توضیحات
گزیده ای از کتاب همیشه شوهر
هیچکس به این آسانی و به این مهارت ازدواج نمی کند و شوهر همیشه مسئولیت و جور اولین عاشق را به گردن میگیرد. بعد همه چیز٬ تا حد امکان با صداقت می گذرد.این زن ها همه چیز را کاملا حق خود تصور می کنند و طبیعتنا کاملا خودشان را پاک و بی آلایش می دانند.
در آغاز کتاب همیشه شوهر می خوانیم
«همیشه شوهر» در پائیز سال 1869 یعنى چند ماه بعد از «ابله» و درست قبل از «آزردگان» نوشته شده است. بین این دو اثر بزرگ، گرچه ارزش نخستین این دو اثر در زمان خود داستایوسکى معلوم نشد، داستان «همیشه شوهر» اهمیت درجهى دوم را دارد. در آن اوقات داستایوسکى دورهى خلاقیت تند و شدید خویش را آغاز کرده بود؛ و در اندیشهى خود در کار پرداختن داستان بزرگ «کارامازوفها» بود. گرچه طرح این کتاب بزرگ بایستى مدتى بهخاطر «همیشه شوهر» و مدتى بهخاطر «آزردگان» به کنارى گذاشته شود، اما طرح ذهنى آن اندکاندک توسعه مىیافت و نضج مىگرفت و استخوانبندى آن تغییر و تبدیلهاى عمیقى مىیافت.
طرح «همیشه شوهر» در آغاز امر بهصورت یک داستان کوتاه ریخته شده بود و هرچند پس از به روى کاغذ آمدن وسعت یافت و پنج برابر بزرگتر و مهمتر از آنچه نویسنده پیشبینى مىکرد شد، باوجود این هنوز هم کوتاهتر از اغلب داستانهاى اوست. این داستان براى مجلهى «شفق» نوشته شد. این مجله در سال 1869 منتشر شد و سردبیرش یکى از رفقاى داستایوسکى بود بهنام استراخوف .n. n. Strakhov این دوره حزنانگیزترین دوران زندگى داستایوسکى است. بیمارى او
ـ صرع ـ هر روز شدیدتر مىشد؛ کاملا بىپول بود و تا گلو در قرض فرورفته بود. میل شدید به قمار بر او حکمفرمائى مىکرد. گاهى در سوئیس، گاهى در ساکس و گاهى در ایتالیا زندگى مىکرد و بهقدرى از طلبکاران مىترسید که جرأت نداشت به روسیه برگردد. مرگ اولین فرزند و اینکه زنش حامله بود، او را در نومیدى بىاندازهاى فرو برده برد. بدینترتیب «همیشه شوهر» که پر است از موارد قابل بحث در یک داستان و در عینحال استخوانبندى ناتمامى دارد، معرف کامل این ماههاى وحشتناک است. نبوغ داستایوسکى، که با انتشار «جنایت و مکافات» به اوج خود رسیده بود، هنوز قدرت و خلاقیت را از دست نداده بود، اما سلامت مزاجش که روزبهروز متزلزلتر مىشد و مشکلات مالى که دائمآ فزونى مىیافت، به او اجازه نمىدادند که بهکمال مطلوب خویش برسد.
فرصت بىاندازه کم، کار که رشتهى آن دائمآ از هم مىگسیخت، عصبانیت نابودکننده، حوادث سیاسى، غم و اندوهها، گرفتارىهاى زندگى روزمره، تمام اینها ناچار به وحدت این اثر آسیب رسانیدند.
در اولین «دفتر یادداشتهاى روزانه داستایوسکى» اشارات صریحى هست به حملههاى عصبى و ضعف و بیمارىهاى او در این دوره : «:1869 سوم اوت ـ بحران هنگام عزیمت از فلورانس. 10 اوت ـ بحران در پراک وسط جاده. 19 اوت ـ بحران در درسد Dresde. 4 سپتامبر ـ بحران در درسد ـ بلافاصله بعد از بحران.
همانطور که در بستر بودم، درد سینه، وحشتناک، و غیرقابل تحمل بهسراغم آمد. حس مىکردم که از شدت درد خواهم مرد. اما بعد از چسبانیدن ضماد گرم (ولى خشک یعنى بشقابهاى گرم و حولههاى محتوى خاکستر گرم) درد نیمساعت بیشتر طول نکشید. 14 سپتامبر ـ بحران هنگام شب درد بستر.
30 سپتامبر ـ بحران شدید هنگام شب (پس از اینکه سرشب کار زیادى کرده بودم). در آن دوران حالت روح و جسم داستایوسکى چنین بوده است. همچنین از نامهى او وضع مالىاش را در دو سال پس از باختن در قمار سال 1868 درمىیابیم. هنگام مرگ اولین فرزندش (ژوئن 1868) زن او حتى پول لازم براى تدفین کودک را نداشته! همینطور هنگام تولد فرزند دوم پول نداشته و ناچار لباسهاى رو و حتى لباسهاى زیر پشت سر هم در بانکهاى رهنى «درسد، میلان و ژنو» به گرو گذاشته شده است. در این وضع اسفانگیز بود که «همیشه شوهر» پدیدار شد، داستایوسکى از همان اوان که «ابله» را مىنوشت دیگر وقت نداشت که نوشتههایش را دوباره بخواند؛ حتى هنوز جلد سوم را شروع نکرده بود که جلد دوم منتشر شده بود. اما اکنون، فکر اینکه داستان مطلقآ بایستى براى شماره ژانویهى مجلهى داستانى طرفدار اسلاو حاضر باشد، برایش یک لحظه راحتى باقى نگذاشته بود. مجله «شفق» کسانى را به دور خود جمع کرده بود که همفکر او بودند (استراخوف، مایکوف Maikov، خومیاکف khomiakov). از طرفى بایستى آنها را نگهدارى کند. از طرف دیگر مىخواست بهوسیلهى دیگر مجلات ادبى روسى مانند «چاپار روس» به مدیریت «کاتخوف Katkhov» خود را به مردم بشناساند، اما در عینحال مىترسید که اینکار موجب رنجش دوستان همفکرش و مجلهى «شفق» بشود که در مورد او کمکهاى بسیار کرده و پشتیبانى فراوان نشان داده بودند.
بالاخره «همیشه شوهر» که در سپتامبر 1869 آغاز شده بود در 23 نوامبر تمام شد؛ اما داستایوسکى براى اینکه نسخهى خطى داستان خود را با پست از درسد به مسکو بفرستد، پول لازم را نداشت و به انتظار پولى نشست که بایستى از روسیه برایش مىفرستادند. و دست آخر آنرا در ماه دسامبر فرستاد. داستان در شمارهى ژانویه و فوریهى 1870 مجلهى «شفق» منتشر شد، و در اینموقع داستایوسکى «آزردگان» را شروع کرده بود.
انتقادات نسبت به کار تازه نشریافتهاش، بیشتر خیرخواهانه مىنمود، گرچه بعضى از قضیهى ظرف ادرار، یکه خوردند. و منقدان چپ براى شخصیت «لوبوف Lobov» اهمیت قائل شدند. اما هیچکس در آنوقت فکر نمىکرد که این اثر جز پنجاه سال بعد کاملا شناخته نخواهد شد.
تازگىهایى که در این اثر وجود داشت و ما اکنون با آنها آشنا هستیم، از نظر معاصرین داستایوسکى و حتى از نظر خوانندگان ابتداى قرن بیستم نیز مخفى ماند. معهذا این اثر به علت «تجزیه و تحلیل روحى» و بهعلت «بدعت موضوع» بهنظر همان کس نیز استثنایى آمد. اما مقصود و مفهوم عمیق این داستان، که بهنظر ما اکنون واضح و آشکار مىآید، تا زمانهاى اخیر پنهان ماند و کسى به آن پى نبرد. اگر سعى کنیم اختلاف بین اجزاء «مثلث» (شوهر، زن، فاسق) را در زندگانى هم عصر آن «مثلث» در آن زمان، بهطور مختصر خلاصه کنیم، لازم است نظر را به این حقیقت متوجه کنیم، که اخلاق بسیار عجیب و بسیار غیرمنتظره و بسیار تازهاى که زمان ما براى اجزاء این «مثلث» قائل شده است همان جاذبهى رقباست.
کنجکاوى دربارهى «دشمن» و یک نوع کشش مقاومتناپذیر، یک نوع میل همدردى و احتیاج نزدیک شدن به رقیب نه براى کشتن یا انتقام کشیدن بلکه بهخاطر معرفت به احوال رقیب، آنهم با عشق و کینهاى که همسنگ و توأمان یکدیگرند، براى درک او ـ شاید هم تا از او چیزى فراگیریم ـ این مطلب است که امروز بهنظر ما آشنا و ساده مىآید، اما بهنظر مىآید که پدران ما از درک چنین تضاد و در عین حال کششى غافل بودند و داستایوسکى، با ذکاوت و فراستى که مختص اوست، آنرا دریافته و در «همیشه شوهر» نمایانده است.
قدرتى غریزى و مقاومتناپذیر پاول پاولوویچ تروسوتسکى را بهطرف ولچانینف، بهطرف باگااوتوف، بهطرف فاسقان زنش، مىکشاند. نه تنها به این علت که کنجکاو است (شوهر مادام بووارى نیز کنجکاو دانستن بود)، بلکه به این علت که آنها را دوست مىدارد و نیز به علت اینکه مىخواهد آنها نیز به این علاقهى او پاسخ بگویند.
او باوجود شرمى که مىبرد ـ زیرا پاول پاولوویچ تروسوتسکى هنوز از این ظن آزاد نشده است که آدم دیوث باید تحقیر شود ـ وسیله مىجوید تا خود را «به این مرد برجسته» که بر او پیروزى یافته است، به این غالب نفرتانگیز و دوست داشتنى، ترسناک و گرامى، نزدیک کند. کنجکاوى، فرمانبردارى، تحسین و تعجب، چیزهایى است که ما در مکالمات تروسوتسکى با ولچانینف مىیابیم.
این احتیاج به صمیمیت شاید زائیدهى یک انزواى کامل و سرسخت و درمانناپذیر است، و در اینصورت مىتوان میل قرابت به رقیب را به
آسانى توجیه کرد. اما نیز ممکن است که این کشش بهسوى آن کسى که بایستى حس کینه را در انسان برانگیزاند؛ نتیجهى پیچیدگى انسان کنونى، نتیجهى دوئیت او و معلول اغتشاش فکرى و فسادش باشد.
مسألهاى که در این کتاب طرح شده است، واقعیت دارد و در اطراف ما زیاد وقوع مىیابد و در ادبیات کنونى منعکس مىشود، براى زن و شوهر و «مثلث»هاى آینده از لحاظ نتیجهاى که در بردارد بىاندازه پرمعنى و سنگین است. بعد از چند ده سال دیگر، شاید از مفهوم قدیمى عشق (دوطرفه) و خیانت (سهطرفه) هیچ اثرى باقى نماند.
داستایوسکى این دگرگونىها را از پیش حدس زده بود. این موضوع اساسى در «نیه توچکانیه زوانوف Nietotchka Niezvanov» باترس جلوهگر مىشود و در «ابله» مشخص مىگردد (دوستى مىشکین Mychkine و روگوژین Rogojine) و باز صریحتر در «جوان» (بین پهلوان و ناپدریش باوجود رقابت عشقى آنها مهر و محبت وجود دارد) نمایان مىشود و دست آخر در «همیشه شوهر» مقام اول را اشغال مىکند. پیچیدگى روابط بین آدمیان، داستایوسکى را به شوق و شور مىآورد و او پیشبینى مىکرده است که قرن بیستم انسان را در برابر مشکلات اصیل و اساسى قرار مىدهد که شاید حتى به قیمت زندگىاش لازم باشد به آنها جواب بدهد، این است آنچه که این اثر را اینقدر به ما نزدیک مىسازد. داستایوسکى براى ما مىنوشت نه براى پدربزرگهاى ما؛ براى عصر ما، آنطور که آنرا عمل مىکنیم، مىنوشت نه براى عصر مایکوفها و تولستوىها TolstoÝ. او براى عصر اولین چراغهاى برق و دورهى مشکلات دنیایى و تظاهرات عالمگیر آن مىنوشت. سبک داستایوسکى، نه سلیس است و نه روان و نه زیبا. اما قوى است
و محکم و رسا و کاملا مختص بهخود اوست. قیودى که در زبان روسى زیاد استعمال مىشود در این اثر مخصوصآ زیادتر هستند. این عیوب مخصوصآ در اولین فصل خودنمایى مىکنند. مانند چند اثر از کارهاى اولیهاش، ابتداى آن دشوار و سست است. هر شخصیت، و مخصوصآ پاول پاولوویچ تروسوتسکى با طرز سخن مخصوص بهخودش حرف مىزند، تعبیرات مخصوص بهکار مىبرد. لحن کلام و سیاق جملهها مختص بین سالهاى 1860ـ1880 مىباشد. لحنى که مخصوصآ در برخى محافل نیمه اشرافى، کارمندان عالى ادارات و ملاکان ولایتى آن زمان بهکار مىرفته است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.