گزیده ای از متن کتاب
کتاب لیبیدو نوشتۀ کندی راجر ترجمۀ ابراهیم رنجبر از سری کتاب های مفاهیم روانکاوی
درآمد؛ لیبیدو بهمثابۀ مفهومی نظری
مفهوم لیبیدو را فروید برای جنبۀ ذهنیِ نیروی جنسیِ نهفته در تبدلات گوناگون رانۀ جنسی بهکار میبرد. چنانکه خواهیم دید، لیبیدو مفهومی نظری بود که از اساس برای بیان مشاهداتِ آسیبشناختی بالینی در بیماران رواننژند به کار میرفت؛ یعنی جایی که تنشهای جنسی با انگارههای جنسی دستبهدست هم میدادند تا نقشی اساسی در تولید اضطراب و دیگر نشانههای بیماری بازی کنند. لیبیدو به نحوی فزاینده جایگاه مهمی در نظریۀ فروید پیرامون ذهن و رشد آن، به خود اختصاص داد. فروید رفتهرفته، به گردآوردن مشاهداتش از بیماریهایی که بیشتر به روانپریشینزدیک بودند از جمله افسردگی _ شیدایی[1]، خودبیمارانگاری[2] و پارانویا[3] روی آورد. و وقتی نظریهای دربارۀ میل جنسی عرضه میکرد که قرار بود هم گسترهای وسیع را در بربگیرد و هم به فلسفۀ باستان مرتبط باشد، اروس جای لیبیدو را که بهنوعی با آن درآمیخته بود، گرفت. میتوان چرخش فروید در این نظریه را همچون سفری در نظر گرفت که از کاوش در جزئیات زندگی جنسی بیماران شروع شد و به سمت تأمل در باب جایگاهِ اساسی زندگی و مرگ در وضع بشر رسید.
لیبیدو در نظریۀ فروید مفهومی «کمّی» است مربوط به رانه[4]های جنسی که با ارجاع به مقدار مفروضی از انرژی جنسی، باعث تحریک رانههای جنسی میشود. از سویی دیگر، انگاشتی «کیفی» نیز هست. به عبارت دیگر لیبیدو اختصاصاً دربارۀ رانههای جنسی است و آن را نباید با انرژی ذهنی در معنای کلی آن خلط کرد. به بیان خود فروید، لیبیدو یعنی:
نیرویی که از لحاظ کمّی متغیر است و میتوان آن را معیاری برای فرایندها و تبدلاتی دانست که در حوزۀ تحریکِ جنسی رخ میدهند. وجه ممیزۀ لیبیدو در نظر ما، ریشه داشتن آن در انرژیای است که بایستی زیربنای فرایندهای ذهنی در نظر گرفته شود و بر همین اساس نیز نوعی ویژگی کیفی به آن نسبت میدهیم… تولید، افزایش، رنگ باختن یا جابهجایی آن چهبسا ما را مهیای امکاناتی کند که پدیدۀ روانی و جنسیِ مشاهدهشده را توضیح دهیم. [1] (فروید، 1905)
بنابراین لیبیدو شیوهای فرضی برای سنجشِ فرایندهای جنسی و واحدی خیالی برای اندازهگیری کمّی آنها است. لیبیدو یک مفهوم است. درست همان چیزی است که روانکاو فرانسوی، ژک لکان،]2[ آن را چنین توصیف میکند:
کمیتی که هیچ نمیدانید چگونه باید آن را اندازه بگیرید؛ روحتان هم از ماهیت آن خبر ندارد، اما بااینحال همیشه میتوانید به وجودِ آن باور داشته باشید. این انگارۀ کمّی شما را قادر میسازد که به تنوع [موجود] در تأثرهای کیفی وحدت ببخشید و نیز بهتوالی آنها نوعی انسجام بدهید … انگارۀ لیبیدو صورتی برای یکی کردن دامنۀ تأثرات روانکاوانه است… لیبیدو در میدان سنتیِ هر نظریهای به کار میآید و درصدد است تا درنهایت ختم شود به جهانی که نقطۀ پایان فیزیک کلاسیک، یا حوزهای وحدتانگار باشد؛ یعنی همان آرمان فیزیک انیشتین. ما در جایگاهی نیستیم که قلمرو کوچک و بینوای خویش را با حوزۀ جهانشمول فیزیک همطراز کنیم، اما لیبیدو در این آرمان سهیم است.[3] (لکان، 1978)
بنابراین، انگارۀ لیبیدو در دست ما بهمثابۀ کمیتی نظری است که مقصود آن توضیح و انسجامبخشی به حوزۀ تأثرات روانکاوانه است بهویژه تأثرات مرتبط با میل جنسی. اگر بخواهیم دقیقتر باشیم، این همان چیزی است که فروید با تأکید بر [نقش] عامل ذهنی در زندگی جنسی «روانی_جنسی»[5] مینامد (فروید، 1910) [4]. درعینحال که تعریف لیبیدو دشوار، خیالی و غیرقابلاندازهگیری است، لیبیدو یک مفهوم فرضی ضروری است، درست همانطور که جاذبه، جِرم، زمان و مکان مفاهیمی فرضی هستند و بدون آنها نمیتوان فیزیک را بهدقت شرح داد.
فروید به سال 1915در مقالۀ «غرایز و فراز و نشیبهایشان[6]»به بحث از ماهیتِ لیبیدو و دیگر مفاهیم فرضیِ موجود در چهارچوب نظری خود میپردازد. او خاطرنشان میسازد که غالباً علیرغم این پیشفرض که علوم را باید بر اساس مفاهیمی روشن و قاطع برساخت، در واقعیت علوم برای فرادست آوردن پدیدههای مشاهدهپذیر کار خود را با مفاهیمی آغاز میکنند که بسی تعریفنشده هستند. مفاهیمی مانند رانهها و لیبیدو، بیشتر ماهیتی قراردادی دارند، اگرچه
همهچیز منوط به این است که دلبخواهی انتخاب نشوند، بلکه بر اساس روابط معنادار آنها با مادۀ تجربی تعین یابند، روابطی که ظاهراً پیش از آنکه بتوانیم بهروشنی آنها را تشخیص داده و روشن کنیم، درکی از آنها داریم. تنها پس از کندوکاو بیشتر در حوزۀ مشاهده است که میتوانیم مفاهیم علمی و اساسی آن را با دقتی فزاینده صورتبندی کنیم و بهتدریج آنها را چنان جرحوتعدیل کنیم که این مفاهیم در حوزهای وسیع، کارا و سازگار شوند.[5] (فروید، 1915)
پس لیبیدو مفهومی نظری یا «قراردادی» است که به درکِ قلمرو روانی_ جنسی، یاری میرساند، گیریم که این مفهوم، مبهم و غیرقابلاندازهگیری باشد، ولی یکی از جنبههای اندیشۀ فروید است و آرزوی او را برای تبدیلشدن روانکاوی به پژوهشی سامانمند و حتی «علمی» دربارۀ پدیدههای روانی_ جنسی، بازنمایی میکند. لیبیدو، مانند انگارۀ رانه، مفهومی علمی در «سرحد[7]» میانِ امر ذهنی و امر جسمانی است؛ لیبیدو امری روانی است ولی درعینحال به پدیدههای جسمانی نیز ارجاع دارد.
لیبیدو از نظر فروید همچنین با ماهیت عشق و میل یا با هوس و ذائقۀ جنسی مرتبط است که همان معنای لیبیدو در زبان لاتین است[8]. و در این میان فروید از ملاحظاتِ علمیِ صرف دور شده و به حیطۀ پرمخاطرۀ عواطف انسان نزدیک میشود. او مینویسد:
لیبیدو تعبیری برگرفته از نظریۀ عواطف است. ما بهوسیلۀ این نام انرژیِ رانههایی را مراد میکنیم که بایستی به چیزهایی بپردازد که به نحوی درهمفشرده ذیل واژۀ «عشق» قرار میگیرند. این انرژی (گرچه اکنون عملاً قابلاندازهگیری نیست) کثرتی کمّی تلقی میشود. [6] (فروید، 1921)
[1]. manic depression
[2]. hypochondriasis
[3]. paranoia
[4]. drives
[5]. psychosexuality
[6]. “Instincts and theirVicissitudes”
[7]. frontier
[8]. در زبان لاتین واژۀ libido به معنای هوس و میلی صرف است، چنانکه صفت فاعلی libidinosis به معنای فردی سرشار از هوس است.
کتاب لیبیدو نوشتۀ کندی راجر ترجمۀ ابراهیم رنجبر از سری کتاب های مفاهیم روانکاوی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.