در آغاز کتاب جمع آوری آب در آبکش می خوانیم:
مجموعه شعر جمع آوری آب در آبکش سرودۀ حسن صانعی
شادی را نصف میکند
نصف را نصف
هر پاره نهانگاهی
بنشین جایی نرو
فردا همیشه فرداست
بعد از آقا محمدخان قاجار
تپهها سبز نشد
برادرهایم بیچشم به دنیا آمدند
خواهرم منجوقهایش را به هاون داد
نسترنها اعتصاب کردند
باران جلو افتاد
به شرفخانه آمدم
تا کشتی شکسته پارو کشیدم
نرمههای نمک به خانه بردم
هلهله کردم با گوشت
استخوان
و چیزهایی که کلاغ نمیخورد
زبان درخت و سنگ آموختم
به قرون گذشته آمدم
مولوی بوسید مرا
عُبید
راست به دریا انداخت
غروب به نیشابور رسیدم
کوبهی هر در زدم ــ گفت:
پریشب اینجا بود
گفتم: به بوی ترانه آمدم
پیرمردی قدحی در دست
دفتری داد ــ گفت:
از بر کن
همه ترانه شدم
گفتم: طالعم چهگونه میبینی
مرد
گفت:خراب
خراب شیخ و شراب و شاه
به دارالخلافه آمدم
قیمت سرب بالا رفته بود
دور عدالتخانه جای سوزن انداختن نبود
20/3/85
در راه درخت شادابی ندید
جویبار نگفت بیا تماشا
احوال قناری باز گفت
مرد سپیدپوش پرسید
دانه میخورد یا نه
دست گفت: آری
زبان، ساکت
مرد سپیدپوش گفت ــ
یا در بگشا
یا مقبره بساز
12/10/9
برای ستارهای در زمین: دکتر حسن عشایری
یکی گندمزاران مال من است
یکی این رشته کوه
ادامه دارد ندانم تا کجا
اندکی آسمان
بغلی آواز پرندگان
باقی برای شما
دستخوش معشوقههاتان
کابین همسران
خانه نورانی کنید
قناری به قنّاره بیاویزید
عقربهها را فرمان دهید
تعجیل نکنند در کار
چاره همیشه هست
طلا
نقره
طناب
سُرب البته سنگین است
حیف
فواره نمیزند
تیغه اگر کوتاه است
از گلها بپرسید
زبانشان را درآورید
عطر در شیشه بریزید
سهم مرا
باد میپراکند در هوا
حالا در بگشایید یا نه
شادی غمگین مال من است
این را ستاره هم میداند
24/1/80
جمع آوری آب در آبکش سرودۀ حسن صانعی
جمع آوری آب در آبکش سرودۀ حسن صانعی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.