در آغاز کتاب لیوناردِ شهیار می خوانیم :
لیونارد شهیار ؛ کوهن به روایتِ شهیار قنبری
لیونارد کوهن:
هر بار که به قصد نوشتن ترانه، دورخیز می کنم،
انگار که بار اول است.
… زنگ هایی را به صدا درآور که هنوز
«صدا» دارند!
هدیه ی کامل خودرا فراموش کن.
در هر چیز شکافی هست
و این جوری ست
که
«نور»
وارد می شود!
. . .
اگر می دانستم ترانه های خوب از کجا می آیند، مدام به آنجا سر می زدم!
فهرست
پیش پرده: 9
لیونارد کوهن: سرآغاز. 13
دمکراسی.. 17
نخست «منهتن» را فتح می کنیم. 23
هدیه. 27
من دو قالب صابون دارم. 29
کانادایی گمشده «سرگردان». 32
برج ترانه. 34
بارانیِ آبیِ آشنا (کذایی (! 39
سر کلاسِ عالیجناب: 53
با جوباره ها برو… 56
تحفه. 58
من دو بارِ صابون دارم! 60
برای Anne . 62
در شگفتم که چه تعدادی از مردم این شهر… 63
بانوی من خسبیدن، می تواند! 67
قصه ی پشت پرده ی «هتل چلسی شماره ی 2». 71
هتل چلسی شماره ی 2. 78
این والس را دریاب! 81
برج ترانه. 87
آواز قوی غول… غول زیبا. 95
لندن. پاییز سال1979. به دیدار این شاعر – آوازخوان بزرگ رفتم. با گروه “Passenger” مسافر آمده بود و یک آلبوم بهنام: «ترانه های تازه». من از پانزده سالگی او را دوست داشته ام. با او بود که طعم خوشِ ترانه را چشیدم. که دلم هوای نوشتن کرد. با او بود. با لورکا بود. که «لنی» هم بسیار دوستش می دارد! بعدها فهمیدم. و این نخستین بار بود که او را از نزدیک می دیدم. به فاصله ی چند ردیف دختر و پسری که سر بر شانه ی هم داشتند و از ترانه های جادویی اش مستِ مست بودند. در میانه ی شب، کسی انگار خندید.
لیونارد بزرگ خطاب به مردم گفت:
– فقط احمق ها به شاعران می خندند!
باری و هنوز دفترچه ی تور اروپایی 1979 او را در میان کتاب هایم، «عزیز» نگاه داشته ام. ورق می زنم. به صفحه ی آخر می رسم: نوشته ام:
– شاعری شکسته به زیارت شکسته یی دیگر می رود.
آخرین شب ترانه خوانی لیونارد در لندن. ضیافت عشق و ترانه.
جای چند آدم نازنین خالی ست. کاش همه شاعر بودند. لندن 79.
بعد، به ایران که برگشتم در شمال، شعری نوشتم به نام:
– اگر همه شاعر بودند، که در آلبوم «اگر همه شاعر بودند» یا پیش مرگانه ها: جنبش مقاومت علیه انهدام عشق؛ منتشر شد.
باری، از لیونارد بگوییم. به سال 1968 کمپانی CBS آلبومی منتشر کرد به نام «ترانه های لیونارد کوهن» که شاعری سی و سه ساله را به دنیای «راک» معرفی می کرد. مردی که پیش از آن در سرزمین اش کانادا به عنوان شاعر و قصه نویس، صاحب نام و اعتبار بود. از آن روز تا به آخر، در جهانِ بیداران و هوشیاران، راه درازی آمده است. گاهی، سالی دو آلبوم و گاه سالها بی هیچ کلامی و نغمه یی. نه مصاحبه و گفت وگو، نه خبری و جنجالی. یا بگوییم، کمتر از همه! تا بخواهید کمتر!
امّا، از سال 68 تا به امروز تا، هزاره ی سوم، با ترانه هایی چون:
Suzanne ● So long Marianne ● hey, that’s no way to say goodbye ●
Dance me to the end of love ● the future ● Bird on a wire
وyou want it darker ، عاشقان اش زندگی کرده اند و تازه شده اند و پوست انداخته اند و قد کشیده اند. (باید می نوشتم زندگی کرده ایم و تازه شده ایم و… قد کشیده ایم!) در جان پناه شاعری زیبا که بیست ویکم سپتامبر 1934 در مونترال به دنیا می آید. رشته ی ادبیات را در دانشگاه Mcgill و بعد در Columbia به پایان می رساند. نخستین دفتر شعرش به نام «بیا اسطوره ها را با هم مقایسه کنیم» را به سال 1966 منتشر می کند و پس از آن دفترهای دیگری به چاپ می رساند. دو رمان می نویسد
The favorite game به سال 1963 و beautiful losers سال1966. سال 1978 کتاب شعری به نام «مرگ یک زن شیدا» از او به بازار می آید و در شب کنسرت اش هم به دست من می رسد و مرا به بلندای جادو می برد.
مگر می شود او را خواند، او را شنید، او را فهمید و
عاشق اش نشد؟ درگیرش نشد؟
خراب و آبادش نشد؟!
مگر می شود؟!
لیونارد شهیار
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.