کتاب «رفتستون» نوشتۀ کسری بختیاریان
گزیدهای از متن کتاب
خواننده و آهنگساز: رستاک حلاج
تنظیم: اشکان دباغ
مىشه امشب با هم بریم بیرون!؟
مىشه این قصه رو شروع کنى؟
مىشه به جاى آسمون امشب
از دلِ سینما طلوع کنى!؟
وقتى تو عکس تار مىافتى
بغض، وقتى صداتو مىپوشه
تو همیشه، همیشه زیبایى
حتى وقتى چراغ خاموشه…
چشم نه! چشمه! چشمهی جوشان
چشمه نه! آب! آب! آب حیات
من اسیرم اسیر چشماتم
تو زمین لرزهای دلم تلفات
بى تو دنیاى من تو این روزا
یه اتاقِ نمورِ سرد و خفهس
حال و روزم بدون تو مثل
حال و روزِ قناریه تو قفس
سوژهى شعر شاعرا خودتى
دخترِ قرنهاى بىخبرى!
من و سعدى و حافظ عاشقتیم
ما سه تا رو دارى کجا مىبرى!؟
توی این جمع دوتایی
با من تنها شدی امروز
خودم کم دردسر دارم
تو هم زیبا شدی امروز
یه لحظه که ازم دورى
گلومو بغض مىگیره
میای میشینی پیش من
غمم پا میشه و میره
یه جوری عاشقم کردی
غمو با تو نمیفهمم
چشات انقدر جذابن
که حرفاتو نمیفهمم
چقد دلگیرن ابرایى
که وقتى نیستى مىبارن
چقد نامردن اونایى
که پنهونى دوسِت دارن
بمون با من که من با تو
یه دنیا روبرو دارم
نکش دیوونهی زیبا
جَوونم آرزو دارم
ریخت یهو زمین، دلم که دل نبود، یه کیسه سیب بود
کسی کمک نکرد، برم جَمِش کنم، دلم غریب بود
نگاش کردم و، چشام غربتِ، شبای شنبه بود
بِهِم که خیره شد، نگامو سر برید، چشاش پنبه بود
میخواستم برم، صداشو بو کنم، صداش پونه داشت
ولی نشد برم، که رفتنم نیاز، به یه بهونه داشت
رفت که رفت و من، یه عمر میگذره، که بیحواسشم
خیال میکنم، که خیلی سردشه، که من لباسشم
یه عمره تو گلوم، یه بغضِ تیزه که، صدامو میبُره
تو هیچ خیابونی، تنهی هیشکی، بِهِم نمیخوره
با اینکه خیلیا، میخوان بِهم بگن، منو بلد شدن
دلم یه کیسه سیب، تو جوبِ آبه و، به فکر رد شدن…!
کتاب «رفتستون» نوشتۀ کسری بختیاریان
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.