گزیده ای از کتاب ولگردان و داستانهاى ديگر
در دخمههاى شهر، آنجا كه اقرار مىكنم بسيار كثيف، ولى همه چيز ساده و حقيقى است فرو رفتن، يا در چمنزارها و جادههاى ميهن پياده شتافتن خيلى سودمند و دلپذير است، چيزهاى عجيب و غريب ديده مىشود. اين عمل روح را تر و تازه مىكند، براى انجام اين مقصود جز يك جفت پاى ممتاز نيرومند، چيز ديگرى لازم نيست.
در آغاز کتاب ولگردان و داستانهاى ديگر می خوانیم
فهرست
مقدمه مترجم 9
درباره ماكسيم گوركى 23
در استپ 35
بابا آرخيپ و لنكا 57
سرود شاهين 97
يملييان پيلايى 107
خان و پسرش 129
زازوبرينا 141
ماكارچودرا 155
بيست و شش و يك 177
پيك توفان 201
بچهها 205
عجوزه ايزرگيل 211
پدر و پسر 247
عبرانى 259
ابليس 267
خواننده 301
خواهر و برادر 327
«ماكسيم گوركى»!
گوئى ملت از ميان توده عظيم و بىنام خود، شما را برگزيده و به سوى ما فرستاده است تا سيماى حقيقى و افكار و تمايلات نهانى او را براى ما شرح دهيد.
اگر ما امروز آگاهىهاى بسيارى درباره ملت روس داريم اگر آن ملت را دوست مىداريم و به نيروى روحىاش ايمان پيدا كردهايم، همه اينها را مرهون شما هستيم.
آرى، ماكسيم گوركى! پيش از همه و بيش از همه اين علم و آگاهى و ايمان را به شما مديونيم و اكنون كه با يك حس عميق سپاسگزارى دست شما را مىفشاريم. جسم و خون گرم مردم روسيه را به واسطه آن حس مىكنيم.
اشتفان تسوايك
داستان شما «در استپ» با قدرت و استعداد فوقالعادهيى توصيف و بيان شده است. حتى من اين آرزو را احساس كردم كه چرا خود آن را ننوشتهام.
از نامه «آنتون چخوف» نويسنده
شهير روسيه به «ماكسيم گوركى»
قدرت نفوذ و تأثير «گوركى» در ادبيات روسيه نشان مىدهد كه وى در رديف نوابغ بزرگى چون «پوشكين»، «گوگول» و «تولستوى» قرار مىگيرد. اوست كه در زمان ما بهترين ادامه دهنده عقايد و روايات آنهاست.
و. مولوتف
«گوركى» ميدان ادبيات را وسيع كرد و راه و روش و افقهاى نوينى را به روى ادبيات جهانى گشود و موضوعهاى جديد و خوانندگان تازه به ما داد. وى نمايندگان طبقهاى را كه پيشتر سخنى از آنان در ادبيات گفته نشده بود، در شمار قهرمانان داستانهاى ادبى وارد كرد. «گوركى» تودههاى وسيع زحمتكشان را دوست كتاب و ادبيات ساخت. و اگر نويسندگان امروز كاملا در قيد گروه حاكمه نيستند، اين موفقيت را به نبوغ «گوركى» مرهوناند.
هنريخمان
نويسنده معروف و هنرمند آلمانى
ترجمه اين كتاب را به شاعر نامى و اديب بزرگ معاصر جناب آقاى ملكالشعراء بهار، وزير محترم فرهنگ و استاد دانشمند دانشگاه تقديم مىكنم.
على كسمايى
21/1/1325 خورشيدىتاريخ: 25/3/ 1325
ضميمه: ترجمه كتاب
دانشمند گرامى آقاى على كسمايى
ترجمه كتاب «ولگردان» را، كه از شاهكارهاى نويسنده بنام روسى «ماكسيم گوركى» است به دقت ملاحظه كردم و بسى لذت بردم. زحمت و دقت شما در ترجمه اين كتاب شايسته تحسين و تقدير است، عبارات كتاب بسيار ساده و شيوا و از هر حيث پسنديده و جالب نظر است. من يقين دارم خوانندگان باذوق، اين اثر نفيس را به وجه احسن استقبال خواهند كرد، و پاداش زحمات شما را با حسن استقبال خود خواهند داد.
از اينكه ترجمه كتاب را به نام اينجانب نمودهايد اظهار امتنان مىكنم. و اميدوارم با قلم شيوا و فكر روشن و قلب حساس و پرعاطفهيى كه داريد، بيش از اين به فرهنگ عمومى كشور خود خدمت كنيد و همواره در اين خدمت شايسته و پسنديده موفق باشيد.
وزير فرهنگ
م ـ بهار
مقدمه مترجم
شرح حال و عظمت مقام و تأثير آثار و افكار «ماكسيم گوركى»[1] بزرگترين نويسنده و يكى از شخصيتهاى برجسته دوره نوين روسيه شوروى، به تفصيل و بحث بسيار نيازمند است. اما چون اين مقدمه مختصر را چنان گنجايشى نيست. به ناچار در اين باره به اجمال مىكوشد :
«آلكسى ماكسيموويچ پشكوف»[2] يا «ماكسيم گوركى»[3] در 16 ماه مارس 1868 ميلادى[4] در شهر «نيژنى نوو گورود»[5] كه اكنون به افتخار او «شهر گوركى»[6] ناميده مىشود، متولد گرديد. پدرش، كه مبلساز آبنوس كارى بود؛ به سال 1872 به مرض وبا، و مادرش در سال 1878 جهان را بدرود گفتند. «گوركى» از اين تاريخ،كه كودكى ده ساله بيش نبود، در تلاش معاش، اجبارآ به كارهاى طاقتفرسا پرداخت. نخست كهنهچينى كرد و
آنچه در كوچهها مىيافت جمع مىكرد و مىفروخت. مدتى پيغام اين و آن مىبرد و دستمزد مىگرفت. زمانى شاگرد نانوا، مدتى پادو، چندى شاگرد آشپز و شاگرد نقاش، هنگامى ماهيگير درياى خزر و گاهى باربر بود. پس از آن به تدريج نگهبان، پاسبان، انباردار، ترازودار ايستگاههاى مختلف راهآهن شد. اين كارها، كه براى سير كردن شكم و ادامه زندگى انجام مىگرفت چنانكه خودش نيز نوشته است، دانشكدههاى اجتماعى او محسوب مىشد؛ و او در اين دانشكدهها بود كه درس زندگى آموخت و زندگى بشرى را، چنانكه هست و نه چنانكه بايد باشد، درك كرد. در اوقات بىپولى به ولگردان مىپيوست، و روزها را روى باراندازها به سر مىبرد. بعد بر رود «ولگا»[7] و در ناحيه «دُن»[8] و شهرستان «خرسون»[9] و«كريمه»[10] و قفقاز به سفر پرداخت. طول مسافتى كه «گوركى» چه پياده و چه سواره، در مسافرتهاى خود طى كرده، باعث تعجب بسيار و نشان زندگى سراسر رنج و مشقت اوست. رنجهاى زندگى، در آن محيط اجتماعى كه «گوركى» زندگى مىكرد، وى را چنان مىآزرد كه در آغاز جوانى، از شدت استيصال اقدام به خودكشى كرد. «گوركى» خود در كتاب «دانشكدههاى من» در اين باره چنين مىنويسد :
«من تپانچهاى كه چهار تير داشت از بازار خريدم. و به قصد خودكشى، قلبم را نشانه گرفتم. اما تير فقط ريه مرا سوراخ كرد. و پس از يك ماه، در حالى كه خودم را بسيار احمق و شرمنده حس مىكردم، دوباره در دكان نانوايى شروع به كار كردم.»
گلوله از ريه گذشت و آن را سوراخ كرد، و ريه عليل، به سبب فقر و بينوايى، او را به سل مبتلا كرد. سلى كه تا پايان عمر، چون نام و نشان با وى بود و چهارده سال از عمر «گوركى» بدان گونه در رنج و تعب گذشت. در 16 سالگى براى تحصيل در دانشگاه به «كازان» رفت. «ولى در كشور تزارها براى كودكى تهىدست در آن مركز دانش جايى نبود. «گوركى» كه امروز بزرگترين نويسندگان جهان به شاگردى مكتب او افتخار مىكنند، به مدرسه نرفت و پيش خود كسب معلومات كرد»[11] در اين مدت از تحصيل علم و ادب فارغ ننشست. شبهاى روزگار كودكى و جوانى خود را بدون اطلاع استادان و كارفرمايان خويش صرف مطالعه و خواندن مىكرد. هر كتابى به دستش مىرسيد مىخواند. با شوق و لذتى وصفنشدنى به اين كار كه هرگز فراموشش نمىشد دل بسته بود. به راهنمايى كارفرمايان نيكوكار خود كه تعداد آنها چندان زياد نبود؛ و هر يك در پرورش افكار او سهم بهسزايى دارد؛ در افزايش و توسعه دانش خويش سعى و كوشش فراوان به خرج داد. و در تمام عمر به تعليم و آموزش خود پرداخت و خويشتن را به قله دانش بشرى رسانيد به سبب حافظه عجيب و شگفتانگيز خود، علم و معرفتى عمومى يافت، كتابهايى كه در مدت شصت سال خوانده، مردمان بىشمارى كه ديده، سخنان و صداهايى كه به گوشش خورده بود آهنگ صداها و كيفيت مناظر، همه در لوح حافظه و ضميرش كه دائمآ به نيروى سعى و كوشش تهييج و و تشويق مىشد، نقش بسته بود تمام آنها را در انديشه خود تحليل برد و به يارى تصورات هنرمندانه و زندهيى تشريح و بيان كرد.[12] در 24 سپتامبر 1892 كه بيست و چهار سال از عمرش مىگذشت روزنامه «كاوكار»[13] (قفقاز) منتشر شده در تفليس نخستين داستان او موسوم به «ماكارچودرا»[14] را انتشار داد. در 1895 در «روزنامه سامارا»[15] به امضاى «اى يه گوديل خلاميدا»[16] و به سال 1896 در «روزنامه سامارا» و «روزنامه نيژنى نوو گورود»[17] و «اخبار اودسا»[18] پاورقىهايى منتشر كرد. در 1898 (سى سالگى او) نخستين كتابش به نام «مطالعات و حكايات»[19] از طرف «دوروواتوسكى» و «چاروشنيكوف»[20] ، ناشران كتاب انتشار يافت. و بدين ترتيب در طريق نويسندگى قدم گذاشت و تا پايان زندگى نيز به همين كار اشتغال داشت. «گوركى» به سال 1896 (در بيست و شش سالگى) به بيمارى سل سينه مبتلا مىگردد. و براى مداوا به «كريمه» و همچنين در 1921 به علت عود مرض به توصيه و اصرار «لنين» از روسيه به خارج از كشور رفت. اين مرض درمانناپذير چهل سال تمام بدون آنكه به روحش تسلط يابد جسمش را فرسود؛ و سرانجام در بستر مرگ بر او چيره شد. «گوركى» به سبب افكار و نوشتههاى خود از 1889 تا 1905 چهار بار در زندان «نيژنى نوو گورود» و زندان «متخ»[21] واقع در تفليس و محبسهاى ديگرى زندانى شد ولى به علت بيمارى آزاد گرديد اما زير نظر پليس قرار گرفت و تبعيد شد. به سال 1905 كه در دژ «پىير» و «پل»[22] محبوس گرديد، حكومت تزارى درنتيجه فشار افكار عمومى به ناچار آزادش كرد. «ماكسيم گوركى» دو بار براى گردش و معالجه و مأموريت از روسيه به خارج رفت. به سال 1906 از طرف حزب «سوسيال دموكرات» به آمريكا سفر كرد تا در آنجا وجوهى براى صندوق حزب جمع آورد. در آمريكا و فرانسه و ايتاليا نيز به مسافرت پرداخت و در سفر اول قريب هفت سال در «كاپرى»[23] واقع در ايتاليا و در سفر دوم تقريبآ چهار سال در «سورنتو»[24] واقع در ايتاليا اقامت گزيد. در اين زمان از هيچگونه تبليغ براى حزب «سوسيال دموكرات» كوتاهى نمىكرد و به همين سبب در بهار 1907 به نمايندگى حزب خود در كنگره لندن حضور يافت و در آنجا دوستى او با «لنين» استوارتر شد.
«گوركى» در ضمن سفرهاى خود نيز نويسندگى را ترك نگفت. كتاب «مادر» را كه شهرت فراوان يافت، به سال 1906 در آمريكا نوشت. آثار ديگرى نيز از خاطرات سفر خويش مانند «فرانسه زيبا» و داستانهايى درباره «ايتاليا» و «در آمريكا» به رشته تحرير درآورد. در 1928 كه به روسيه بازگشت، مورد استقبال عمومى قرار گرفت.
«گوركى» در جوانى با زنى به نام «اكاترينا پاولوونا»[25] ازدواج كرد، و داراى فرزند و بعد نوههايى شد. اينك پسر او موسوم به «زينووى پشكوف»[26] كه دست راستش قطع شده است سرتيپ ارتش فرانسهمىباشد[27] «گوركى» پس از آنكه درنتيجه كوشش و مجاهدت خستگىناپذير خود را از پستترين طبقات گمنامترين و بىمايهترين جوامع مردم روسى كه در رديف طبقات ديگر ارج و مقامى نداشتند، به عالىترين درجات اجتماعى و علمى و شهرت عالمگير رساند، در 18 ژوئن 1936 ساعت يازده و ده دقيقه، در شصت و هشت سالگى جهان را بدرود گفت. جهانى كه نام ارجمند و شخصيت ادبى و انسانى او را براى هميشه به ياد خواهد داشت.
از طرف حكومت شوروى اعلاميهاى رسمى در اين باره انتشار يافت. پنج ساعت و نيم بعدازظهر 20 ژوئن «خاكسترى را كه از سوزاندن پيكر او باقى مانده بود بر تابوت پر گلى نهادند»[28] * و زمامداران و مشاهير شوروى از قبيل استالين[29] ، مولوتف[30] ؛ كاگانوويچ[31] ، ايدانوف[32] و آلكسى تولستوى[33] تابوت را به دوش گرفتند و آن را به كرملين[34] بردند ميدان سرخ در روز تشييع جنازه او مملو از جمعيت بود. بيش از نيم ميليون از مردم مسكو براى آخرين ديدار او به اتاقى كه تابوتش در آنجا بود، رفتند. در روز 18 ژوئن آندرهژيد[35] نويسنده معروف فرانسوى با هواپيما براى
ديدن «گوركى» از پاريس به مسكو رفت، ولى به علت بيمارى شديد «گوركى» نتوانست وى را ملاقات كند. در تهران نيز در همان ايام مجلس يادبود «گوركى» با شركت نويسندگان و دانشمندان برگزار گرديد و مجله «مهر» تنها مجله ادبى آبرومند آن زمان سرمقاله شماره سوم سال چهارم خود را به مقاله جامع و جالب توجهى كه استاد دانشمند آقاى سعيد نفيسى، درباره شرح احوال و آثار و عظمت مقام ادبى و اجتماعى «ماكسيم گوركى» هفده روز پس از مرگش نوشته بودند، اختصاص داد.
همچنين فيلم زندگانى «گوركى» به نام «دانشكدههاى من» در تهران
نمايش داده شد و تماشاكنان آن با تاريخ مصوّر زندگى يك نويسنده بزرگ اجتماعى كه در سراسر آثار او عواطف و احساسات انسانى خاصه شفقت و بشر دوستى با تلالؤ بسيار چشم و دل خواننده را روشن مىكند آشنا شدند، عواطف بشر دوستانهاى كه سزاوار است سرمشق نويسندگان و مردان اجتماعى قرار گيرد.
[1] . Maxime Gurki
[2] . Alexei Maximovitch Pechkov
[3] . «گوركى» به زبان روسى يعنى «تلخ». «ماكسيم گوركى»، كه به معنى «پند تلخ» است، نام مستعار ايننويسنده بود.
[4] . در گواهى ولادت «گوركى» كه در شماره 4 مجله «او.ار.اس.اس.آن كونستروكسيون» به تاريخ آوريل1937 ميلادى در مسكو چاپ شده، زاد روز وى 16 مارس 1868 آمده است.
[5] . Nijni – Novgorod
[6] . Gorkigorod
[7] . Volga
[8] . Don
[9] . Kherson
[10] . Czimإe
[11] . از مقالهاى بنام «ماكسيم گوركى» به قلم آقاى كريم كشاورز در شماره 6 سال دوم مجله پيام نو ـارديبهشت 1325
[12] . از شماره 4 مجله (او. ار. اس. اس آن كونستروكسيون) مورخ آوريل 1937 چاپ مسكو.
[13] . Kavkaz
[14] . Makar Tchoudra
[15] . Samaraskaفa Gazإta
[16] . lإoudil Khlamida
[17] . Nijإ
[18] . Odإ-kiإ Novosti
[19] . Essais et Recits
[20] . Dorovatovski & Tcharouchnikov
[21] . Mإtekh
[22] . Pierre et Paul
[23] . Capri
[24] . Sorrento
[25] . Ekatإrina Pavlovna
[26] . Zinovi Pcehkov
[27] . مجله (ايماژدوموند) صفحه 6 شماره 97 مورخ 9 ژوئيه 1946 چاپ پاريس
[28] *. از مقاله آقاى سعيد نفيسى مندرج در شماره سوم سال چهارم مجله مهر
[29] . Staline
[30] . Molotov
[31] . Kaganovitch
[32] . Jdanof
[33] . A. Tnlstoف
[34] . Kremlin
[35] . Andrإ Gide
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.