در آغاز کتاب مجموعه مقاله ها ( صمد بهرنگی ) می خوانیم :
کتاب مجموعه مقاله ها صمد بهرنگی
فهرست مطالب
در مرز علوم قدیمه و دانش نو. 63
سخن کوتاهی دربارۀ شعور، فکر، زبان. 83
بررسی کتاب ساختمان خورشید و حرفهای دیگر. 87
نظری به ادبیات امروز (دربارۀ عزاداران بیل) 97
ادبیات کودکان (سخنی دربارۀ کتاب «آوای نوگلان») 109
دربارۀ «پنج نمایشنامه» از گوهرمراد. 119
ادبیات و فولکلور آذربایجان. 123
مشخصات قهرمان در افسانههای آذربایجان. 135
دوران شکفتگی ادبیات عامیانه در زبان آذری.. 143
یــادی از حیــدر بابای شهــریار. 165
نخستین تروپهای تئاتری در آذربــایجـان. 175
سه مقاله دربارۀ دستور زبان. 179
دستور زبان کنونی آذربایجان (تألیف عبدالعلی کارنگ) 181
آذربایجان دیلینه مخصوص صرف و نحو (تألیف س.م.جاد) 187
ماضی و مضارع در جریان زبان کنونی آذربایجان. 193
کــوخالی، دهـی در شــورهزار. 199
انگولک به «آیین نامۀ دبستانها» 233
در حـاشیۀ طـرح تازه آقـای دکتـر صناعی.. 237
هنــر نزد ایرانیــان است و بـس…. 267
یادداشت
این مجموعه مقالهها و یادداشتهای پراکندۀ صمد بهرنگی است که در روزنامهها و مجلههای مختلف چاپ شده است غیر از چندتایی که برای نخستین بار چاپ میشود.
بدون شک همۀ این نوشتهها ارزش یکسانی ندارند و حتی بعضیها هنوز یادداشت صرفاند و صمد شاید در نظر داشته بعدها آنها را به صورت مقالههایی تنظیم کند. با این حال همۀ مقالهها به خصوص مقالههای تاریخی، شناخت جهان و … نموداری از ذهن منطقی و تحلیلگر اوست. او که در قصهنویسی برای کودکان از حد متعارف پافراتر گذاشت و سنتهای کهنه را شکست در این مقالهها نشان میدهد که چه استعداد شگرفی داشته در گفتن مطالب سنگین با بیانی بسیار سهل و ساده. اینست که نه قصههای او را باید سرسری گرفت و نه مقالههایش را.
امضای مستعار صمد و نام و تاریخ چاپ نشریه را در پای مقالهها آوردهایم. مقالههای بیامضای این مجموعه یا فاقد نام نویسنده بودند و یا نام صریح صمدبهرنگی را بر پیشانی داشتند.
نگاهی به تاریخ
آذربایجان در جنبش مشروطه
احمدکسروی مینویسد جنبش مشروطه را تهران آغازید و تبریز آن را پاسداری کرد و به انجام رسانید.
هرچند آدمهای کجاندیشی هنوز هم معتقدند که مجاهدان آذربایجان یک مشت اوباش بودند و ستارخان، آن انسان نیک نفس و مبارز، راهزنی بیش نبود و تنها به خاطر غارت و چپاول میجنگید.
سخن کسروی اغراق نیست. راست است که برقراری رژیم مشروطه کاملاً به نفع تودۀ مردم تمام نشد و حتی جنگاوران و پیشهوران کارشان به خواری و سختی کشید (مثلاً ستارخان)، اما در هر صورت، جانبازیها و مردانگیهای مجاهدان پاکدل آذربایجان بود که محمدعلی میرزای گستاخ را به زانو درآورد و دیگر تودههای مردم را برانگیخت و ثابت کرد که شرقیان هم شایندۀ زندگانی آزاد میباشند[1].
دو سید بزرگ تهرانی (آقایان طباطبائی و بهبهانی) کار را شروع کردند، مردم را شوراندند اما در راه بردن و به ثمر رساندن جنبش به بیراهه افتادند. آنها به چند خط فرمان بیخاصیت مشروطه دل خوش کرده بودند. حتی آن زمان که محمدعلی میرزا با خودکامگی حکم میراند و مجلس و نمایندگان را به هیچ میگرفت اینها با سادهلوحی و خوشبینی زیانباری که داشتند خیال میکردند باز هم میتوان کار را با نشستن و حرف زدن و موعظه کردن و جوش و خروش پیش برد.
آنها از این اصل مسلم غافل بودند که برای پیروزی کامل بر دشمن خونریز باید چون خود او مسلح شد و از خون ریختن باکی نداشت.
رهبران تهران میتوانستند آزادیخواهان را به خریدن تفنگ و افزار جنگ وادارند، از شهرهای دیگر تفنگچی داوطلب بخواهند و با دستی کاملاً مسلح و نیرویی آماده به مقابله برخیزند.
آنها حتی میتوانستند محمدعلی میرزا را به نام سوگندشکنی از پادشاهی بردارند و نقشههای محیلانهاش را نقش برآب کنند، چنانکه همین کار را پس از چند روزی انجمن تبریز کرد.
رهبران تهران به هیچیک از این راهها التفات نکردند. آنها میخواستند کار را با ستمدیدگی و نمایش مظلومیت ملت و برانگیختن حس ترحم و انساندوستی محمدعلیمیرزا و دیگر سردمداران پیش ببرند و نیازی به آمادگی نظامی و قیام مسلحانه نمیدیدند، و اگر روز بمباران مجلس آزادیخواهان تهران با وجود شجاعت بسیاری که نشان دادند نتوانستند بیش از چند ساعتی جنگ را ادامه دهند، علتش همین نداشتن آمادگی بود. ناگفته نماند عدهای از همین مجاهدان عضو «انجمن آذربایجان» در تهران بودند.
اما در تبریز از همان روز گرفتن فرمان مشروطه تفنگچی و مجاهد تربیت میشد، به عبارت دیگر و روشنتر برای قیام مسلحانه، برای برانداختن دشمنان داخلی و خارجی، زمینه چینی به عمل میآمد.
فعالیت اعضای انجمن ایالتی تبریز و مهمتر از آن طرحهایی که اعضای انجمن سری «مرکز غیبی» میریختند و به دست انجمن اجرا میکردند، از چیزهایی بود که تبریز را برای مقابله با قشون استبداد و ادامۀ یک جنگ یازده ماهه آماده کرده بود.
قطعه شعری که روز جمعه بیست و هشتم شهریور 1286 در تبریز مسجد «مقصودیه» هنگام برچیدن ختم عباس آقا تبریزی قاتل اتابک اعظم روحیه و طرز فکر مجاهدان را به خوبی نشان میدهد. مطلع این قطعه چنین است:
آی قارداشلار، قان تؤکون تاجوشه گلسین کاینات
ثابت اولوسون تا جهانه بیزده کی عزم و ثبات.
ترجمۀ فارسی:
رفقا، خون بریزید تا کائنات به جوش آید و بر جهانیان ثابت شود که ما صاحب چه عزم و ثباتی هستیم.
[1]. روزنامۀ تایمز چاپ لندن دو سه روز پس از بمباران مجلس با نکوهشهای بسیار مینویسد: «این نمونهای به دست داد از آن که شرقیان شایندۀ زندگانی آزاد نمیباشند.» (تاریخ مشروطه – کسروی)
کتاب مجموعه مقاله ها صمد بهرنگی کتاب مجموعه مقاله ها صمد بهرنگی کتاب مجموعه مقاله ها صمد بهرنگی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.