کتاب «نشانهشناسی و فلسفۀ زبان » نوشتۀ امبرتو اکو ترجمۀ عبدالکریم اصولی طالش
گزیده ای از متن کتاب
یادداشت
نسخههای اولیّه فصلهای 5 و 4 و 3 و 1 این کتاب بهعنوان مدخل دایرةالمعارف اِیئنائودی بودند؛ اما من این فصلها را برای اهداف کتاب حاضر دوبارهکاری و بازنویسی کردم. فصلهای زیر با اندکی تغییر به زبان انگلیسی منتشر شده است: «نشانهها» (فصل 1) با عنوان «نشانههای بازبینی شده» به دست لوچیا ره در نشریه فلسفه و نقد اجتماعی شماره 7، ترجمه شد (1980). «استعاره» فصل (3) با عنوان «رسوایی استعاره» را کریستوفر پاچی ترجمه کرد، شعر امروز شماره 3، (1982)؛ «ایزوتوپی (فصل 6 به عنوان بخشی از مقاله «دو مسئله در تفسیر متنی» شعر امروز شمارهی
۱ الف (1980). نسخهی پیشین «آیینهها» (فصل 7) را برای کتابی به افتخار تامس آ. سبِئوک شصتوپنجمین سال تولدش نوشتهام. مترجمان یاد شده بالا مسئول تغییرات در نسخههای نهایی نیستند. شکل 5 _ 3 این کتاب را از گروه 2، بلاغت عام (پاریس: لاروس. 1970)، صفحه 109 و شکل ۱ _ 6 این کتاب را از اومبرتو اکو، نقش خواننده بلومینگتون: انتشارات دانشگاه ایندیانا 1979)، صفحه 14 برگرفتهام.
در جریان این کتاب (همانطوری که در تئوری نشانهشناسی انجام دادم) تک خطهای مورّب را برای نشان دادن عبارتها بهکار میبرم؛ گیومهها نشاندهندۀ مندرجات مربوطه است. پس /X/ به معنای «X»، یا بیانی برای آن است. به هر حال وقتی نیاز آشکاری به تأکید بر چنین تمایزی وجود نداشته باشد (یعنی وقتی واژگان و جملات مانند بیانهایی که محتوای مربوط به آنها با شمّ زبانی فهمیده میشود بهکار میرود)، فقط ایرانیک بهکار میبرم.
تمام موضوعاتی که در این کتاب به آنها پرداختهام در خلال آخرین چهار سال دوره درسیام در دانشگاه بولونیا و در خلال ترم تحصیلی دیداریام در دانشگاه ییل و کلمبیا بهطور گستردهای بحث شده است؛ بسیاری از موضوعات در جریان کنگرهها، سیمپوزیومها، سمینارها به تفصیل بحث و توضیح داده شده است _ در بسیاری از موارد، اگر صادقانه و همهجانبه بیان کنم، سپاسگزاری از همهی دانشجویان و همکارانم که در پیشنویس اصلی با ایرادها و پیشنهادهایشان کمکم کردهاند، سخت خواهد بود. بهویژه مدیون باربارا اسپکمن و جان دیلی هستم که با مهربانی بخشی از فصلها را بازبینی کردهاند.
دیباچه
01
خواننده تجربی این کتاب میتواند این برداشت را داشته باشد که فصلهای گوناگون آن با دو هدف نظری، متقابلاً ناسازگار که هر کدام بر روی هدفهای رویکرد نشانهشناختی عمومی متمرکز شدهاند بحث میکنند: نشانه، یا نشانه _ نقش و مشاهده نشانه.
نشانه معمولاً بهعنوان همبستگی بین دالّ و مدلول (یا بین بیان و محتوا) به حساب میآید و بنابراین کنش بین جفتها است. مشاهده نشانه، بر طبق نظریه پِیرس «کُنش یا نفوذی است که عملیات سه موضوع مانند نشانه، هدف آن، و تفسیرکننده آن را در بر میگیرد، این نفوذ سه _ نسبتی با هیچ روشی در کنش بین جفتها حلشدنی نیستند» (نک 484 _ 5).
خوانندۀ الگو (همانطوری که امیدوار هستم) در مییابد هدف این کتاب آن است که این دو مفهوم غیرسازگار نیستند. اگر کسی دربارۀ مفهوم جزییتر و معمولی نشانۀزبانشناختی میاندیشد، نمیتواند فرضیۀ مشاهدۀ نشانهها را مانند تعبیر نامعین با اصول نشانه همتا کند؛ در این مورد، آن کس باید یا نظریه نشانه یا نظریۀ مشاهدۀ نشانه را انتخاب کند (یا تجربه معنیدار فرایندهای ارتباطیِ فعالیت متنی و استدلالی را). اما هدف این کتاب آن است تا نشان بدهد چنین جایگزینی گمراهکننده است: نشانه منشاء فرایندهای نقش نشانهای است، و هیچ تضادی بین «بدویگرایی» مشاهده نشانه (و فعالیت تفسیری) و سختی ادعا شده و بیتحرکی نشانه وجود ندارد. مفهوم نشانه باید از همانندسازی جزیی خود با اندیشۀ تعادل و اینهمانی بهرمزدرآمده رها شود؛ فرایند نقش نشانهای تفسیر در هستۀ اصلی مفهوم نشانه، حضور دارد.
فصل 1 نشان میدهد که این اندیشه به روشنی با اصول سنتی، جایی که نشانه مانند تعادل به حساب نمیآمد بلکه استنباط در نظر گرفته میشد، دریافتنی بود.
فصل 7 (آیینهها) دربارۀ پرسشِ آغازین بین پدیدههای نشانهشناختی و پیشنشانهشناسی بحث میکند. پدیدارشناسی تجربۀ ما با تصاویر آیینه معرف آزمایش قطعی[1] برای آزمودن نقشی است که با دو ویژگی اساسی هر تجربۀ نشانهای اجرا میشود. نشانه x است که جانشین y که غایب است، میشود، و فرایندی که مُفسر را از x تا y راهنمایی میکند ماهیت استنباطی دارد.
تعریف، عنوان فصل 2 است («فرهنگ لغت در مقابل دایرةالمعارف»)، از نمونهای که گفته میشود ارسطویی است و درخت پُرفیری نامیده میشود تا مباحث معاصر دربارۀ امکان بازنمایی دانشنامهوار، توانش معناشناختی است. در این فصل، تضاد جاری «فرهنگ لغت و دایرةالمعارف» به نمونههای سنّتی آن درخت و هزارتو برمیگردد. /درخت/ و /هزارتو/ استعاره نیستند. آنها نمونههای مکانشناختی و منطقی هستند، و به این ترتیب در حیطههای درستشان مطالعه میشدند و میشوند. به هر حال، در پذیرش آن مشکلی ندارم، وقتی برچسبها یا نمادها برای بحث کلی در فصلهای گوناگون این کتاب گسترش پیدا میکند، میتوان از آنها بهعنوان استعاره برداشت کرد. به این ترتیب، آنها جانشین مفهوم غیراستعارهای پیرسی نقش نشانهای نامحدود و نمونه Qمیشوند که در کتاب نظریه نشانهشناسی به اختصار آمده است (اِکو 1976).
اگر متون، همانطوری که در «نقش خواننده» اشاره کردم (اِکو 1976) تولید و تفسیر میشوند، بدان علّت است که جهان نقش نشانه میتواند در اندازۀ هزارتو مسلم فرض شود. فرضیه نظامبخش جهانِ نقش نشانهای که مانند هزارتو ساخته شده است، دیگر رویکردهای سنتی همچون استعاره، نماد و رمز را اداره میکند.
استعاره را میتوان بر طبق تفسیر چندگانه خواند؛ با وجود این، چنین تفسیری را کموبیش میتوان در زمینهٔ توانایی دایرةالمعارف توجیه کرد. با این مفهوم، هدف فصل 3 («استعاره») پیشرفت دادن طرحهای مقالۀ من یعنی «معناشناسی استعاره» است (اِکو، فصل ۲، 1979). جایی که تصویر نردبان سوئدی[2] از لحاظ شبکۀ دایرةالمعارفی پذیرفتنی، به توضیح بیاندازه زیاد نیاز دارد.
مفهوم نشانه نمادین مختصر شده در فصل 4 توضیح میدهد که تمام موارد تولید متنی به بخشِ از پیش موجود دایرةالمعارف متکی نیست بلکه برای اولین بار ارتباط تفسیری تازهای را بهوجود میآورد و ارائه میدهد.
02
اصل تفسیر میگوید «نشانه چیزی است که با دانستن آن، چیز بیشتری را میشناسیم» (پیرس). اندیشه پیرسی درباره نقش نشانه اندیشه فرایند نامحدود تفسیر است. به نظر میرسد الگوی نمادین مثال برتر این امکان است. امّا، تفسیر، کاهشپذیر به پاسخهایی نیست که از راهبردهای متنی استنباط میشود که با الگوی نمادین هماهنگ است. تفسیر استعارهها از تکصدایی کاربرد غلط کلمات تا امکانات باز که با استعارههای ابداعی ارائه میشود تغییر میکند. بسیاری از متنها بدون شک دارای مفاهیم ممکنه زیادی هستند، اما، اگر کسی از لحاظ عنوانی معین به متن نزدیک میشود، امکان دارد تصمیم بگیرد کدامیک باید انتخاب شود، نیز امکان دارد بگوییم متن معین چند ایزوتوپی را به نمایش میگذارد. (به فصل 6 «ایزوتوپی» نگاه کنید. جایی که من درباره هدفهای بسیاری از مفهوم ایزوتوپی بحث کردهام). وانگهی، داریم استنباطها را عملی میکنیم. (و با آزادی تفسیری معینی روبهرو میشویم) حتی هنگامی که واژه، جمله و نشانهٔ تصویری منفردی را میفهمیم.
همه اینها حاکی از آن است که اصل تفسیر (از نگاه پیرس) نباید با فرض دور از دسترس یکسان شمرده شود _ همانطوری که والری گفت _ نباید دور از مفهوم حقیقی متن باشد.
وقتی فرضیههای معاصر تفسیر را در نظر میگیریم (بهویژه در حیطه ادبی)، میتوانیم دامنهای را با دورترین نقطه x و y تصور کنیم. (نمیخواهم آن را از نظر فضایی خطی که از چپ به راست میرود بازنمود کنم، برای اینکه معانی ضمنی ایدئولوژیک غیرمنصفانه و گمراهکننده را ارائه ندهم). بیایید بگوییم در دورترین نقطه x آنهایی قرار میگیرند که فرض میکنند هر متن (گفتار مکالمهای یا شعر) با یک روش، فقط با یک روش یعنی بر طبق نیّت مؤلفش تفسیر میشود. در دورترین نقطه y آنهایی قرار میگیرند که بنا به فرض متن هر تفسیری را پشتیبانی میکند _ اگرچه به گمانم هیچکس بهراستی چنین ادعایی را تأیید نمیکند، جز هوادار کمر بستهٔ راز ورزی قبالایی[3].
فکر نمیکنم در انگاشت پیرسی نقش نشانهبرای یکی از این دورترین نقطهها امتیازی در کار باشد. اغلب ابزار نظری برای شناختن طبق فرایندهای نقش نشانهیی گوناگون را، زنجیره موقعیتهای میانگین فراهم میکند. اگر از کسی بپرسم ساعت چند است و اگر او پاسخ بدهد /6:15/ تفسیر من از این بیان میتواند نتیجه بدهد (به شرطی که هیچ سرنخ همبافتی وجود ندارد و اگر گوینده دروغگوی انگشتنمایی نیست یا مبتلا به بیماری روانی نیست) مسلماً گوینده گفت ساعت چهلوپنج دقیقه مانده به هفت است و قصد داشت اینطور بگوید.
از طرف دیگر انگاشت تفسیر، میتواند هر دو را توضیح بدهد که با کدام مفهوم، متن فرضی دو امکان ابهامزدایی و نه بیشتر، را نشان میدهد و چرا نمونه الگوی نمادین به رشتههای نامعینِ جایگزین یا تفاسیر تکمیلی نیاز دارد. در هر مورد، بین x و y واژگان نامهٔ ضبط شدهای از توانش دایرةالمعارفی، منبع اجتماعی دانش جهانی، قرار دارد، و در این زمینهها، و تنها در این زمینهها هرگونه تفسیری را میتوان انجام داد و توجیه کرد _ حتی در مورد “آشکارترین” نمونه گزینه y .
[1]. Experimetum crucis
[2]. Swedish Stallbars
.[3] kabalistic temura: اعتقاد به تبادل حروف با هم که حاوی رازهاییست.
کتاب «نشانهشناسی و فلسفۀ زبان » نوشتۀ امبرتو اکو ترجمۀ عبدالکریم اصولی طالش
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.