بی زبانی

سعید محمد حسنی

چه قلب‌ها نشسته به خون سرد
یخ ماسیده به مویرگ
ماسیده به یخ
در تب‌اش می‌تابد
آدم
تیر رهای خلقت
چله نشین دل‌اش
تابیده در شب‌اش
پیر تر از حکم ابد
گردن گرفته گناه زمین
به جاذبه
چشم به نگاه گرامی می‌کند که :
هلاک باد قلب
که پیاپی است
در پاره‌های خودش!…..

14,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 300 گرم
ابعاد 14 × 21 سانتیمتر
پدیدآورندگان

سعید محمد حسنی

نوع جلد

شومیز

SKU

99192

نوبت چاپ

سوم

شابک

978-600-376-240-4

قطع

رقعی

تعداد صفحه

120

سال چاپ

1397

موضوع

شعر

تعداد مجلد

یک

وزن

300

در آغاز کتاب بی زبانی می خوانیم :

مجموعه شعر ” بی زبانی ” سرودۀ ” سعید محمدحسنی”

 

فهرست‌اشعار

دفتر اول: حباب آه ماهی‌هاست

حروف شادان  11

چشمه – خند  12

آخرین گونه 13

استقبال. 14

اسم. 15

گناهِ نگاه 16

لبخند و جمجمه 17

قدم در تاریک   18

یاد 19

میل گریه 20

در چشم. 21

شین در کوه 22

مصر مطلا  23

گریه- بخند! 24

شب مست.. 25

ترسیم. 26

هوا 27

حباب، آه ماهی‌هاست   28

کبودی. 30

سه چشم بی خواب   31

 

دفتر  دوم: قلب پیاپی است

بداهه خوانی با تاتار گنگ و مست   35

اندوه ِ اول  38

اسطرلاب.. 39

بچه‌های جنوب   41

ژکوندی که تو باشی  43

دلبران متواری در لچک   44

خواب خسوف! 46

ای پدر خاور میانه 48

چکّه 50

چاقوی شرحه شرحه‌ی تهران! 52

دسترنج نداری  55

سال‌هاست.. 56

وهم واژه 58

مزه‌ی خنجر کُند  59

(نقالی‌ی قالی!  پاسای سالیان) 61

آرزو. 63

Victory. 65

دُخطر و ختر! 67

از پوست خویش عریان شو  70

قلب پیاپی است   72

رسم. 74

کودکی 1  75

کودکی 2  76

هوده 77

تار شریف.. 78

نسبت.. 79

پاره‌های پیراهن در پیچ پل دختر  80

کودک چهل سالگی  83

 

دفتر سوم: دل گرگ ام

دلِ گرگ ام! 87

خلیج مادری  95

لیبی برای من و قذافی  100

اول ماه مه آلود،در کوچه‌های فارسی  104

من ویولونِ  یاحقی ام 110

دفتر اول

حباب آه ماهی‌هاست

(شعرهای کوتاه)

حروف شادان

در مهمانی  حروف      شاد بودیم

بی حرف      غصه بود که روپوش پوستم بود

آمدم  به حرف حرفِ  پوست‌ات

بیا شین‌ام کن

الف به بالا می‌کشاندم

دال‌ام به دعوتت       میم‌ام نما.

 

چشمه – خند

غلتان و سبک پا

از فراز  فرو می‌غلتد

و در دامنه محو می‌شود

چشمه

که صدای خنده‌های تو را

ناشیانه تمرین می‌کرد.

 

آخرین گونه

سال‌ها        از آخرین گونه‌ی تو گذشته!

پوست‌ها   جای خودشان را    به پوسته‌ها می‌دهند

و سال‌ها از آخرین  انگشت تو   بر لب

که هیس را

به شکل انگشت تو دوست داشتم

این همه سال که حلقومم را قورت می‌دادم!

 

استقبال

چشم می‌بندی

سینه از بوی آمدنم پر می‌کنی

چشم می‌گشایی

نفس از لای خنده بیرون می‌دهی

به تماشای استقبال تو

کاش همیشه بیایم فقط.

 

مجموعه شعر ” بی زبانی ” سرودۀ ” سعید محمدحسنی”

انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “بی زبانی”