کتاب زبان و جایگاه زن نوشتۀ رابین تالمک لیکاف ترجمۀ مریم خدادادی و یاسر پوراسماعیل
گزیده ای از کتاب «زبان و جایگاه زن»
بازنگری در زبان و جایگاه زن
۱۹۷۵
سخت است به یاد بیاوریم وقتی زبان و جایگاه زن برای اولین بار در سال ۱۹۷۵ منتشر شد تا چه حد دنیای آن روزها با دنیای امروز تفاوت داشت و از این سختتر آن است که به دنیای آن روزها (ولو در خیال) بازگردیم. کتاب را که دوباره خواندم، دو نکته به یک اندازه به چشمم آمد: اینکه دنیا چقدر از آن موقع تا به حال عوض شده و اینکه در عین حال اساساً همه چیز به شکل سابقش مانده است. با اینکه معلومات من هنگام نوشتن این کتاب (در مقام زبانشناس و فمینیست) بسیار کمتر از معلومات امروزم بود، کاری که آن موقع انجام شد هنوز هم در طرز فکر امروزمان تأثیر دارد.
نسخۀ اصلی این رساله در زمانۀ انقلابها منتشر شده بود، انقلاب در زبانشناسی و در تاریخ زنان (و حتی در تاریخ آمریکا). در آن زمان، شاهد انقلاب جوانان علیه جنگ ویتنام و علیه اعتقادات قدیمی «دستگاه حاکم» بودیم. علاوه بر آن، جنبش آزادی زنان نیز ظهور کرد، جنبشی که از جنبشهای حقوق مدنی و ضدجنگ نشئت میگرفت، اما تقریباً تا سال ۱۹۶۸ مستقلاً ادامه یافت. سومین (و غامضترین) انقلابْ در زبانشناسی گشتاری[1] رخ داد، یعنی پیدایش معناشناسی زایشی[2]. همۀ اینها در زبان و جایگاه زن نقش داشتند.
من زمانی وارد رشتۀ زبانشناسی شدم که نوام چامسکی و دانشجویان و همکارانش در امآیتی در حال طرح دستور گشتاری زایشی[3] بودند. حالا دیگر بهسختی یادمان میآید زبانشناسی قبل از ظهور دستور گشتاری زایشی چه وضعیتی داشت: حوزهای غامض، فوقتخصصی، کمابیش ناتوان در ارائۀ پاسخهای بزرگ یا حتی مطرح کردن پرسشهای نسبتاً بزرگ. زبانشناسی ساختاری[4] آمریکا ــ پارادایم حاکم در ایالات متحده تا اواسط دهۀ ۱۹۶۰ ــ جلوی پرسشهایی را که از طریق شهودهای پژوهشگر قابل بررسی بودند میگرفت. زبان باید همانگونه تحلیل شود که اخترفیزیکدان کهکشانی را در دوردستها بررسی میکند. این موضعگیری دلایل تاریخی خوبی داشت، اما تا دهۀ ۱۹۶۰، زبانشناسی در نتیجۀ این کار به رشتهای سترون بدل شده بود.
چامسکی، گذشته از اینکه در زبانشناسی (و رشتههای دیگر) شخصیتی فوقالعاده پرجذبه بود، در جنبش ضدجنگ هم نقشی فعال ایفا میکرد. محال بود در امآیتی مشغول زبانشناسی باشید و در مورد رخدادهای دنیای پیرامون بیطرف بمانید. جایگاه روبهرشد چامسکی در مقام متفکری که به حوزههای عمومی میپرداخت حاصل مساهمتهایش در زبانشناسی بود؛ او توجه عموم را به این حوزۀ سابقاً غامض جلب کرد. این موضوع هیجانانگیز بود: ما، جوانان و بیقدرتان، میتوانستیم در ایجاد انقلاب نقشی هر چند کوچک بازی کنیم. ما میتوانستیم زبان و گفتمان رشتهای دانشگاهی ــ و ملتی ــ را عوض کنیم.
اما بسیاری وقتها این نکته در مورد انقلابها ــ لااقل در مورد انقلابهایی که شخصاً میشناسم ــ صدق میکند که بلافاصله بعد از پیروزی، دچار انشعاب میشوند. تا اواخر دهۀ ۱۹۶۰، برای تعدادی از ما روشن شده بود انقلاب زبانشناختیِ چامسکی همان انقلابی نبود که ما از آن پشتیبانی میکردیم. چامسکی وعدۀ نظریه و روشی را به ما داده بود که زبان را به «پنجرهای رو به سوی ذهن» بدل میکرد. اما در دل نظریۀ گشتاریِ استاندارد، چنین امکانی یا اصلاً تحقق نمییافت یا تحققی بسیار محدود پیدا میکرد. با اینکه پژوهشگران میتوانستند از ذهن خودشان در نقش ابزارهایی تفسیری بهره گیرند ــ تا در مورد مطابقت جملات با دستورزبان یا شباهت نحویِ جملات حکم دهند ــ این امکان را نداشتند که معنا را بررسی کنند، چه رسد به قصد گوینده هنگام گفتن جملهای به شکلی خاص یا اثر آن گفته در مخاطب. دستور گشتاری زایشی به ما امکان میداد رابطهای صوری میان جملات معلوم و مجهول را مفروض بگیریم، اما این امکان را به ما نمیداد که در مورد چراییِ وجود ساختهای مجهول در زبان انگلیسی یا انگیزۀ گوینده برای کاربرد چنین ساختی صحبت کنیم. چنین تصور میشد که ادواتی مثل خب[5]، یعنی[6] یا مثلاً[7] ارزش تحلیل ندارند و در عین حال نباید نادیدهشان گرفت؛ این ادوات مصادیق «کنش»[8] محسوب میشدند نه «توانش»[9] و، در نتیجه، تابع قاعده نبودند (با وجود این، کاربرانِ زبان شیوۀ کاربرد این ادوات را میدانند و چنین دانشی چیزی است که در دستورزبان زبانشناختی به نمایش درمیآید). چنین مواردی رفتهرفته تکثیر شدند. نظریۀ چامسکیاییْ امکان بررسی آن قسمتهایی از زبان را که بیش از بقیه پرده از ذهن کاربران زبان و روابط اجتماعیشان برمیداشتند از میان میبُرد. اگر نظریۀ گشتاری پنجرهای به سوی ذهن بود، باید این پنجره را تمیز میکردیم. بعضی از ما کمکم به صرافت افتادیم به دستور گشتاری زایشی عمق ببخشیم؛ ما هنوز خودمان را معتقدان راستین به این نظریه میدانستیم. قواعد و بازنمودهایی را طرحریزی کردیم تا فرمهای زبانیِ خارجاً دسترسپذیر را با حالات ذهنی ــ مثلاً میل، فرض و هویت شخصی ــ مرتبط سازیم و، در عین حال، باور چامسکیایی به تقدم مؤلفۀ نحویِ دستورزبان را حفظ کنیم. ساختار ژرف بهکلی ژرفتر، گستردهتر و پیچیدهتر شد.
چامسکی و طرفداران پروپاقرصش که به هیچ وجه این ابداعات را حرکتهایی در مسیر صحیح نمیدانستند بهتندی لب به اعتراض گشودند و این اعتراض به شکافی پرناشدنی انجامید. آنها استدلال میکردند این نظریۀ جدید، یعنی معناشناسی زایشی، ناممکن است. ردیۀ نهایی این بود که این نظریه «زیادی قوی» است: بهجای اینکه بهصرفهترین راه برای مرتبط ساختن فرم سطحی با ساختارهای ژرفتر باشد، برساختههای پیچیدهتر، درهموبرهم و نه چندان قابل صوریسازی[10] را به نظریه تحمیل میکند؛ معناشناسی زایشی برای با هم مرتبط ساختن ساختارهای ژرف و سطحی به وجود قواعد گشتاری بسیار بیشتر ــ و بسیار متنوعتری ــ نیاز داشت، بسیار بیشتر از آنچه مقتضای صورتبندیهای ساده و عامِ نظریۀ استاندارد بود. مفهوم «بسندگی تبیینی»[11] که چامسکی مطرحش کرد زبانشناس را ملزم میکرد دست به انتخاب نظریهای بزند که به سادهترین و بهصرفهترین شکل ژرفا را به سطح مرتبط میسازد.
[1]. transformational linguistics
[2]. generative semantics
[3]. transformational generative grammar
[4]. structural linguistics
[5]. well
[6]. I mean
[7]. like
[8]. performance
[9]. competence
[10]. formalizable
[11]. explanatory adequacy
کتاب زبان و جایگاه زن نوشتۀ رابین تالمک لیکاف ترجمۀ مریم خدادادی و یاسر پوراسماعیل
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.