ورار «ترانه ها و عاشقانه های بوشهر»

آکا صفوی

موسسه انتشارات نگاه

بی‌سبب نیست اگر شروه‌سرایی را تجلی‌گاه عرفان می‌نامیم؛ چراکه صوفیان نیز در محفل خود با توسل به سماع، به عالم وجد و سرمستی وارد می‌شوند. درست همان کاری که شروه‌خوان جنوبی با ادای کلمات دوبیتی حالتی سودایی و ماورایی را به وجود آورده و به شنونده منتقل می‌کند تا بدین‌ترتیب با شور و شیدایی شعرش، او را از نشیب صحو به فراز سکر و مستی عروج دهد…
بیشترین احساسی که بر فراز سر شنوندۀ یک شروۀ هنرمندانه چتر می‌گشاید، احساس سنگین و باشکوه فراق و هجران است. به ندرت می‌توان یک دوبیتی را سراغ گرفت که طعم تلخ فراق ندهد و یا دست‌کم در یک مصرع به آن اشاره نشده باشد. در اینجا می‌توان پرسید که چرا این عنصر تلخ و جان‌گذار بدین‌سان بر پیکرۀ دوبیتی‌های شروه چیره گردیده است…؟

62,000 تومان

در انبار موجود نمی باشد

شناسه محصول: 98081201 دسته:

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

آکا صفوی

نوبت چاپ

اول

شابک

978-600-376-731-7

تعداد صفحه

445

سال چاپ

1398

وزن

700

گزیده ای از متن کتاب

کتاب وِرار «ترانه ها و عاشقانه های بوشهر» پژوهشی از  آکا صفوی

مقدّمه

تمام انسان‌ها طعم هبوط را چشیده‌اند و با درد سهمگین غربت آشنایی دارند.

اگر زندگی روزمره جلو چشم بصیرت انسانها پرده‌های غفلت نمی‌کشید، هر آینه روز و شب همچون قمری می‌نالیدند و مانند ابر بهار می‌باریدند؛ امّا اگر گرفتاری‌های زندگی فرصت اندیشیدن را از انسان سلب کرده است و اگر در این میان گاهی فرصت اندیشیدن پیش بیاید و تلنگری به روح خسته‌ی او زده شود، آنها را مانند سیم‌های تار به صدا در خواهد آورد. شروه[1] با آن سوز عرفانی و رازآمیز خود همان تلنگر است. شروه، آن زخمه‌ای است که بر تار روح نواخته می‌شود و آن را به هیجان در می‌آورد. بنابراین مردم بوشهر دم‌به‌دم و لحظه ‌به ‌لحظه با شروه مأنوس‌اند. تابستان‌ها در پناه سایه‌سار نخل‌ها، در گرماگرم درو، در آتشباران خرماپزان و عروج پرونگ بر قامت نخل و در پاییز و زمستان و بهار گرد برگرد چاله‌های پر آتش، همنوا با دیدمک‌ها و قباسبزها و قدم به قدم با ابرهای مهاجر و باران‌های شبانه در شب‌نشینی‌های روستایی در لحظات شیرین عاشقانه؛ این شروه است که رفیق راه و همزبان مهربان آنهاست.

در اینجا این پرسش پیش می‌آید که چرا مردم بوشهر بیشتر از دیگر مردمان جنوب به شروه پناه برده‌اند و آن را چون مکتوبی آسمانی مقدس شمرده‌اند؟

چگونه می‌توان این حادثه و اتفاق تلخ و شیرین و در عین حال پر از فخر و میمنت را ارزیابی کرد و سنجید؟ آیا در پشت این شروه‌سرایی عواملی اجتماعی، روانشناسی و تاریخی رخ پنهان نکرده است؟

بی‌شک همه‌ی این عوامل دست‌به‌دست هم داده‌اند تا شروه بتواند راوی دردها و آرزوهای نهفته‌ی مردم بوشهر گردد.

تابستان‌های طولانی، گرمای طاقت‌فرسا و تنگی معاش، گذر تشبادها و تداوم خشکسالی‌ها همه دست‌به‌دست می‌داده‌اند و در کنار انواع بیماری‌های واگیر و همه‌گیر زندگی را بر این مردم بی‌پناه تنگ می‌کرده‌اند. بدین منوال شما فکر می‌کنید برای یک زن و مرد جنوبی و به خصوص بوشهری چه چیزی باقی می‌ماند؟

دست‌های تهی، دلی پر از اندوه و چشمه‌ی خشک‌اشک‌ها… آیا جز آهی و ناله‌ای و دعایی که هر چند از کنگره‌های عرش استجابت بسی دور بوده و مصداق فریاد خاموش را داشته؛ امّا برای کسی که زمین از او اعراض کرده و او را از خود رانده چه می‌ماند به جز آسمان، آن سفره‌ی تهی آبی!

آسمان اگرچه تهی؛ امّا میدان وسیعی بود که می‌شد اسب چموش دردها و آرزوها را در آن به جولان در آورد و بر سمند شروه به اقلیم‌های نامکشوف سفر کرد.

اینجا بود که شروه آنها را به آسمان می‌برد تا لحظه‌ای هر چند کوتاه از زمین نفرین شده دل برگیرند و با خیال آسوده، رنج و ستم و گرسنگی را از خاطر بزدایند. پس شروه بیهوده به این درجه از قداست دست نیافته است.

شروه، فریاد سوزناک یک نفر مفتون و سرگشته نیست که روی ‌در‌‌ روی غروب خونین بر فراز تپه‌ها بنشیند و عقده‌های فردی خود را در دّره‌های تنگ طنین‌انداز کند، خیر.

شروه، فریاد گروهی و سفیر آلام همگانی‌ست. وقتی یک شروه‌خوان شروه می‌خواند، همه‌ی مردم جنوبند که از درد سخن می‌سرایند و همه‌ی قلب‌های چاک‌خورده‌ی ستمدیدگان و عاشقان عالم است که از دریچه‌ی حنجره‌ای، نوای مقدّس و انسانی خود را آشکار می‌سازد.

بهترین دوبیتی‌سرایان ایران زمین، دوبیتی‌سرایان استان بوشهر محسوب می‌شوند زیرا بن‌مایه‌ی شاعرانگی، درد و حسرت و اندوه و گیرایی و حتی صنایع لفظی و بدیعی بیشتری در آنها به کار گرفته شده است.

دوبیتی‌ها حسی‌تر، زنده‌تر و بسی نیرومندتر از دوبیتی‌سراهای دیگر مناطق می‌باشند.

ترانه‌های شاعران این سرزمین چون با زندگی در پیوند بوده و همچون آینه‌ای تابناک روحیات و آرزوهای برآورده نشده مردم را انعکاس می‌دهند، مردمی‌تر و رایج‌تر می‌باشند.

دوبیتی‌ها در این اقلیم تأویل‌پذیر هستند؛ یعنی دارای ابعاد زمینی و آسمانی می‌باشند. به تعبیر دیگر معشوقی را که در این دوبیتی‌ها از آن یاد می‌شود هم می‌توان معشوق زمینی فرض کرد و هم معشوقی ازلی…

شیوه‌ی سرایش این اشعار نیز گونه‌ای است که سراسر مشحون از تعبیرات و اصطلاحات اهل تصوّف و عرفان می‌باشد زیرا زلف و عارض و قامت و خال و خط و… همه از مشرب عارفانه‌ی سنتی ایران زمین می باشد. با این حال به صرف وجود این کلمات و تعبیرات در عرصه‌ی دوبیتی نمی‌توان معنا و مفهوم را محدود به عالم عرفان کرد.

می‌بایست ذهن مخاطبان را باز گذاشت تا هر گونه که می‌خواهند به مصداق هر که بر طینت خود تاری می‌تند، آنکه عارفانه‌اندیش است از دوبیتی‌ها برداشت عرفانی کند و آنکه عاشقانه‌خواه از آن دریافت عشقی. در عالم واقع نیز همین گونه است؛ یعنی ممکن است به هنگام شنیدن شروه، یک جوان عاشق که از دلبر محبوب خود دور افتاده، به یاد او بیفتد و در عالم خلسه در پناه کلمات دوبیتی با صوت شروه با او مغازله کند.

بی‌سبب نیست اگر شروه‌سرایی را تجلّی‌گاه عرفان می‌نامیم؛ چرا که در محفل صوفیان نیز با توسّل به سماع و گروه‌خوانی به عالم وجد، جذبه و سرمستی وارد می‌شوند و درست همان را که صدای شروه‌خوان جنوبی انجام می‌دهد، یعنی با ادای کلمات دوبیتی به حالتی سودایی و ماورایی، شنونده را به درجه‌ای از شور و شیدایی نائل می‌کند و او را از نشیب صحو به فراز سکر و مستی عروج می‌دهد. بیشترین احساس که بر فراز سر شنونده‌ی یک شروه‌ی هنرمندانه چتر می‌گشاید، احساس سنگین و باشکوه فراق و هجران است. به ندرت می‌توان یک دوبیتی را سراغ گرفت که طعم تلخ فراق ندهد و یا دست کم در یک مصرع به آن اشاره نشده باشد. در اینجا می‌توان پرسید که چرا این عنصر تلخ و جان‌گداز بدین سان بر پیکره‌ی دوبیتی‌های شروه چیره گردیده است؟

جدا از عوامل اجتماعی، روانشناسی و اقلیمی که مطمئنا تأثیر عمیقی بر این مسئله داشته است، می‌خواهیم از زوایای دیگر به آن نگاه بیندازیم. مسئله‌ی فراق در دوبیتی‌های جنوب به چند شکل جلوه می‌کند. ممکن است شاعر از فراق دلدار زمینی ناله کند که بعد از رسیدن به مرحله‌ی وصال، حس و حال هجران از دوبیتی رخت می‌بندد. بدین سان عمر هجران کوتاه است و احساس آن گذرا؛ امّا بیشتر مواقع هجرانی عمیق‌تر و طولانی‌تر ذهن شاعر را به خود مشغول می‌کند تا جایی که انگار این فراق ابدی است و دریایی است کرانه ناپیدا. این فراق را می‌توان نمادین دانست، به تبع آن معشوق نیز نمادین است و از عالم مادّیات فراتر است. در عالم عرفان این فراق را شکایت و ناله‌ی بنده‌ی عاشق از دوری خداوند می‌دانند که در دوبیتی نیز چنین تعبیری صحیح می‌باشد. تعبیر دیگری از فراق در دوبیتی‌های جنوب شاید این باشد که شاعران دردمند حرمان‌زده چون از غم زمانه در تنگنا قرار می‌گرفتند، دوبیتی فرصتی بود و دریچه‌ای که از طریق آن ناله و شکایت سر دهند و چون مضمون فراق با این ذهنیت مناسبت تام داشت، ناخودآگاه از درد فراق سخن سر می‌کردند. شاید کسانی گمان برند پس این هجران شاعر، هجرانی کلیشه‌ای و غیر واقعی بوده است؛ امّا این سخن درست نیست. درد دروغین و هجران کلیشه‌ای زمانی است که شاعر سیر و پر و بی‌درد بر مخده‌ای تکیه زده باشد؛ امّا همه می‌دانیم که شاعران دوبیتی‌سرای جنوب همگی دردمندانی راستین و عاشقانی صدّیق بوده‌اند و سخنانشان از دل برخاسته است که امروز بر دل می‌نشیند. یکی از خصیصه‌های دیگر که در دوبیتی شاعران جنوب جلب نظر می‌کند این است که شاعر هیچ گاه درباره‌ی نان و تعلّقات مادی شکوه سر نمی‌دهد. این خصیصه ناشی از عامل مهمی است، یکی اینکه سراینده‌ی دوبیتی از مناعت طبع و علو همت برخوردار بوده است، به طوری که در اوج نداری و درماندگی هرگز دست طلب به پیش هیچ توانگری دراز نمی‌کرده‌اند، یعنی به مثابه‌ی ناصرخسرو قیمت دُر دری را می‌دانسته و به سادگی در پای خوکان نثار نمی‌کرده‌اند.

آنان هرگز راضی نمی‌شده‌اند با بیان مطلب کم‌ارزش و مادی، حس ترحّم دیگران را برانگیزند. عامل دیگر این است که عاشق هنر خویش بوده‌اند و هرگز برای ثروت‌اندوزی یا کسب معاش به دوبیتی‌سرایی نمی‌پرداخته‌اند. شروه‌سرا و شروه‌خوان جنوبی از قماش عنصری‌ها و فرخی‌ها نبوده‌اند که خود را به مراکز قدرت نزدیک کنند و چشم به صله‌های گرانبهای آنها داشته باشند. صله‌ی ارجمند آنها اشکی بوده که از چشمان مخاطبان جاری می‌شده است. شروه‌سرایان و شروه‌خوانان جنوب، مردمی‌ترین هنرمندان زمان خود بوده‌اند، برای همین بیشتر در قلب مردم رسوخ کرده‌ و همدرد و همدم شب‌ها و روزهایشان بوده‌اند؛ امّا شروه‌سرایان ناخودآگاه به تخلیه‌ی روانی نیاز داشته‌اند، بنابراین گاه و بی‌گاه از روزگار و یار شکایت می‌کنند. آنان در این مرحله از بی‌وفایی یار می‌نالند و از جفای روزگار و عهدشکنی‌های معشوق و از گریزپایی دلدار…

در این میان آیا می‌توانیم این همه بی‌وفایی و عاشق‌کشی و سخت‌گیری را متوجه دنیا بنماییم؟ بعید نیست که چنین باشد، شروه‌سرا تمام ستم‌ها و بیدادگری‌ها را بر عهده‌ی روزگار و یا بر گردن یار می‌انداخته و مسلّم است که در این میانه روزگار مقصر اصلی است نه یار. پس شکایت از یار در این دوبیتی‌ها چه محلی از اعراب دارد؟ شاید بتوان یک تعبیر بسیار لطیف را در این زمینه ارائه کرد. مردی که از بیرون خانه به رنج و دشواری دچار شده، وقتی به خانه می‌آید، بی‌خود و بی‌جهت سر همسر خود غرولند می‌کند و مدام با او گله و شکایت آغاز می‌کند؛ امّا در حقیقت دلخوری او با زمانه است. شکوه‌ی انسان دردمند در وهله‌ی اوّل متوجه روزگار و جهان جفاکار است زیرا او به درد و رنج هیچ کس وقعی نمی‌گذارد. طبیعت، آن عروس هزار داماد است که در طول سال، چهار بار چهره عوض می‌کند و هر فصل به رنگی در می‌آید و سرنوشت انسان پر احساس برایش پشیزی نمی‌ارزد.

1 . شروه که از اصلی‌ترین آوازهای باستانی موسیقی بوشهر محسوب می‌شود، راوی دردها و آرزوهای عاشقانه‌ی مردم این سامان است. شروه، واژه‌ای است ناب و ایرانی که ریشه در فرهنگ و نمدّن دیرپای اقوام آریایی دارد و در سیر تطور خود از دالان کلماتی همچون چروه، چربه، شرفه، شرفک، شرفاک و شرفنگ عبور کرده است و اکنون در کسوت زیبای شروه خودنمایی می‌کند. شروه بر مبنای معناهایی که یاد شده است به «صدای پا» و «صدای آهسته» تعبیر می‌شود؛ امّا در این میان شرفاک علاوه بر معنی صدای پا، به معنی «بانگ» نیز آمده است. شرفه نیز به معنای صدا و حرکت به کار رفته است.

موسسه انتشارات نگاه

آکا صفوی
آکا صفوی
آکا صفوی
آکا صفوی
آکا صفوی
آکا صفوی
آکا صفوی

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ورار «ترانه ها و عاشقانه های بوشهر»”