گزیده ای از کتاب این شفا برسد به دست مجروح ترین رویاها
به من نگاه کن
من دریاها
پس پلکهای خود دارم .
چراغ را بالاتر بگیر
او که بر دار مرده است
دیر به دماوند رسیده بود.
در آغاز کتاب این شفا برسد به دست مجروح ترین رویاها می خوانیم:
فهرست
اين شفا 9
برسد به دستِ مجروحترين رؤياها 9
چاىِ اولِ صبح 11
وَ حاشا …! 13
سيمرغِ قفسهاى آهسته 14
راهها مانده تا خيلى غروب 16
قبلا كجا شنيدهام؟! 17
راز 20
آبا … 21
مشورت 22
براى من هم همينطور 24
از تكلمِ جبرئيلِ عزيز 26
پا رَسِ درنده 28
جنوبِ شرق، يك شهر دور 30
بُريدهگىها 31
بله كه البته 33
دختر …! 34
دروغِ محض 35
خودم را مثال آوردهام 36
% 37
خط و خبر 38
خُب … 39
آنجا كه تويى، حتمآ هوا روشن است هنوز 40
نخواستهام به هزار و يكى هرگز 41
من و تكرارِ خوشآيند بعضى چيزها 43
فرار بزرگ 45
بعد از فريدون 48
قبول …! 49
هومِ مقدس 50
آدمى از عَبث 51
مراسم تماشاىِ سپيده دم 52
در دادگاه 54
انتهاى راه 55
اسامىِ عزيزانِ ما 57
زنهار … گورها را نگاه كن! 58
بعد از هول 60
بينِ راه 62
چه جالب! 63
بى نياز … تا آخرِ دنيا 65
از مويههاى مريم … 66
راستياش 68
مَردِ حسابى، بخواب! 70
ازدحامِ عصرِ تجريش، من هم يك نفر هستم. 72
شبيهِ كسى مابينِ سالهاى تير و مرداد 74
فكرش را نمىكردم 75
ادامه شعر پيشين 76
واويلا نيست واقعآ؟! 77
راز است 78
از كلماتِ قصارِ يك شاعرِ ولگرد 80
در اين باره 81
كافى است، دست نگه داريد 82
عشرتِ آفتاب را پاىِ پروانه نوشتهاند 84
لوليا 85
رفتگرِ حوالى باغِ فردوس 87
ماضىِ مُنْقَطع 89
جاده ابريشم و نبات و كبوتر 91
همين جاها 93
فصل فرعون 95
واقف 96
فرا … به نى 98
تأويلِ احاديثِ ابوالعلا 100
به طاىِ نظاره 102
ثَنات مىبگفتمى … 103
لَتى لال شو اى شبِ ديوانا! 105
بعد از نىزارها 107
كاسهْگردانِ كلماتِ كهنه 109
درد اتَر از اين درداتر كه درد …! 111
وضوح 112
عَلْ عَلا 114
فا 116
دلايلا 118
چه برفى … چه برفى! 120
تيغ، برهنه وَريد است در واژهها 122
خطِ خو … 124
فقط خودت بخوان! 125
بِه كه نهانْتر از اين همه چشم 127
خيلى از مردم 128
در جمع، با صداى بلند. 130
از حلقومِ ليل القيامِ ابو مُصْعَب! 131
همراهِ مادرانِ كوبانى 133
بى دادا …! 134
شَنگال 135
مكث، تعلل، ترديد 137
دختر …! 139
درد 140
بازسرايىِ خطبه پيامبرِ پروانهها 141
اين شفا
برسد به دستِ مجروحترين رؤياها
چقدر عشق خوب است اگر به تعريفِ پَردهْنشينِ آن نرسيم كه در اين باديه نرسيدن، راهِ مطلق است، چاره مطلق است، و شفاىِ شفيع است در عبادتِ آدمى: وسيع، بزرگ، بخشنده و براى همه؛ هر كسى كه هنوز … حتى يك لحظه فرصت دارد تا به دركِ دريا بارِ آزادى برسد.
عشقِ عظيم به همه هستى، به حضور، و به اولادِ حضرتِ آدمى، كه انسانِ مطلق است. اين راز، دستْخطى دارد كه رؤيت آن … عين شفاست. تو هم بگو اين شفا برسد به دستِ مجروحترين رؤياها! چقدر خوب است عشق اگر آدمى به ساماناش بياورد بسيار. مردم به دستْخطِ خواناىِ اين عشق، شعر مىگويند، يعنى شفيعِ رهايى. من در بارشِ اين خوابها، بىخبر نيستم؛ وحىِ واژه همان وثيقه آزادىِ آدمى است. خوب است، خوبِ خوب است؛ من هم مثل شما پُشتِ پلكِ كلمات كمين كردهام تا زندگى در شفا و شادمانى ذخيره شود. شعر براى شُستنِ شب از ظلمت آمده است، مسئول است. شعر براى ديدنِ رؤيا آمده است، مسئول است. خوبىِ عشق همين است. و ما همه در پَرتوِ همين حضور، دردها را پُشتِ سر خواهيم گذاشت، نوبت به شوق خواهد رسيد، نوبت به شَعف خواهد رسيد، نوبت به شعر خواهد رسيد. ما پرده را كنار خواهيم كشيد، ما به شفاى نور مىرسيم. مطمئن باشيد، من راست مىگويم. دقت كنيد! ما آرام آرام دعاىِ دانايى را درك خواهيم كرد. سرشار شدن از شعر، رسيدن به شفاست. تو هم بگو اين شفا برسد به دستِ مجروحترين رؤياها! اين يقينِ مطلقِ پاكانِ پردهْ گذارست. اين يقينِ مطلقِ پارسايان است، لذتْ نهادِ مبارك است؛ كه درد به شفا مىرسد، و ما منشورِ كلماتِ ملكوت را بر چشم مىكشيم و در پسِ پيشانى پنهان مىكنيم تا زمانى كه آزادى آوازمان دهد به اسم. سرانجام آرامشِ عهد شده آدمى فراخواهد رسيد؛ اين سوگند من به رؤياىِ رهايى است. پس تو هم بگو … عشق خوب است. و عشق خيلى خوب است، خاصه به حكمتِ شعر، خاصه به خصلتِ شفا. من اين عشق را ديدهام بارها … چگونه دستم را گرفته است. اين راز است، راز بزرگِ شعر! واژهها را ورق بزن، شفا، شفا، شفا … نزديك است. تو هم بگو اين شفا برسد به دستِ مجروحترين روياها.
اولِ خرداد 1393
تهران
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.