توضیحات
گزیده ای از کتاب بیگانه
از خواب برخاستن، ترامواى، چهار ساعت کار، شام و خواب، و دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه و شنبه با همین وضع و ترتیب…
در آغاز کتاب بیگانه می خوانیم
آلبرکامو، نویسنده معاصر فرانسوى است که نزدیک به همه عمر خود را در تونس و الجزایر و شهرهاى افریقاى شمالى و فرانسه گذرانیده است و به همین علت نهتنها در این داستان بزرگترین نقش را در آفتاب سوزان نواحى گرم به عهده دارد، و قهرمان داستان به علت همین آفتاب است که آدم مىکشد، بلکه در کار بزرگ دیگرى، به نام طاعون همین نویسنده بلاى طاعون را بر یک شهر گرمازده شمال افریقا نازل مىکند، که «تغییرات فصول را فقط در آسمان آن مىشود خواند. و در آن نه صداى بال پرندهاى را مىتوان شنید و نه زمزمه بادى را لاى برگهاى درختى.» «طاعون La Peste که بزرگترین اثر این نویسنده شمرده مىشود داستان ایستادگى قهرمانان اساسى کتاب است در مقابل مرگ، در مقابل بلاى طاعون، داستان دلواپسىها و اضطرابها و فداکارىها و بىغیرتىهاى مردم شهر طاعونزدهاى است که طنین زنگ ماشینهاى نعشکش آن، در روزهاى هجوم مرض، دقیقهاى فرو نمىنشیند و بیماران طاعونزده را باید به زور سرنیزه از بستگانشان جدا کرد.
غیر از این کتاب که به عنوان بزرگترین اثر منثور سالهاى اخیر فرانسه به شمار رفته است، آلبر کامو، دو نمایشنامه دارد: یکى به نام سوء تفاهم Malentendu و دیگرى کالیگولا و پس از آن کتابها و مجموعه مقالات دیگر او است بهاین ترتیب: نامههایى به یک دوست آلمانى، افسانه سیزیف و مجموعه کوچکى به نام سور و چند اثر دیگر.
آلبرکامو، که همچون ژان پل سارتر در ردیف چند نویسنده تراز اول امروز و فرانسه نام برده مىشود، یک داستاننویس عادى نیست که براى سرگرم کردن خوانندگان، طبق نسخه معمول، مردى را به زنى دلبسته کند و بعد با ایجاد موانعى در راه وصال آن دو، به تعداد صفحات داستان خود بیفزاید. داستانهاى این مرد داستانهایى است فلسفى، که نویسنده درک دقیق خود را از زندگى و مرگ، از اجتماع و قیود و رسوم آن و هدفهایى که به خاطر آنها مىشود زنده بود، در ضمن آنها بیان کرده است.
از این لحاظ بیگانه و طاعون این نویسنده، جالبتر از دیگر آثار اوست. در این دو داستان، نویسنده خود را رو به روى مرگ قرار مىدهد. سعى مىکند مشکل مرگ را براى خودش و براى خوانندگان حل کند. سعى مىکند دغدغه مرگ را و هراس آن را زایل کند، قهرمان داستان اول، که ترجمه آن اکنون در دست شما است (و امید است که ترجمهاى دقیق و امین باشد) بیگانهاى است که گرچه درک مىکند بیهوده زنده است ولى در عینحال به زیبایىهاى این جهان و به لذاتى که نامنتظر در هر قدم سر راه آدمى است سخت دلبسته، و باهمینها است که سعى مىکند
خودش را گول بزند و کردار و رفتار خود را به وسیلهاى و به دلیلى موجه جلوه دهد. مردى است از همهچیز دیگران بیگانه. از عادات و رسوم مردم، از نفرت و شادى آنان و آرزوها و دلافسردگىهاشان، و سرانجام مردى است که در برابر مرگ ــ چه آنجا که آدم مىکشد و مرگ دیگرى را شاهد است و چه آنجا که خودش محکوم به مرگ مىشودــ رفتارى غیر از رفتار آدمهاى معمولى دارد.
نمایشنامه سوء تفاهم نیز که داستان کامل شده همان ماجراى ناقصى است که قهرمان داستان بیگانه آن را از روى روزنامه پارهاى که در زندان خود یافته هزاران بار مىخواند باز در اطراف همین مسأله دور مىزند. پسرى است که از زادگاه خود براى کسب مال بیرون آمده و وقتى برمىگردد نهتنها براى مادر و خواهرش بیگانهاى بیش نیست بلکه حتى نمىداند چگونه خودش را به آنان معرفى کند، و در همین میانه است که مادر و خواهرش به طمع پولى که در جیب او دیدهاند او را مىکشند. در این نمایشنامه مردمى هستند که فکر مىکنند یا باید همچون سنگ شد و یا خودکشى کرد. و این مادر و خواهر قاتل که پس از کشتن پسر و برادر خود دیگر نمىتوانند سنگ بمانند و کلماتى مثل «گناه» و «عاطفه» تازه برایشان معنى پیدا کرده است، ناچار راه دوم را اختیار مىکنند.
براى بهتر درک کردن این داستان فلسفى، از نویسندهاى که آثارش تاکنون به فارسى منتشر شده است لازم بود که توصیفى و یا مقدمهاى آورده شود، و از این لحاظ بهتر این دیده شد که خلاصه ترجمه مقاله «ژان پلسارتر» نویسنده
معاصر فرانسوى، که درباره همین کتاب نوشته شده است در آغاز کتاب گذارده شود. گرچه سارتر این مقاله را از یک نظر مخصوص نوشته است که شاید مورد علاقه خوانندگان نباشد، ولى در عینحال توصیفى است رسا و دقیق که به فهم داستان کمک خواهد کرد. خلاصه کردن چنین مقالهاى بسیار دشوار و در عینحال جسورانه بود. ولى چه باید کرد که براى این مقدمه بیش از شانزده صفحه جا گذاشته نشده بود. گذشته از اینکه ممکن بود ترجمه کامل آن براى خوانندگان ملامتآور بشود.
ترجمه این کتاب از روى چاپ پنجاه و پنجم کتاب که در سال هزار و نهصد و چهل و هشت به وسیله بنگاه انتشارات Gallimard پاریس چاپ شده است، به عمل آمده، و مقدمه که به قلم سارتر است از جلد اول کتاب “Situations” او ترجمه شده است.
توضیح «بیگانه»[۱]
بیگانه اثر آقاى کامو تازه از چاپ بیرون آمده بود که توجه زیادى را به خود جلب کرد. این مطلب تکرار مىشد که این اثر «بهترین کتابى است که از متارکه جنگ تاکنون منتشر شده»؛ در میان آثار ادبى عصر ما، این داستان خودش هم یک بیگانه است. داستان از آن سوى سرحد براى ما آمده است، از آن سوى دریا. و براى ما از آفتاب، و از بهار خشن و بىسبزه آنجا سخن مىراند. ولى در مقابل این بذل و بخشش داستان به اندازه کافى مبهم و دوپهلو است. چگونه باید قهرمان این داستان را درک کرد که فرداى مرگ مادرش «حمام دریا مىگیرد، رابطه نامشروع با یک زن را شروع مىکند و براى اینکه بخندد به تماشاى یک فیلم خندهدار مىرود.» و یک عرب را «به علت آفتاب» مىکشد و در شب اعدامش در عینحال که ادعا مىکند «شادمان است و بازهم شاد خواهد بود.» آرزو مىکند که عده تماشاچىها در اطراف چوبهدارش هرچه زیادتر باشد
تا «او را با فریادى از خشم و غضب خود پیشواز کنند» بعضىها مىگویند «این آدم احمقى است، بدبخت است.» و دیگران که بهتر درک کردهاند مىگویند «آدم بىگناهى است» عاقبت باید معناى این بىگناهى را نیز درک کرد.
آقاى کامو در کتاب دیگرش به نام افسانه سیزیف که چند ماه بعد از بیگانه منتشر شد، تفسیر دقیقى از اثر قبلى خودش داده است. قهرمان کتاب او نه خوب است نه شرور. نه اخلاقى است، و نه ضد اخلاق. این مقولات شایسته او نیست. مسأله یک نوع انسان خیلى ساده است که نویسنده نام «پوچ» یا «بیهوده» را به آن مىدهد. ولى این کلمه، زیر قلم آقاى کامو دو معناى کاملا مختلف به خود مىگیرد: پوچ یکبار حالت عمل و شعور واضح است که عدهاى از اشخاص این حالت را مىگیرند. و بار دیگر «پوچ» همان است که با یک پوچى و نامعقولى اساسى و بىهیچ عجز و فتورى نتایجى را که مىخواهد، به خود تحمیل مىکند. پس به هر جهت باید دید «پوچ» به عنوان حالت و فعل و عمل، یا به عنوان قضیه اصلى، چیست؟
هیچچیز رابطه انسان با دنیا. بیهودگى اولى پیش از همه چیز جز نمودار یک قطع رابطه نیست. قطع رابطه میان عروج افکار انسان به طرف وحدت و دوگانگى مغلوب نشونده فکر و طبیعت. قطع رابطه میان جهش انسان به سوى ابدیت و خصوصیت «تمام شونده» وجودش، قطع رابطه میان «دلواپسى» که حتى اصل و گوهر است ــ و بیهودگى کوششهاى او. مرگ، کثرت اختصارناپذیر حقایق و موجودات، قابل فهم بودن موجود واقع و سرانجام اتفاق، اینها همه قطبهاى مختلف «پوچ» هستند. در واقع اینها مطالب تازهاى نیستند و آقاى کامو نیز به این عنوان آنها را معرفى نمىکند.
این مطالب از آغاز قرن هفدهم میلادى به وسیله عدهاى از عقول متحجر و کوتاه، و عقولى که غرقه در سیر روحانى خود بودهاند و به خصوص نیز فرانسوى حساب مىشدهاند بر شمرده شده…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.