گزیده ای از کتاب گیله مرد
وکیل باشی کبریتی آتش زد و همین برای گیله مرد به منزله آژیر بود. در یک چشم به هم زدن تپانچه را از جیبش درآورد و در همان آنی که نور زرد و دود بنفش کمرنگ گوگرد اتاق را روشن کرد، گیله مرد توانست گلنگدن را بکشد و او را هدف قرار دهد
در آغاز کتاب گیله مرد می خوانیم
در گیله مرد «چیزهایی» دایما تکرار می شوند که علاوه بر آنکه با جو حاکم بر داستان هماهنگی دارد، آهنگ درونی و نیروی پیش برنده آن نیز است مثل بارش باران، باد و طوفان شدید که حکایت از آشوب طبیعت دارد، آشوبی که با آشوب قهرمان داستان هماهنگ است و یا «شیون کردن زنی در جنگل» که به صورت شیون و جیغ و غش یک زن دایما تکرار می شود. «شیون کردن زنی در جنگل» اگر چه با کشته شدن صغری زن گیله مرد همخوانی دارد اما نقشی مهم تر به داستان می دهد. «شیون زنی در جنگل» نمادی است که گرچه معنای خود را در داستان پیدا می کند اما در خودداستان که مصداقش همانا در کشته شدن صغری به دست وکیل باشی است متوقف نمی ماند و از آن می گذرد و به آهنگ درونی کل داستان بدل می شود. در اینجا دیگر این آهنگ درونی است که در نهایت، فرم و محتوا را یکی می کند و لحظه تاریخی را به ابدیت پیوند می دهد. گویی این تنها نمادها هستند که به عالم واقعی معنا می بخشند و حتی قابلیت آنرا می یابند تا ماده را از تنگنا رهایی بخشند. علاوه بر آن، اهمیت نمادها همچنین در قدرتی است که به آدمی می دهد تا حال او را قوی کرده تا حتی بر چیزهای نامحسوس قدرتی محسوس بدهد.* «صدایی که از جنگل می آمد شبیه به ناله صغری بود. درست همان موقعی که گلوله ای از بالاخانه کومه کدخدا در تولم به پهلویش خورد» به نظر می رسد طنین شیون زنی در جنگل شبیه به ناله صغری همسر گیله مرد است که به او آن قدرت را می دهد تا قاتل زنش _وکیل باشی_ را دریوزه کند «گریه می کرد التماس و عجز و لابه مامور مانند آبی که رو آتش بریزند التهاب گیله مرد را خاموش کرد» . هر سه قهرمان داستان گیله مرد بنا بر جایگاه اجتماعی و شغلی که دارند آدم هایی هستند که در اجتماع مشابه آنها وجود دارد بنابراین بیانگر تیپ معین اجتماعی اند. بزرگ علوی درباره انتخاب گیله مرد می گوید «درست قبل از قضایای آذربایجان یک افسری را گرفتند، او را به تهران آوردند که به کرمان ببرند در تهران چهار ساعت تمام در یک جیپ یک ژاندارم تفنگدار با یک افسر در کنارش نشسته بودند و دستشان به اسلحه شان بود. این آن چیزی است که من در «گیله مرد» بیان کردم.» از طرفی این هر سه در عین حال حامل آنتاگونیستی هستند که این آنتاگونیسم لاجرم چاره ای جز تقابل برایشان باقی نمی گذارد. گیله مرد دهقانی است محکوم به اعدام که عواطف زیادی به خانواده دارد و می خواهد بعد از کشته شدن همسرش _ صغری_ سرپرستی بچه را به عهده گیرد به همین دلیل به ناگزیر از کشتن وکیل باشی ابایی ندارد. خصوصیات او درست نقطه مقابل مردی است که با تفنگ به دنیا آمده و آدمکشی برایش مثل آب خوردن است و این هر دو متفاوت از آن سومی اند وکیل باشی نفر سومی است که در برابر قدرت ضعف مطلق و در برابر کسی که بی قدرت است جبار مطلق است او اگرچه فقیر است اما از فقر نفرت دارد. در کنار هم قرار گرفتن این سه تیپ متفاوت اجتماعی آن هم در لحظه حساسی که داستان شروع و به پایان می رسد به ناگزیر با خود آنتاگونیسمی را به همراه دارد که این آنتاگونیسم یا همان تنش های اصلی اساسا در جامعه وجود دارد.
نامهها 7
گيلهمرد 67
اجارهخانه 93
دزاشوب 109
يهرهنچكا 123
يك زن خوشبخت 133
رسوايى 157
خائن 179
پنج دقيقه پس از دوازده 197
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.