منظومه ی شهرزاد

سهراب حسینی

 

شعر شاید، تجربه‌یِ فروفشردنِ زندگی‌ست در زبان. و این مقام، اگر محلِ تلاقی تعبیر شود، آن‌جاست که «مکان» و «زمان»، در «زبان» به هم می‌رسند. چنان‌چه پذیرفته باشیم زندگی، «زمانی»‌ست که «مکان» در آن حادث می‌شود؛ یا «مکانی»‌ست که «زمان» در آن جاری‌ست. تجربیاتِ تاریخیِ ما، با زبان فهم می‌شوند. پس زبان، محلِ زایشِ زندگی‌ست. منظومه‌یِ شهرزاد، تجربه‌ای‌ست که در زبان اتفاق می‌افتد؛ و در آن بناست زمانِ روایت، در نقطه‌یِ صفر متوقف بماند. این قرار اما به قاعده‌یِ تسلسل منجر نمی‌شود. تنها هر چه که در لحظه آفریده می‌شود، در لحظه، منهدم می‌شود. از احمد شاملو آموخته‌ایم که شعر، برداشت‌هایی از زندگی نیست؛ بلکه یک‌سره، خودِ زندگی‌ست.

60,000 تومان110,000 تومان

شناسه محصول: 99122 دسته: , برچسب: ,

جزئیات کتاب

وزن 111 گرم
ابعاد 22 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

سهراب حسینی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

یکم

قطع

رقعی

تعداد صفحه

84

سال چاپ

1394

موضوع

شعر فارسی

وزن

111

سفارش از طریق

چاپ سفارشی, فروشگاه

در آغاز کتاب منظومه شهرزاد می خوانیم :

 

احمدرضا گفت: عشقِ واقعی بی‌سرانجام است.

من یخ کردم.        تب کردم.         ذوب شدم.

می‌خواستم نامِ تو را به خاطر بسپارم تنها.

تنها می‌خواستم نامِ تو را به خاطر بسپارم.

نامِ تو را تنها می‌خواستم به خاطر بسپارم.

چهره‌ات را حتا فراموش کرده‌ام.

چشم‌های‌ات را خواندم؛

ـ برایِ خوش‌بختیِ من ناتوانی!

گفتی برایِ خوش‌بختیِ من ناتوانی.

گفتی

برای خوش‌بختیِ من ناتوانی.

برای لمسِ زیباییِ تو تا مجاورِ انگشتان‌ات نزدیک شدم.

تا مجاورِ انگشتان‌ات نزدیک شدم.

احمدرضا گفت:

عشقِ واقعی بی‌سرانجام است.

دور شدم.

هر شب به امیدِ عابری می‌نشستم

که صبح در دست‌های‌اش باشد؛

کنارِ من بنشیند تا تو را تماشا کنم.

 

هنوز نمی‌دانستم که چشم‌هایِ تو

می‌تواند سرمایه‌یِ عمرِ من باشد.

خسته می‌شوم؛ تلخ می‌شوی.

خسته‌تر می‌شوم؛ تلخ‌تر می‌شوی.

افسرده‌ می‌شوم؛ نگاه می‌کنی.

افسرده‌تر می‌شوم؛ سکوت می‌کنی.

بیمار می‌شوم؛ زیبا می‌شوی.

تا مهیایِ رفتن می‌شوم…

زیباتر می‌شوی.

شکست می‌خورم؛ می‌مانم.

و تو باز تلخ می‌شوی.

و تو باز تلخ‌تر می‌شوی.

… و انسان در شکست تنها می‌ماند.

هربار پاشنه می‌کشم که ترک‌ات کنم

دلم به حالِ خودم می‌سوزد؛

از آینده‌یِ بی‌تو وحشت می‌کنم.

پا پس می‌کشم.

شاعر می‌شوم.

ـ می‌گویم باران؛ آسمان می‌بارد.

ـ می‌گویم بهار؛ زمستان می‌رود.

ـ نام تو را صدا می‌زنم؛

شب می‌شکند.

می‌خواهم صدایت کنم شهرزاد!

زبان‌ام می‌گیرد.

می‌خواهم صدایت کنم زیبا!

زبان‌ام می‌گیرد.

 

اگر تمام روزهایِ با تو بودن‌ام را باخته باشم

با خاطره‌ات که تنها می‌شوم

اختیارِ تو با من است.

چندبار نام تو را باید ناله کنم تا نیازِ مرا بشنوی؟

در تاریکی نور نیست

در روشنایی نور نیست

در تاریکی و روشنایی تنها تویی

در تاریکی و روشنایی، نور تویی

در انتهایِ بیابان تو آغاز می‌شوی،

در ابتدایِ زمین.

در انتهایِ آسمان تو آغاز می‌شوی؛

در مجرایِ زمان.

در شیارِ شب.

در سلوکِ عارفانِ تباهی.

در سکوتِ بازندگانِ زندگی.

در ابتدایِ شکستِ من آغاز می‌شوی.

در ابتدایِ شکستِ من

آغاز می‌شوی.

قافیه از شعرهایِ من فرار می‌کند، تو قافیه می‌شوی.

شعر از زندگی‌ام فرار می‌کند، تو شعر می‌شوی.

اندوهِ شب را شانه می‌زنم، لبخند می‌زنی.

عمقِ دریا را گریه می‌کنم، لبخند می‌زنی.

از میانِ برف نهالی بی‌برگ بیرون مانده.

در میانِ مزرعه مترسکی خسته تنها مانده.

بهار در پیراهنِ توست؛ در پیراهن‌ات جوان می‌شوم.

دریا در آغوشِ توست؛ در آغوش‌ات غرق می‌شوم.

… و من به مرگ نزدیک‌ترم از زندگی.

 

به شهر شک می‌کنم

در ترددِ آدمیان تردید می‌کنم

صدایِ سوتِ قطار را می‌شنوم

که از میانِ حافظه‌ام عبور می‌کند

شهر شلوغ می‌شود

شهر آتش می‌گیرد

قطار از میانِ آدمیانِ حافظه‌ام عبور می‌کند

من شک می‌کنم

می‌مانم

نگاه می‌کنم

سایه‌ام به دیوار افتاده

بارانِ ستاره می‌بارد

سایه‌ام فرار می‌کند

می‌افتم

به خواب می‌روم

فراموش می‌شوم.

من شک می‌کنم

تو شک می‌کنی

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “منظومه ی شهرزاد”