ذهن ارتجاعی

ذهن ارتجاعی

(محافظه کاری از ادموند برک تا سارا پیلن )

کوری رابین

ترجمه اکبر معصوم بیگی

ذهن ارتجاعی کاوشی دقیق، نوآورانه و جذاب است در مفهومی که گاه­به­گاه هنگام در گرفتن وخیم­ترین بحران­ها با قوّت هر چه بیشتر سربرمی­آورد: مفهوم محافظه­کاری. کوری رابین، نویسنده­ی ذهن ارتجاعی، نشان می­دهد که محافظه­کاری در هسته­ی اصلی خود واکنشی تند و کوبنده است در برابر چالش­های دموکراتیک و ترقی­خواهانه، در برابر به خطرافتادن سلسله مراتب­های ثروت و قدرت و منزلت اجتماعی؛ محافظه­کاری، در اصل، واکنش جهان کهنِ امتیازها و مالکیت­ها و برتری­های طبقاتی، جنسی، قومی و نژادی است در برابر جهانِ نوینِ برابری­خواهی و گسترش بی­حد ­و مرز سازوکارها و نهادهای دموکراتیک، حتی به بهای بر هم خوردن بنیادی وضع موجود امور. دامنه­ی پژوهش کوری رابین از مفهوم محافظه­کاری گستره­ای فراخ دامن از شخصیت­ها و جنبش­ها را دربرمی­گیرد: از ادموند برک و تامس هابز تا اِیَن رند و سارا پیلین و بسیاری از مشاهیر و نظریه­پردازان نومحافظه­کار دوسه دهه­ی اخیر، و این همه به زبانی روشن، ساده و همه فهم.

 

120,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 400 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

اکبر معصوم بیگی, کوری رابین

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

سوم

قطع

رقعی

تعداد صفحه

386

سال چاپ

1400

موضوع

علوم سیاسی

تعداد مجلد

یک

وزن

500

جنس کاغذ

بالک (سبک)

کتاب ذهن ارتجاعی «محافظه کاری از ادموند برک تا سارا پیلن» نوشتۀ کوری رابین ترجمۀ اکبر معصوم بیگی

گزیده ای از متن کتاب

درآمد

هر حزب سیاسی ممکن است پیش از آنکه از اصول عقاید پایدار خود آگاهی یابد یا بر سر آن به توافق برسد، دریابد که دارای تاریخی بوده است؛ ممکن است از رهگذر سلسله‏های پیاپی دگردیسی‏ها و سازگاری‏ها به شکل‏بندی و تکوین واقعی خود رسیده باشد که در طی آن پاره‏ای موضوع‏ها کنار رفته و پاره‏ای موضوع‏های تازه‏ای پیش آمده باشند. اینکه اصول عقاید بنیادی هر حزب چیست، به احتمال، تنها با بررسی دقیق رفتار آن در سراسر تاریخ‏اش و نیز بررسی و ملاحظه‏ی‏ آنچه متفکّران اندیشه‏ور و فلسفی آن به سود آن حزب گفته‏اند به دست خواهد آمد: و نیز تنها دانش تاریخی درست و تحلیل خردمندانه توانایی خواهد داشت تا فرق بگذارد میان پایدار و گذران، و میان نظریه‏های بنیادی و اصولی که حزب باید همواره و در همه حال به آن پای‏بند بماند- یا خود را به صورت فریب و خدعه‏ای جلوه‏گر می‏سازد- و اصول و نظریّه‏هایی که اوضاع و احوال خاص مایه‏ی برانگیختن آنها می‏شوند و تنها در پرتو این اوضاع و احوال قابل درک و توجیه‏پذیرند.

تی.اس. الیوت «ادبیات سیاست»

 

از هنگامی که عصر مدرن آغاز شد، مردان و زنان در جایگاه‏های اجتماعی فرودست بر فرادستان خود در دولت، کلیسا، محل کار و دیگر نهادهای سلسله مراتبی شوریده‏اند. مردان و زنان فرودست زیر پرچم‏های گوناگون- جنبش کارگری، فمینیسم، جنبش الغای بردگی، سوسیالیسم- گرد آمده و شعارهای گوناگونی را فریاد کرده‏اند: آزادی، برابری، حق‏خواهی، دموکراسی، انقلاب. کم و بیش در هر نمونه، فرادستان با خشونت یا بی‏خشونت، قانونی یا غیرقانونی، آشکار یا پوشیده در برابر فرودستان ایستادگی کرده‏اند. پیشروی به سوی دموکراسی و ضد حرکت به سوی دموکراسی، داستانِ سیاست مدرن یا دست کم یکی از داستان‏های آن است.

این کتاب درباره نیمه‏ی دوم این داستان، یعنی ضدّ حرکت و مفهوم‏های سیاسی‏ای است که از دل آن برآمده و موجب پدید آمدن آن شده‏اند و به شکل‏های گوناگون محافظه‏کار، ارتجاعی، پسگرفت‏خواه[1] و ضد انقلابی نامیده شده‏اند. این مفهوم‏ها، که طرفِ راستِ طیفِ سیاسی را در قبضه‏ی خود دارند، در جریان نبرد قوام یافته‏اند، و دست کم از هنگامی که نخست در طی انقلاب فرانسه به منزله‏ی ایدئولوژی‏های رسمی سر بر آوردند، همواره موضوع پیکارهایی نه میان ملّت‏ها، که میان گروه‏های اجتماعی بوده‏اند: بر روی هم، این کشاکش پیکاری است میان آنان که قدرت بیشتر و آنان که قدرت کمتر دارند. برای دریافتن این مفهوم‏ها باید این داستان را دریابیم. زیرا داستان محافظه‏کاری همین است: تأمل و اندیشه- و عرضه‏ی نظری حاصل از این تأمل و اندیشه- در باب تجربه‏ی ملموسِ قدرت داشتن، و مشاهده‏ی در معرض خطر افتادن این قدرت و کوشش برای بازپس‏گیری آن.

با وجود تفاوت‏های بسیار واقعی میان کارگران با منشی‏ها و دهقانان و بردگان و زنان، کارگران در کارخانه، به منشی‏ها در ادارات، به دهقانان در ملک اربابی، به بردگان در کشتگاه، و چه بسا به زن- همسران[2] در ازدواج می‏مانند، از این جهت که در شرایط قدرت نابرابر می‏زیند و کار می‏کنند. آنها تسلیم و فرمانبردارند، در خواست‏های مدیران و اربابان، شوهران و سروران خود را به گوش می‏گیرند. آنها تنبیه و مجازات می‏شوند. بسیار کار می‏کنند و اندک دریافت می‏کنند. گاه سرنوشت خود را آگاهانه برمی‏گزینند – کارگران با کارفرمایان و زنان با همسران‏شان قرارداد می‏بندند- اما نتیجه‏های ضروری قرارداد به ندرت آزادانه برگزیده می‏شود. از همه‏ی اینها گذشته، کدام قرارداد می‏تواند هرگز همه چیز و همه‏ی زیروبم‏ها، دردهای روزانه و رنج جاری یک شغل یا ازدواج را فهرست کند؟ در واقع، در سراسر تاریخ امریکا قرارداد غالباً به عنوان مجرایی برای قهر و فشار پیش‏بینی نشده به کار آمده است، خاصه در نهادهایی مانند محل کار و خانواده که در آن زنان و مردان بسیاری از اوقات زندگی خود را درآنجاها می‏گذرانند. قاضیان، که خود با منافع کارفرمایان و شوهران برخورد دوستانه دارند، اشتغال و ازدواج را چنان تفسیر کرده‏اند که در بردارنده‏ی همه‏ی انواع شروط مُفاد نانوشته و ناخواسته‏ی بندگی است که زن- همسران و کارگران به طور ضمنی با آن موافقت کرده‏اند، حتی هنگامی که هیچ شناختی از چنین شروط و مُفادی ندارند یا دلشان می‏خواهد به جای آن‏ها شروط و مُفاد دیگری قید کنند.[1]

برای نمونه تا 1980 در هر ایالت از ایالت‏های متحد امریکا تجاوز به همسر امری قانونی شمرده می‏شد.[2] توجیه این قانون به رساله‏ی مَتیو هیل  حقوق‏دان انگلیسی در 1730 برمی‏گشت. به استدلال هیل، زن به طور پوشیده موافقت می‏کند که «خود را بدین‏گونه [یعنی از لحاظ جنسی] به شوهرش تسلیم کند. موافقت او موافقتی ضمنی، اگر چه ناآگاهانه، است که برای مدّت پیوند زناشویی «نمی‏تواند از آن عدول کند». همین که یک بار گفت «بلی»، دیگر هرگز نمی‏تواند بگوید «نه». در اواخر سال 1957- در طی دوره دادگاه وارن- یک رساله حقوقی قانونی می‏توانست اظهار دارد که «مرد با داشتن آمیزش جنسی با همسر قانونی‏اش مرتکب تجاوز نمی‏شود، گر چه این کار را به زور و بر خلاف خواست زن انجام دهد.» اگر زن (یا مرد) می‏کوشیدند در قرارداد ازدواج شرطی را قید کنند که بر پایه‏ی آن برای عمل جنسی باید توافق صورت می‏گرفت، حقوق عرفی قاضیان را ملزم می‏کرد که یا آن را نادیده بگیرند یا اعتنایی به آن نکنند. توافق ضمنی از جمله خصیصه‏های ساختاری قرارداد بود که هیچ یک از طرف‏ها نمی‏توانست آن را تغییر دهد.

با در نظر گرفتن این امر که گزینه‏ی اضطراریِ طلاق تا نیمه‏ی دوم سده‏ی بیستم چندان گسترده در دسترس نبود، قرارداد ازدواج زنان را به خادمان جنسی شوهران‏شان محکوم می‏کرد.[3] پویش مشابهی در قراردادِ اشتغال در کار بود: کارگران موافقت می‏کردند که به استخدام کارفرمایان خود درآیند، ولی تا سده‏ی بیستم، این توافق، بنابر تفسیر قاضیان، در بردارنده شروط و مفاد ضمنی و قطعی و فسخ‏ناپذیر بندگی بود: گذشته از این، گزینه‏ی اضطراریِ ترکِ کار، بر خلاف آنچه بسیاری ممکن است گمان کنند، چه از لحاظ قانونی و چه از لحاظ عملی، تقریباً وجود نداشت.[4]

با این همه، فرودستانِ این جهان گاه به گاه سرنوشت خود را به معارضه می‏گیرند. بر این شرایط می‏شورند، نامه و عریضه می‏نویسند، به جنبش‏ها می‏پیوندند و درخواست‏هایی پیش می‏کشند. هدف‏هایشان ممکن است حداقلی و گسسته باشد- نصب حفاظ‏های ایمنی بهتر روی دستگاه‏های کارخانه، پایان بخشیدن به تجاوز زناشویی- اما با به زبان آوردن این خواست‏ها طیف دگرگونی بنیادی‏تری را در قدرت سبب می‏شوند. آنان از خدمتکار بودن یا ملتمس بودن بازمی‏ایستند و به هیئت کنشگر درمی‏آیند و برای خاطر خود سخن می‏گویند و کار می‏کنند. بیش از خودِ اصلاحات، این تأکید یا فشار طبقه فرودست بر کنشگری- این نمودِ بیانِ مصرّانه و مداوم و مستقلِ درخواست- است که فرادستان ایشان را آزار می‏دهد. اصلاحات ارضی 1952 گواتمالا یک میلیون و نیم اکر[3] زمین را میان 100 هزار خانواده‏ی دهقان تقسیم کرد. این کار در نظر طبقات حاکم کشور، در قیاس با شورشی که به نظر می‏رسید گفت‏وگوی سیاسی در باب این لایحه برانگیزد، هیچ نبود. اسقف اعظم گواتمالا شِکوه کرد که اصلاح‏گرانِ مترقی دهقانانِ محلیِ «برخوردار از مهارتِ سخن گفتن» را به پایتخت فرستادند و در آن جا به آنها فرصت داده شد «تا در ملاء عام سخن بگویند.» این بلای بزرگ اصلاحات ارضی بود.[5]

[1]– revanchist

[2]– wife

[3] – acre، واحد اندازه‌گیری زمین برابر با 4047 مترمربع.

انتشارات نگاه

ذهن ارتجاعی    ذهن ارتجاعی    ذهن ارتجاعی    ذهن ارتجاعی    ذهن ارتجاعی

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ذهن ارتجاعی”