، نه علت آن. تاريخ ما در قالبريزى ِ سرشتهاى مختلف انسانى دخالت داشته و هر سرشت جاى ِ سرشتى را گرفته كه پيشتر ستيزههاى ِ بزرگ اقتصادى و سياسى و ايدئولوژيكى را از سر گذرانده.پيشداورى ِ دوم، كه در دهه واپسين رواج يافته، اين است كه گرچه جامعه بشر احتمالا در گذشته تغيير كرده، ديگر تغيير نخواهد كرد.
وقتى فرانسيس فوكوياما، مشاور وزارت خارجه امريكا در سال 1990 جزئيات اين پيام را توضيح داد با اقبال بينالمللى روبهرو شد. او در مقالهاى كه در روزنامههاى سراسر جهان به چند زبان درآمد اعلام كرد كه ما فقط شاهد «پايان تاريخ» هستيم. دوره كشاكشهاى گسترده اجتماعى و مبارزههاى پردامنه ايدئولوژيكى به سر آمد و تمام شد ـ و هزار سردبير روزنامه و اجراكننده تلهويزيونى با اين نظر همصدا شدند.
آنتونى گيدنز رئيس مدرسه عالى اقتصاد لندن و مشاور جامعهشناسى نخستوزير دولت تازه كارگرى انگليس، در سال 1998 همين پيام را در كتابش راه سوم، كه زياد جنجال آفريد و كم خوانده شد، تكرار كرد. نوشت كه ما در جهانى زندگى مىكنيم كه «هيچ گزينهاى در برابر سرمايهدارى در دست نيست.» او فرضى رايج را مىپذيرفت و تكرار مىكرد. فرضى كه ديرنده نيست.
نظام سرمايهدارى به عنوان نوعى شيوه سازماندهى ِ توليد كلى يك كشور قدمتى سه يا چهار قرنى دارد. به عنوان نوعى شيوه سازماندهى توليد كلى جهان، حداكثر صد و پنجاه سال از پيدايش آن مىگذرد. سرمايهدارى صنعتى، با منظومه شهرى عظيم و باسوادى ِ گسترده و وابستگى كلىاش به بازارها، در پنجاه سال اخير به گسترههاى پهناور عالم خيز برداشته. بااين همه انسانها از اين يا آن نوع بيش از يك ميليون سال است كه در كره زمين به سر بردهاند و انسانهاى امروزى نيز بيش از صدهزار سال. به راستى درخور توجه است اگر يك شيوه اداره امور كه در كمتر از پنج دهم درصد طول حيات ِ نوع ما وجود داشته، قرار باشد بقيه اين مدت دوام بياورد ـ مگر اينكه بنا باشد در واقع طول عمر خيلى كوتاه شود. تمام مطلبى كه فوكوياما و گيدنز مىنويسند تأييدى است بر اينكه كارل ماركس دستكم در يك مورد محق بود، آنجا كه خاطرنشان مىكند «براى بورژوازى تاريخى در ميان بوده و ديگر نيست». گذشته نزديك نوع ما راه هموارِ روبه بالاى ِ ترقى نبوده، بلكه با آشوبهاى مكرر و نبردهاى دهشتناك و جنگهاى داخلى پر خونريزى و انقلابها و ضدانقلابهاى خشونتبار رقم خورده. دورانى كه به نظر مىآمد تودههاى عظيم مردم بايستى پيشرفت كنند بيش و كم هميشه جا به دههها يا حتى سدهها فقر تودهگير و ويرانى ِ و وحشتناك داد.
راست است كه در طول تمام اين هول و هراسها، در توانايى بشر در عرصه مهار و بهكارگيرى درست نيروهاى طبيعت پيشرفتهاى مهمى حاصل شد. ما امروز در اين زمينه به مراتب بيش از صد سال پيش توانايى داريم. ما در جهانى به سر مىبريم كه در آن نيروهاى طبيعت ديگر نمىتوانند مردم را از گرسنگى يا سرما از ميان ببرند و بيمارىهايى كه زمانى مردم را به وحشت مىانداختند چهبسا از ميان رفته باشند.
اما اين امر به خودى خود پايانبخش نابودى ِ ادوارى صدها ميليون تن براثر گرسنگى و سوء تغذيه و جنگ نبوده. اسناد سده بيستم نمايانگر اين نكته است. در اين سده بود كه سرمايهدارى صنعتى سرانجام بر سراسر جهان چيره شد. چنانكه حتى دور افتادهترين دهقان يا گلهدار اكنون تا اندازهاى به بازار وابسته است. قرن ِ جنگ و سلاخى و محروميت و توحش نيز بود كه نظيرى در گذشته ندارد، تا بدانجا كه فيلسوف ليبرال آيزايا برلين آن را «دهشتناكترين سده در تاريخ باختر زمين» توصيف كرد. در دهههاى واپسين ِ سده چيزى نيست كه نشان دهد امور بهنحوى سحرآميز به سود كل افراد بشر بهبود يافته. آنان شاهد تنگدستى ِ گسترده بلوك شرق پيشين و قحطىهاى مكرر و جنگهاى بهظاهر پايانناپذير داخلى در بخشهاى مختلف افريقا بودند، و شاهد زندگى ِ كم و بيش نيمى از مردم امريكاى لاتين در زيرخط فقر و درگرفتن جنگى هشت ساله ميان عراق و ايران و حملههاى بىامان نيرومندترين كشورهاى مؤتلف به صربستان و افغانستان وعراق. تاريخ پايان نيافته و نياز به درك خصيصههاى عمده آن مثل هميشه امرى بااهميت است. من اين كتاب را به اين اميد نوشتهام كه در اين درك به بعضى اشخاص كمك كند. در اين كار، ناگزير به كوششهاى بيشمار آثار پيشين متكى بودهام. براى نمونه، بخش مربوط به پديدارى جامعه طبقاتى بدون نوشتههاى و. گوردون چايلد، باستانشناس بزرگ استراليايى ممكن نمىبود. كتاب او در تاريخ چه گذشت، حتى اگر در جزيياتى بااهميت قديمى شده باشد، درخور مطالعه مكرر است. نيز بخش مربوط به جهان سده ميانه، دين بزرگى به اثر كلاسيك مارك بلوخ و حاصل ِ سالنامه فرانسوى مكتب تاريخنگاران دارد، نيز بخشهاى مربوط به اوايل سده بيستم به آثار لئون تروتسكى[3] و بخش اواخر سده بيستم به تحليلهاى تونى كليف. خوانندگانى كه از موضوع كمى آگاهى داشته باشند متوجه پارهاى تأثيرات ديگر خواهند شد، برخى از آنها مستقيمآ نقلقول شده و از آنها در متن يا يادداشتهاى آخر كتاب ياد شده، و از بقيه اگر آشكارا قدردانى نمىشود به ايندليل نيست كه كماهميتاند. نامهايى مانند كريستُفر هيل، جئوفرى دوسنت كروا، گاى بويز، آلبرت سوبول، ادوارد تامپسن، جيمز مك فرسن، و دى دى كوزامبى به ذهن خطور مىكند. اميدوارم كتاب من اشخاص را به خواندن اثر آنان دلگرم كند. براى خوانندگانى كه قصد دارند دورههاى خاص را پيگيرى كنند، در پايان كتاب فهرست كوتاهى را براى مطالعات بيشتر آوردهام. دورهها غايت تاريخ نيست، بلكه رشته حوادث گاه بسيار اهميت دارد ـ و گاهى ردگيرى كار براى خوانندگان (و حتى نويسندگان!) دشوار است. از اينروى، در آغاز هر بخش گاهشمار كوتاهى از رخدادهاى عمده دورهاى خاص آورده شده. باز از همين روى در آخر كتاب فهرستهاى راهنمايى از نامها و مكانها و اصطلاحهاى ناآشنا چاپ كردهايم. فراگير نيست، اما برآن است كه در هر بخش به خوانندگان كمك كند اشارهها را به اشخاص و رويدادها و مكانهاى جغرافيايى كه در بخشهاى ديگر به نحو كامل به آن پرداخته شده دريابند. سرانجام، بايد از اشخاص بيشمارى سپاسگزارى كنم كه در تبديل دست نبشتهاى خام به كتابى كامل به من كمك كردهاند. از يان بيرچال، كريس بمبرى، آلكس كالىنيكاس، چارلى هور، چارلى كيمبر، ليندسى ژرمن، طلعت احمد، حسن محمدعلى، سيس هرمن، پُل مكگر، مايك هاينس، تيتى بهاتاچاريا، برى پاوير، جان مولىنيو، جان ريس، كِوين آوندين، وسَم اشمن، براى خواندن تمام يا بخشهايى از دستنوشته و پىبردن به خطايى چند و گاهى ناگزير كردن من به ارزيابى ِ دوباره آنچه نوشته بودم. حاجت به بيان نيست كه هيچ يك از آنان نه مسئول داورىهاى تاريخى هستند كه من در جاهاى مختلف مىدهم و نه خطاهاى واقعى كه وجود دارد. از يان تيلر براى ويرايش دست نوشته و از راب هوومن براى نظارت بر توليد نهايى كتاب سپاس مخصوص دارم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.