زبان و جایگاه زن

رابین تالمک لیکاف

ترجمۀ مریم خدادادی و یاسر پوراسماعیل

انتشار کتاب زبان و جایگاه زن را سرآغاز پژوهش فمینیستی درباره رابطه میان زبان و جنسیت میدانند؛ این کتاب واکنش چشمگیری در میان محققان زبان، فمینیستها و عموم خوانندگان برانگیخته است. در سی سال گذشته، بسیاری از پژوهشگران زبان و جنسیت نظریات اولیه لیکاف را شرح و بسط داده اند. لیکاف با نشان دادن نقش بنیادی زبان در نابرابری جنسیتی به دو حوزه نابرابری اشاره می کند: زبانی که درباره زنان به کار می رود و زبانی که خود زنان به کار می برند. این دیدگاه لیکاف که «زبان زنان» بیانگر بی قدرتی است، بحثهایی را دامن زده که تا به امروز هم ادامه دارد. مجلد حاضر متن کامل نسخه اصلی کتاب را به همراه مقدمۀ نویسنده و پی نوشت های او برای چاپ جدید آن در سال ۲۰۰۳ در بردارد. او در این پی نوشت ها پس از حدود سی سال نظراتش را درباره بخش هایی از کتاب جرح و تعدیل کرده است.

195,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

رابین تالمک لیکاف, مریم خدادادی, یاسر پوراسماعیل

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

چهارم

تعداد صفحه

228

سال چاپ

1403

موضوع

جامعه شناسی

وزن

250

کتاب زبان و جایگاه زن نوشتۀ رابین تالمک لیکاف ترجمۀ مریم خدادادی و یاسر پوراسماعیل

گزیده ای از کتاب «زبان و جایگاه زن»

بازنگری در زبان و جایگاه زن

۱۹۷۵

سخت است به یاد بیاوریم وقتی زبان و جایگاه زن برای اولین بار در سال ۱۹۷۵ منتشر شد تا چه حد دنیای آن روزها با دنیای امروز تفاوت داشت و از این سخت‏تر آن است که به دنیای آن روزها (ولو در خیال) بازگردیم. کتاب را که دوباره خواندم، دو نکته به یک اندازه به چشمم آمد: اینکه دنیا چقدر از آن موقع تا به حال عوض شده و اینکه در عین حال اساساً همه چیز به شکل سابقش مانده است. با اینکه معلومات من هنگام نوشتن این کتاب (در مقام زبان‏شناس و فمینیست) بسیار کمتر از معلومات امروزم بود، کاری که آن موقع انجام شد هنوز هم در طرز فکر امروزمان تأثیر دارد.

نسخۀ اصلی این رساله در زمانۀ انقلاب‏ها منتشر شده بود، انقلاب در زبان‏شناسی و در تاریخ زنان (و حتی در تاریخ آمریکا). در آن زمان، شاهد انقلاب جوانان علیه جنگ ویتنام و علیه اعتقادات قدیمی «دستگاه حاکم» بودیم. علاوه بر آن، جنبش آزادی زنان نیز ظهور کرد، جنبشی که از جنبش‏های حقوق مدنی و ضدجنگ نشئت می‏گرفت، اما تقریباً تا سال ۱۹۶۸ مستقلاً ادامه یافت. سومین (و غامض‏ترین) انقلابْ در زبان‏شناسی گشتاری[1] رخ داد، یعنی پیدایش معناشناسی زایشی[2]. همۀ اینها در زبان و جایگاه زن نقش داشتند.

من زمانی وارد رشتۀ زبان‏شناسی شدم که نوام چامسکی و دانشجویان و همکارانش در ام‏آی‏تی در حال طرح‏ دستور گشتاری زایشی[3] بودند. حالا دیگر به‏سختی یادمان می‏آید زبان‏شناسی قبل از ظهور دستور گشتاری زایشی چه وضعیتی داشت: حوزه‏ای غامض، فوق‏تخصصی، کمابیش ناتوان در ارائۀ پاسخ‏های بزرگ یا حتی مطرح کردن پرسش‏های نسبتاً بزرگ. زبان‏شناسی ساختاری[4] آمریکا ــ پارادایم حاکم در ایالات متحده تا اواسط دهۀ ۱۹۶۰ ــ جلوی پرسش‏هایی را که از طریق شهودهای پژوهشگر قابل بررسی بودند می‏گرفت. زبان باید همان‏گونه تحلیل شود که اخترفیزیک‏دان کهکشانی را در دوردست‏ها بررسی می‏کند. این موضع‏گیری دلایل تاریخی خوبی داشت، اما تا دهۀ ۱۹۶۰، زبان‏شناسی در نتیجۀ این کار به رشته‏ای سترون بدل شده بود.

چامسکی، گذشته از اینکه در زبان‏شناسی (و رشته‏های دیگر) شخصیتی فوق‏العاده پرجذبه بود، در جنبش ضدجنگ هم نقشی فعال ایفا می‏کرد. محال بود در ام‏آی‏تی مشغول زبان‏شناسی باشید و در مورد رخدادهای دنیای پیرامون بی‏طرف بمانید. جایگاه روبه‏رشد چامسکی در مقام متفکری که به حوزه‏های عمومی می‏پرداخت حاصل مساهمت‏هایش در زبان‏شناسی بود؛ او توجه عموم را به این حوزۀ سابقاً غامض جلب کرد. این موضوع هیجان‏انگیز بود: ما، جوانان و بی‏قدرتان، می‏توانستیم در ایجاد انقلاب نقشی هر چند کوچک بازی کنیم. ما می‏توانستیم زبان و گفتمان رشته‏ای دانشگاهی ــ و ملتی ــ را عوض کنیم.

اما بسیاری وقت‏ها این نکته در مورد انقلاب‏ها ــ لااقل در مورد انقلاب‏هایی که شخصاً می‏شناسم ــ صدق می‏کند که بلافاصله بعد از پیروزی، دچار انشعاب می‏شوند. تا اواخر دهۀ ۱۹۶۰، برای تعدادی از ما روشن شده بود انقلاب زبان‏شناختیِ چامسکی همان انقلابی نبود که ما از آن پشتیبانی می‏کردیم. چامسکی وعدۀ نظریه و روشی را به ما داده بود که زبان را به «پنجره‏ای رو به سوی ذهن» بدل می‏کرد. اما در دل نظریۀ گشتاریِ استاندارد، چنین امکانی یا اصلاً تحقق نمی‏یافت یا تحققی بسیار محدود پیدا می‏کرد. با اینکه پژوهشگران می‏توانستند از ذهن خودشان در نقش ابزارهایی تفسیری بهره گیرند ــ تا در مورد مطابقت جملات با دستورزبان یا شباهت نحویِ جملات حکم دهند ــ این امکان را نداشتند که معنا را بررسی کنند، چه رسد به قصد گوینده هنگام گفتن جمله‏ای به شکلی خاص یا اثر آن گفته در مخاطب. دستور گشتاری زایشی به ما امکان می‏داد رابطه‏ای صوری میان جملات معلوم و مجهول را مفروض بگیریم، اما این امکان را به ما نمی‏داد که در مورد چراییِ وجود ساخت‏های مجهول در زبان انگلیسی یا انگیزۀ گوینده برای کاربرد چنین ساختی صحبت کنیم. چنین تصور می‏شد که ادواتی مثل خب[5]، یعنی[6] یا مثلاً[7] ارزش تحلیل ندارند و در عین حال نباید نادیده‏شان گرفت؛ این ادوات مصادیق «کنش»[8] محسوب می‏شدند نه «توانش»[9] و، در نتیجه، تابع قاعده نبودند (با وجود این، کاربرانِ زبان شیوۀ کاربرد این ادوات را می‏دانند و چنین دانشی چیزی است که در دستورزبان زبان‏شناختی به نمایش درمی‏آید). چنین مواردی رفته‏رفته تکثیر شدند. نظریۀ چامسکیاییْ امکان بررسی آن قسمت‏هایی از زبان را که بیش از بقیه پرده از ذهن کاربران زبان و روابط اجتماعی‏شان برمی‏داشتند از میان می‏بُرد. اگر نظریۀ گشتاری پنجره‏ای به سوی ذهن بود، باید این پنجره را تمیز می‏کردیم. بعضی از ما کم‏کم به صرافت افتادیم به دستور گشتاری زایشی عمق ببخشیم؛ ما هنوز خودمان را معتقدان راستین به این نظریه می‏دانستیم. قواعد و بازنمودهایی را طرح‏ریزی کردیم تا فرم‏های زبانیِ خارجاً دسترس‏پذیر را با حالات ذهنی ــ مثلاً میل، فرض و هویت شخصی ــ مرتبط سازیم و، در عین حال، باور چامسکیایی به تقدم مؤلفۀ نحویِ دستورزبان را حفظ کنیم. ساختار ژرف به‏کلی ژرف‏تر، گسترده‏تر و پیچیده‏تر شد.

چامسکی و طرفداران پروپاقرصش که به هیچ وجه این ابداعات را حرکت‏هایی در مسیر صحیح نمی‏دانستند به‏تندی لب به اعتراض گشودند و این اعتراض به شکافی پرناشدنی انجامید. آنها استدلال می‏کردند این نظریۀ جدید، یعنی معناشناسی زایشی، ناممکن است. ردیۀ نهایی این بود که این نظریه «زیادی قوی» است: به‏جای اینکه به‏صرفه‏ترین راه برای مرتبط ساختن فرم سطحی با ساختارهای ژرف‏تر باشد، برساخته‏های پیچیده‏تر، درهم‏وبرهم و نه چندان قابل صوری‏سازی[10] را به نظریه تحمیل می‏کند؛ معناشناسی زایشی برای با هم مرتبط ساختن ساختارهای ژرف و سطحی به وجود قواعد گشتاری بسیار بیشتر ــ و بسیار متنوع‏تری ــ نیاز داشت، بسیار بیشتر از آنچه مقتضای صورت‏بندی‏های ساده و عامِ نظریۀ استاندارد بود. مفهوم «بسندگی تبیینی»[11] که چامسکی مطرحش کرد زبان‏شناس را ملزم می‏کرد دست به انتخاب نظریه‏ای بزند که به ساده‏ترین و به‏صرفه‏ترین شکل ژرفا را به سطح مرتبط می‏سازد.

[1]. transformational linguistics

[2]. generative semantics

[3]. transformational generative grammar

[4]. structural linguistics

[5]. well

[6]. I mean

[7]. like

[8]. performance

[9]. competence

[10]. formalizable

[11]. explanatory adequacy

موسسه انتشارات نگاه

کتاب زبان و جایگاه زن نوشتۀ رابین تالمک لیکاف ترجمۀ مریم خدادادی و یاسر پوراسماعیل

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “زبان و جایگاه زن”