کتاب آدم‌های احمق

ابوالفرج ابن‌جوزی
گردآوری و ترجمه موسی بیدج

عبداللّه موصلی گفته است: «روزی حَجّاج ثقفی در عزای ازدست‌رفتن دوست عزیزی نشسته بود که گفت: کاشکی کسی با چند بیتی به تسلای دل ما برخیزد. فرستادۀ عبدالملک مروان _ از شام _ نزد حجّاج نشسته بود. گفت: حضرت امیر! اجازه می‏دهید برای تسلایتان چیزی بگویم؟ گفت: بگو! گفت: هر کس روزی عزیزش را از دست خواهد داد یا به مرگ یا به بیماری یا به افتادن از بام. شاید هم با ویران شدن سقف بر سر او یا با افتادن در چاه یا هر راه دیگری که ما نمی‏دانیم. حجّاج گفت: مرا با مصیبتی بزرگ‌تر از مصیبت خودم تسلا دادی!»

 

 

 

 

95,000 تومان125,000 تومان

شناسه محصول: 1402120903 دسته: , برچسب: ,

جزئیات کتاب

وزن 200 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

موسی بیدج, ابوالفرج ابن‌جوزی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

اول

قطع

وزیری

تعداد صفحه

96

سال چاپ

1402

موضوع

آداب و رسوم زندگی اجتماعی, متن ادبی

وزن

500

جنس کاغذ

بالک (سبک)

سفارش از طریق

چاپ سفارشی, فروشگاه

کتاب “کتاب آدم‌های احمق”  نوشتۀ ابوالفرج ابن‌جوزی گردآوری و ترجمه موسی بیدج

 

گزیده‌ای از متن کتاب

معنای حماقت

در معنای حماقت گفته‌اند که حماقت یعنی اینکه برای بیان و انجام کاری وسیله‌ای غلط و راهی نادرست انتخاب شود. این امر برخلاف دیوانگی است که هدف و راهش هر دو مختل است. فرد احمق مقصود و هدفش درست است اما وسیله‌ای نادرست انتخاب می‌کند. برای مثال، می‌گویند که روزی یکی از پرندگان حاکم از قفس گریخت و حاکم دستور داد که دروازۀ شهر را ببندند! هدف او حفظ پرنده بود اما راهی که انتخاب کرده بود، احمقانه بود!

 

حماقت غریزی است

ابواسحاق گفته است: «اگر به شما بگویند که ثروتمندی به فقر دچار شد باور کن، و اگر بگویند که تهی‌دستی ثروتمند شد باور کن، و اگر گفتند: زنده‌ای از دنیا رفت باز باور کن، اما اگر گفتند: احمقی درست‌کردار شد هرگز باور مکن!»

 

عبدالرحمن اوزاعی امام و فقیه سرزمین شام در قرن دوم هجری گفته است: «از عیسی بن مریم علیه‌السلام پرسیدند: آیا مرده زنده می‌کنید؟ فرمود: به امر خداوند. پرسیدند: بیمار مداوا می‌کنید؟ فرمود: به امر خداوند. پرسیدند: دوای حماقت چیست؟ فرمود: دراین‌باره کاری از من ساخته نیست.»

 

مأمون نیز گفته است: «روزی هارون‎الرشید بابت کاری از من رنجیده بود. وقتی نزد او رفتم گفت: برو بیرون احمق. من هم با عصبانیت بیرون آمدم. چندی بعد در پی من ‌فرستاد و گفت: اگر از تو گناهی سر زده بخشیدم و اگر از من رنجیده‌ای مرا ببخش. گفتم: اگر گفته بودی نادان ناراحت نمی‌شدم چراکه نادانی علاج دارد اما حماقت غریزی است و ناعلاج!»

 

تفاوت در حماقت

گفتیم حماقت فساد عقل و ذهن است. یعنی اصل و جوهر چنین آدمی خراب است و نمی‌توان با آموزش و پرورش در آن اصلاح به وجود آورد. چراکه تربیت برای جوهر سالم مفید است نه خراب و ازآنجاکه آدم‌ها در مقدار عقل و جوهر آن متفاوت‌اند، نسبت حماقت هم به همان مقدار زیاد و کم می‌شود.

 

 

از ابراهیم نظّام، از رهبران معتزله و بزرگان فلسفه، پرسیدند: «حدود حماقت چقدر است؟ گفت: از چیزی می‌پرسید که حد و حدود ندارد.»

 

 

روزی خلیفۀ دوم این آیۀ سورۀ انفطار را می‌خواند: «از خدای کریم خود به چه چیزی مغروری ای انسان؟»[1] و بلافاصله گفت: «به‌دلیل حماقت!»

حضرت علی (ع) گفته است: «هیچ‌کس نیست که کاملاً از حماقت خالی باشد.»

 

 

ابوالدَّرداء، یکی از صحابه و ناقلان حدیث، نیز گفته است: «همۀ ما دربارۀ ذات خداوند نادانیم و احمق.»

 

 

وهب بن مُنَبِّه، مورخ بزرگ ایرانی‌تبار اهل یمن، گفته است: «خداوند آدم را احمق آفرید وگرنه زندگی خوشایندش نبود.»

 

 

مُطَرَّف عامری، از راویان مورد اعتماد در قرن اول هجری، نیز گفته است: «هیچ آدمی نیست که از حماقت سهمی نداشته باشد ولی مقدار هر یک متفاوت است.»

 

 

دیگر اینکه سفیان ثوری، از بزرگان حدیث در قرن دوم هجری، گفته است: «انسانْ احمق آفریده شد تا بتواند از زندگی نفعی ببرد.»

 

 

نام‌های احمق‌ها

در زبان عربی برای احمق چهل‌ویک واژه ذکر شده است که هر یک درجۀ حماقت را در افراد نشان می‌دهد. همچنین گفته‌اند که برای احمق چه فضیلتی بالاتر که در ادبیات عرب این‌همه نام دارد!

صفت احمق‌ها را نیز به دو نوع کلی تقسیم کرده‌اند: ویژگی ظاهری فرد احمق، و ویژگی رفتاری او.

 

 

دربارۀ احمق‌ها نقل است که حضرت پیامبر فرمود: «با آنان مراوده نکنید چراکه ممکن است بخواهند به شما خیری برسانند اما به‌دلیل حماقتْ شر و ضرر نصیبتان می‌کنند. پس بهتر است از چنین آدم‌هایی دوری کنید.»

 

 

ابن‌ابی‌زیاد نیز گفته است: «پدرم به من گفت با اهل خرد معاشرت کن و از احمق‌ها دور باش چراکه من هرگاه با چنین کسانی نشسته‌ام احساس کرده‌ام در عقل من هم نقصی پدید آمده است.»

فراهیدی، پدر علم عروض عربی، گفته است: «مردم بر چهار قسم‌اند: یکی می‌داند و می‌داند که می‌داند، این فرد عالم است از او فراگیرید. دوم کسی است که می‌داند و خود نمی‌داند که می‌داند، این فرد فراموش‌کار است پس به او یادآوری کنید. سوم کسی است که چیزی نمی‌داند و می‌داند که نمی‌داند، او طالب دانش است پس به او بیاموزید. چهارم کسی است که هیچ نمی‌داند و نمی‌داند که نمی‌داند، این شخص احمق است از او دوری کنید.»

 

ابویوسف قاضی گفته است: «مردم به سه نوع‌اند: مجنون، نیمه‌مجنون و عاقل. شما از دست اول و دوم در امانید ولی از سوم نه!»

 

سلیمان اَعمَش، از تابعیان مشهور و اصالتاً از سرزمین ری، گفته است: «عتاب کردن فرد احمق مثل این است که در توبرۀ کاه بدمید!»

 

از عبداللّه حربی که از حافظان قرآن و اهل زهد بوده نقل شده است: «دوست کم‌خرد از دشمن بدتر است.»

 

بِشر حافی، عارف مشهور، نیز گفته است: «نگاه کردن به فرد احمق تشویش به همراه می‌اورد.» همچنین نقل است که گفته است: «روزگاری می‌رسد که احمق‌ها زمام امور را در دست می‌گیرند.»

 

ثعلبه در مورد احتراز از مجالست با احمق گفته است: «ما خود کم‌عقلیم و چنانچه با کسانی که از ما عقل کمتری دارند نشست و برخاست کنیم، همین عقل اندک ما هم زایل می‌شود.»

حکیمی نیز گفته است: «عاقل نان خود می‌خورد و احمق نان دیگران، و هر کس از عقل در رنج است دنیا و آخرت هم ندارد!»

 

حکیم دیگری نیز گفته است: «احمق زیاده‌خواه است و حد و اندازه نمی‌شناسد. اما من می‌دانم با او چطور رفتار کنم. پرسیدند: چطور؟ گفت: آن‌قدر بر او تنگ می‌گیرم که به حق خود راضی شود. در غیر این صورت هرچه به او بدهید باز خواسته‌اش تمام نمی‌شود!»

 

شاعری در این موضوع چنین سروده است:

مبادا که با احمق همراه شوی

چراکه احمق چون پیراهن فرسوده است

هر طرفش را که بدوزی باز هم

با وزش باد پاره می‌شود

یا که مانند ترک در شیشه است

و مگر ترک شیشه تعمیر می‌شود؟

او چون الاغی در بازار است

سیرش کنی جفتک می‌اندازد و گرسنه باشد عرعر می‌کند

یا که چون جوان بدرفتاری است

که گرسنه شود می‌دزدد و سیر شود عربده می‌کشد

اگر هم جلویش را بگیری

مجلس را به هم می‌زند!

 

  1. 1. انفطار (82): 6. _ ویراستار.

کتاب “کتاب آدم‌های احمق”  نوشتۀ ابوالفرج ابن‌جوزی گردآوری و ترجمه موسی بیدج

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب آدم‌های احمق”