گزیده ای از کتاب “مردم شناسی و موسیقی نوار ساحلی شیبکوه” نوشتۀ “محسن شریفیان”
فهرست
یادداشت رئیس پژوهش و فناوری سازمان منطقۀ ویژه اقتصادی انرژی پارس 11
فصل اول: معرفی نوار ساحلی شیبکوه. 21
1- 1- موقعیت جغرافیایی نوار ساحلی شیبکوه 21
1- 2- ترکیب و ساختار جمعیتی نوار ساحلی شیبکوه 26
1- 3- نظام اداری نوار ساحلی شیبکوه 33
1- 4- کشاورزی و بازرگانی در نوار ساحلی شیبکوه 34
1- 5- پیشینۀ تاریخی نوار ساحلی شیبکوه در دوران شکوفایی سیراف: 35
1- 6- کنگان؛ یکی از مناطق مهم شیبکوه 37
1- 7- برخی از روستاها و آبادیهای نوار ساحلی شیبکوه در دورهی قاجاریه 38
فصل دوم: نیانبان در دامنههای جنوبی زاگرس… 49
2- 2- انواع نیانبان در جهان. 51
2- 3- 3- نیانبان در نسخ فارسی. 59
2- 3- 4- نیانبان در ادبیات فارسی. 61
2- 3- 5- تاریخ نیانبان در بوشهر. 65
2- 3- 6- تاریخ نیانبان در شیبکوه 69
2- 4- اجزا و ساخت نیانبان. 75
2- 4- 6- روش قرار گرفتن انگشتها 81
فصل سوم: موسیقی نوار ساحلی شیبکوه. 83
3- 1- عوامل تأثیرگذار در شکلگیری موسیقی شیبکوه 83
3- 2- گونههای موسیقی در شیبکوه 86
فصل چهارم: روایتهای موسیقایی در نوار ساحلی شیبکوه. 93
4- 1- ویژگیهای کلی موسیقی. 94
4- 2- تاریخ شفاهی نیانبان. 94
4- 3- کوکهای رایج نیانبان. 95
4- 4- نام قطعات و شیوۀ نوازندگی. 96
4- 5- شکل و تُن سازهای مورد استفاده در همراهی با نیانبان. 101
4- 6- نگاهى به ریتم در موسیقى شیبكوه 102
4- 6- 1- آنالیز چند نوع از ریتمهاى متداول. 104
4- 7- نقش خواننده و ترانه. 107
4- 9- نقش نمایش در موسیقی. 108
فصل پنجم: دیگر سازهای رایج در نوار ساحلی شیبکوه. 119
5- 1- سازهای پوستی یک رویه (ممبرانوفون) 119
5- 2- سازهای پوستی دو رویه. 125
5- 3- 1- ساز (آئروفون / ساز بادی دو زبانه) 127
فصل ششم: قطعات ضبط شده از گروههای موسیقی در شیبکوه (بخش بوشهر) 129
6- 1- گروه ثِلاث )سرپرست و نوازندۀ نیانبان: حیدر سلمانی 52 ساله) 129
6- 2- گروه خَمّاس (سرپرست: فاضل جامعی فر 41 ساله) 130
6- 3- گروه حصیر )سرپرست: جلیل ملّاح کَنگانی 43 ساله) 132
6- 4- گروه سیراف (سرپرست: رضا ساربان 40 ساله) 133
فصل هفتم: دستاوردهای پژوهش… 135
پیوستها 147
تصاویر. 193
فهرست جداول
جدول شماره1: حروف آوانگاری.. 19
جدول شماره 2: نحوه توزیع و جمعیت قبایل عرب در کرانه شیبکوه در سدۀ 19. م 31
جدول شماره 3: نقاط اصلی مسکونی کرانههای شیبکوه از شمال غربی تا جنوب شرقی در سدۀ 19. م 41
جدول شماره 4: جدول توصیفی فواصل صوتی نیانبانهای رایج در نوار ساحلی شیبکوه 96
جدول شماره 5: نام قسمتهای گوناگون نیانبان در نوار ساحلی شیبکوه 100
جدول شماره 6: کلمات معادل فارسی و عربی در موسیقی نوار ساحلی
شیبکوه 101
پیوستها
گفتگوها از دهستانِ مَچاهیل (هرمزگان) تا بَنک (بوشهر)
۱- دهستان مَچاهیل (هرمزگان)
۲- دهستان مُقام (بندر مقام)
۳- شهر دشتی از توابع پارسیان
۴- ستلو از توابع پارسیان
۵- پارسیان
۶- روستای اَخَند (بوشهر)
۷- عسکری از توابع عسلویه
۸- پَرَک
۹- سیراف
۱۰- کنگان ۱
۱۱- کنگان ۲
۱۲- کنگان ۳
۱۳- کنگان ۴
۱۴- بنک ۱
۱۵- بنک ۲
۱۶- بنک ۳
یادداشت رئیس پژوهش و فناوری سازمان
منطقۀ ویژه اقتصادی انرژی پارس
نوار شیبكوه؛ مردمشناسی، آواها و نواها
موسیقی، یکی از کاربردیترین مؤلفههای فرهنگی است که همراستا با دیگر مؤلفهها جزء اصلیترین بخشهای هویت یک جامعه قرار میگیرد. این مؤلفهها در طول سالیان متمادی شکلگرفته و به سبب تکرر، مقبولیت عام مییابد و در کالبد فرهنگی جامعه نهادینه میگردد. به بیان بهتر هر مؤلفه فرهنگی در یك بازۀ زمانی محدود تولد یافته، رشد میكند و تا زمانی كه جایگزینی برای آن ورود نکرده است، در اوج خواهد ماند و سپس در یك دوره تسلسلی، موقعیت خود را به سطح دیگری (خواه بالاتر، خواه پایینتر) از آن مؤلفه خواهد داد.
موسیقی بومی نیز در این چارچوب سیر میکند. در جنوبیترین خاک این مرزوبوم، با کهن موسیقی شبهجزیره بوشهر مواجهیم که بهمثابه پرتویی درخشان از نوای دریانوردان و مهاجرانی است كه از سایر نقاط آفریقا، هند و مناطق حاشیۀ خلیجفارس به این دیار رفتوآمد داشتهاند و در بالندگی این مؤلفه فرهنگی نقشی مستقیم ایفا نمودهاند.
شایان ذکر است که این مهم در همان دور تسلسل بهطور مرتب دچار تحولات، دگرگونی و پالایششدهاست و ثمره آن، گنجی است كه امروز بهعنوان موسیقی فولكلور بوشهر برجایمانده است. شناخت سرگذشت این دست تغییرات در مؤلفههای فرهنگی، بخشی جدانشدنی از تاریخ آن ملت است؛ بهمانند سرگذشت سیاسی و یا حتی سرگذشت اقتصادی و امثالهُم.
بیست واندی سال است كه از استقرار صنعت نفت به شكلی كه امروز شاهدیم در استان بوشهر میگذرد و كمترین حوزه نفوذ و تأثیر آن از كنگان تا عسلویه در مقیاس هفتاد كیلومتر نوار ساحلی است. ورود صنعتی بدین وسعت به بخشی از كشور كه تا چندی پیش ساكنان آن زندگی ساده و سنتی مبتنی بر كشاورزی و دریانوردی را در كمال آرامش تجربه میکردهاند، موهبات و محدودیتهایی را به همراه داشتهاست و بیشک تغییراتی در سبک زندگی، آداب و رسوم و شکلگیری نوع جدیدی از تعاملات اجتماعی، فرهنگی را موجب گردیدهاست و در این مرحله گذر فناورانه چه بسیار مشاغلی که کمرنگ و گاهی منسوخشده و چه کسب و کارهایی که به سمتوسوی نوگرایی گام برداشتهاند.
موسیقی هم بهعنوان عضو تأثیرگذاری از خانواده وسیع مؤلفات فرهنگی از این قاعده مستثنا نبوده و نیست و بنا به ماهیت خود، بسیار سریعتر و پیشگامتر از سایر بخشها در بطن جامعه رسوخ میکند و باروح و جان مردم عجین شده و تمدنی را شکل میدهد که بیگمان ثبت و ضبط آن بهعنوان سندی ماندگار و ارزشمند، برای آیندگان به یادگار خواهد ماند.
بیتردید به تصویر کشاندن ارزشهای بیبدیل موسیقیایی، همگام با فراز و نشیبهای موجود در این میراث شفاهی حاصل نگرش مردمان نوار مرزی شیبكوه، اسناد و شواهد تاریخی است، جهت آشناسازی افراد با مردمشناسی این خطه امری است ستودنی و درعینحال بایسته.
ایده مردمشناسی، ثبت و ضبط آواهای محلی و موسیقیایی نوار شیبكوه به پیشنهاد اینجانب دریکی از جلسات شورای پژوهش سازمان منطقۀ ویژه اقتصادی انرژی پارس در زمستان ۱۳۹۴ مطرح و به تصویب رسید و هنرمند فرهیخته؛ جناب آقای محسن شریفیان؛ بهعنوان پژوهشگر و محقق از سوی بنیاد نخبگان استان بوشهر، مسئولیت امور اجرایی را عهدهدار شدند و كتاب پیش رو ماحصل مسافرتها، مصاحبهها و دیدارهای متعددی است كه در این پروژه توسط ایشان و همکارانشان انجام شد.
گرچه ما بر این باوریم که نمیتوان برای پژوهش میدانی در حوزه هویت تاریخی یک ملت، حد واندازهای از لحاظ زمانی و مطالعاتی قائل بود، لذا برای شناخت تکمیلی آواها و نواهای موسیقیایی این خطه بیش ازآنچه در پیش رو است، بایستی گام برداشت و تا نفسی در سینه پیران طلایی این دیار میدمد، کوشید.
هماینک و در آستانۀ تقدیم این پژوهش ارزشمند به علاقهمندان، خصوصاً پژوهشگران و فرهنگ دوستان حوزههای هنر، مردمشناسی و جامعهشناسی، برخود لازم میدانم ضمن ارج نهادن بر تلاش بیکران این عزیزان در راستای این پژوهش، از بذل عنایت و همراهی ارزشمند برادر فرهیختهام جناب آقای مهندس یوسفی مدیرعامل محترم سازمان منطقۀ ویژه پارس كه همواره با حمایتهای همهجانبه خود، مایه دلگرمی و پشتكار جامعه فرهنگ و هنر استان بودهاند، كمال تشكر و قدردانی نمایم.
خشایار پور محمد شاهینی
رئیس پژوهش و فناوری سازمان
منطقۀ ویژه اقتصادی انرژی پارس
تیرماه ۱۳۹۷
به نام خداوند زیباییها
موسیقی، زادۀ جامعه و فرهنگ است و پس از زبان، یکی از مهمترین پایههای فرهنگی هر قوم و ملتی محسوب میشود. پدیدهای زنده که همواره با پویایی نهادهای گوناگون هر جامعه و شرایط معیشتی و زیستگاهی انسانها در طول تاریخ، همسویی داشته و با روند دگرگونیهای فرهنگی و سیاسی، گاهی پیشرفت و زمانی پسرفت داشته و درنهایت پوستۀ دیگری به خود گرفته است.
موسیقی یکی از مهمترین كلیدهای درک تاریخ و فرهنگهای گوناگون است. شناسایی موسیقی هر منطقۀ، میتواند به درك ارزشهای فرهنگی، ویژگیها و معیارهای زیباییشناختی یك جامعه كمك شایانی کند.
پژوهش دربارۀ سازها، راهی روشن برای رسیدن به شناخت دربارۀ تاریخ و تمدن است. ابزار موسیقی از سویی نمایانگر فرهنگ، چگونگی ارتباط و پیوستگی مردمان در اقشار گوناگون است و از سویی دیگر، بررسی ساختمان آنها برای درك دانش و مهارتهای فنی ساخت این ابزار در جغرافیای موردمطالعه، رازهایی دربارۀ تاریخچۀ آن منطقه از رونق صنعت و بازرگانی تا هنر و ادبیات را فاش میسازد.
نام ساز و بخشهای تشكیلدهندۀ آن، نام آهنگها و اصطلاحهای مربوط به تکنیکهای اجرایی در بررسی زبان و گویشهای رسمی قومهای گوناگون و باهدف پیگیری نقلوانتقال این واژهها از فرهنگی به فرهنگ دیگر راه گشا است. همچنین بررسی و شناسایی سازها، از دیدگاه ارجمندی و تقدس آنها، میتواند به شناخت اعتقادها، باورها، آیینها، نمادها و افسانههای یك فرهنگ كمك بسزایی نماید.
این پژوهش، درآمدی بر مردمشناسی موسیقی در منطقهای بین مرز جغرافیایی بوشهر و هرمزگان به نام «نوار ساحلی شیبکوه» است و ساز «نیانبان»، به عنوان شاخصترین ابزار موسیقایی منطقه به همراه نواشناسی نوار ساحلی شیبکوه، تأثیر متقابل جامعه و فرهنگ منطقه در مورد این ساز و راویان آن مورد بررسی قرارگرفتهاست.
دراینباره تاکنون پژوهش مستقلی صورت نگرفتهاست. زمانی که برای اولین بار قصد داشتم موسیقی این مناطق را دنبال کنم، با یادداشت کتاب ارزشمند «موسیقی بوشهر» روبرو شدم. زندهیاد «محمدتقی مسعودیه»، در مقدمه این کتاب نوشته بود: «…از ترجمه «بررسی ترانههای کنگان» به علت عدم اصالتشان چشمپوشی شدهاست!…»[1] این بود که تا مدتی از این موسیقی و پژوهش دربارۀ آن، غافل ماندم! اما زمانی که بهتدریج با نواهای این منطقه آشنا شدم، بر من روشن شد که برخلاف نظریه ایشان و فرضیههای مشابه، موسیقی این منطقه به شکلی اصیل و آئینی اجرا میشود. به گمان من این تناقض، مربوط به زبان متفاوت موسیقی این منطقه است که درک این نوع موسیقی را برای پژوهشگران غیربومی، دشوار میسازد.
در این نوشتار با توجه به پژوهش میدانی و حضور مداوم در روستاها و مناطق گوناگون نوار ساحلی شیبکوه در استان بوشهر و هرمزگان، کوشیدهام که یافتههای خود را به ترتیب زیر ارائه دهم:
- تشریح موسیقی، سازها و خاستگاه آنها.
- طراحی ساختمانِ سازها و معرفی اجزا و ابعاد آنها.
- نام قطعههای موسیقیایی و تبارشناسی راویان موسیقی منطقه.
- ارائه نمونههای صوتی موسیقی منطقه به روایتهای موجود.
- گزارش تصویری موسیقی و سازها و نحوۀ نواختن آنها.
- ارائه فایلهای صوتی و تصویری مصاحبههای صورت گرفته جهت آرشیو کتابخانهها و مراکز مردمشناسی.
با وجود اشراف به موسیقی منطقه و ساز نیانبان و دقت نظری که در تهیه این مجموعه شده؛ بیگمان، مواردی وجود دارد که از قلم افتاده یا نادیده گرفته شدهاست. ازاینرو، فروتنانه و مشتاقانه، انتقادها و پیشنهادهای اساتید و صاحبنظران گرامی را باجان و دل پذیرا هستم.
اکنون با احترام فراوان، مراتب قدردانی خود را از عزیزانی که در تهیه این مجموعه، مرا همراه و همدل بودند، اعلام میدارم.
تحلیل ریتمها: بابک شهرکی
بخش تاریخ: رضا طاهری، الهه غریب زاده، مرصع صیادی.
گروه مترجمین: مسعود احمدی، الهه غریب زاده و مریم حیدری.
طراحی تصویرسازها: ماکان صغیری و صهبا برنهاد.
صدابردار: محمد عبدالهی
دستیار صدا: حسن مصلحی
عکس و فیلم: صابر زمانی، سید احمدرضا هاشمی، رضا و سعید صفایی، ابوذر رحیمی زاده، حمید خلیفات و مهران مبارکی.
همکاری تأثیرگذار محمد مختار زاده، رئیس محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان کنگان، علیرضا ارزنده رئیس محترم پرواز فرودگاه خلیجفارس و یوسف صابر از روابط عمومی پارس جنوبی.
بدون تردید، همفکری و مشاورۀ سیّد محمد موسوی، مدیر مؤسسۀ فرهنگی- هنری ماهور و همکاری بیدریغ علیرضا رئیس دانا، مدیر انتشارات نگاه برای چاپ این اثر، بسیار تأثیرگذار بودهاست.
درنهایت، مراتب سپاسگزاری خود را بهصورت ویژه از مدیر توانای پارس جنوبی، جناب آقای مهندس مهدی یوسفی که ویژگی یکتای فرهنگ دوستی ایشان جهت پشتیبانی همهجانبه از این طرح پژوهشی، جناب آقای مهندس خشایار پور محمد شاهینی، مدیر محترم پژوهش و فناوری سازمان به دلیل پیگیریهای مدبرانه، اساتید محترم جناب آقای رضا مهدوی و جناب آقای کیوان فرزین، ناظرین متخصص این پروژه و جناب آقای دکتر رضا آذین، رئیس محترم بنیاد نخبگان استان بوشهر برای همراهیها تقدیم میدارم.
محسن شریفیان
بندر بوشهر
تیرماه ۱۳۹۷ خورشیدی
آ ā
اَ ع a اُ o اِ e او (در اول كلمه) ou` اُو (كشیده در آخر و وسط) u اَو (دو صوتی) ow ای (كوتاه وسط و آخر) i اِی (ندا، وسط و آخر) ey ب b پ p ت ط t س ص ث s ج j چ č ح ه h |
خ x
د d ذ ز ض ظ z ر r ش š غ ق q ف f ك k گ g ل l م m ن n و v ی(یای اول) y ی(یای آخر) i
|
فصل اول: معرفی نوار ساحلی شیبکوه
منطقۀ «شیبکوه» در حاشیه شمالی خلیجفارس از شرق تا بندر«لنگه» و بندر«خمیر» و از غرب تا بنادر «سیراف» (طاهری) و «کنگان»، امتداد داشتهاست. نام شیبکوه مورد نظر ما تقریباً از اوایل سدۀ بیستم، کاربرد جغرافیایی و سیاسی خود را از دست داده و هماکنون میان دو استان بوشهر و هرمزگان قرار گرفتهاست.
تاریخ پر فراز و نشیب این منطقه با رویدادهای بندر مهم «سیراف» گره خورده و از همین رو فرهنگ و تمدن کهن این سامان در پردهای از ابهام و ناگفتنیهای بسیار قرار دارد.
با آنچه یادشد، بیگمان، نبایست این پژوهش را به جغرافیای فعلی شیبکوه در هرمزگان که در حال حاضر یکی از بخشهای شهرستان لنگه محسوب میشود، محدود دانست.
1- 1- موقعیت جغرافیایی نوار ساحلی شیبکوه
شیبکوه در لغت به معنای «کوهپایه» است و این وجه تسمیه به دلیل مسافت 280 کیلومتری است که از بَنَک[2] در شمال، آغاز میشود و در جنوب به لنگه میرسد. البته در این بین، افرادی هم هستند که باور دارند انتهای این جغرافیا در شمال، تا شیوو[3] یا مقام[4] است. شیبکوه در ساحل به خلیجفارس و در خشکی به تپههای کنگان و مغوو[5] میرسد. ارتفاع این تپهها به ترتیب 10 و 50 کیلومتر است. در این فاصله جغرافیایی، بندرهای بیشماری وجود دارند که در کرانۀ خورها بنا شدهاند. جزایر شیخ شعیب (لاوان)، شاتور، هندورابی، کیش و فارور از نظر تقسیمبندی دولتی همگی تابع بخش شیبکوه هستند.
منطقهای که درحال حاضر به نام شیبکوه میشناسیم، قبلاً ایراهستان[6] نام داشتهاست. این کلمه در فارسی میانه از ترکیب «ایراه» به معنی ساحل و «ستان» که پسوند مکان است (به معنی ناحیه و منطقه) گرفته شدهاست. شیبکوه بخشی از نواحی تحت فرمان «اردشیر خوره»[7] بودهاست. در آن زمان، به مناطق ساحلی، «سیف» (ساحل) میگفتند، در حاشیه خلیجفارس، سه سیف «عماره» در شرق کیش وجنوب سیراف، سیف «زُهیر» در جنوب ایراهستان و شامل سیراف و سیف «مظفر» در شمال سیراف و شامل نجیرم، وجود داشت. جغرافیدانهای عرب باستان در آثار خود از روستاها و شهرهای ساحلی چون سیف «بنیصفاق»، سیف «بنیزُهیر» و سیف ««بنعماره» نام بردهاند.[8]
در تصویر شماره 1، بندرهای کرانههای شیبکوه نشان داده شدهاست.
تصویر شماره 1: بندرهای کرانه شیبکوه به نقل از ویلیم فلور
شیبکوه، بخش ویژه و برجستهای از کرانههای شمالی خلیجفارس به شمار میرود. منطقۀ مورد نظر در این پژوهش به شیوۀ چشمگیری با «سیف زُهیر»[9] که توسط جغرافیدانان ایرانی و عرب در دوره تمدن اسلامی ذکر شدهاست، همپوشی دارد. عنوان سیف زُهیر از سدۀ سوم هجری، پس از مهاجرت تعدادی از قبایل عرب از آن سوی خلیجفارس به این ناحیه رایج شد. آنان، شیبکوه را به تصرف درآوردهبودند. همانطور که گفتهشد، در سدههای نخستین اسلامی، بخشهای ساحلی «کوره اردشیر» از «ایالت فارس» را «سیف» میگفتند. «سیف زُهیر» که با «شیبکوه» مطابق بوده تا چند سده با عنوان «سیراف» شناخته میشد. تقریباً از اوایل سدۀ بیستم، عنوان «شیبکوه»، کاربردی نداشت و بعدها میان دو استان «بوشهر» و «هرمزگان» تقسیم شد که بیشترین قسمت آن در استان بوشهر فعلی قرار گرفت و با عنوان «بندر ثلاث» که اصطلاحی قاجاری است و بیشتر اشاره به «بندرطاهری» دارد، شناخته میشد.
رشته کوه زاگرس كه بزرگترین و طولانیترین رشته كوه ایران است، از استان آذربایجانغربی آغاز میشود و با عبور از استانهای كردستان، همدان، كرمانشاه، ایلام، لرستان، خوزستان، چهارمحال و بختیاری، كهگیلویه و بویراحمد، بوشهر و فارس و هرمزگان تا شمال تنگه هرمز ادامه مییابد و در آنجا به رشته كوههای مركزی ایران و رشته ارتفاعات مكران میپیوندد.
چهره غالب منطقۀ شیبکوه، رشته کوه بزرگ ساحلی جنوب فارس، متشکل از تودههای آهکی با شیبی ملایم و سراسری است که در نزدیکی «کنگان» با ساحل مماس شده و سپس بدون انقطاع و دگرگونی به سمت جنوبِ جنوب شرقی رفته و در حد فاصل شهر «لنگه» و «خمیر»، در نقطهای درست در شمال «باسیدو»[10] وارد دریا میشود. فاصله کنگان تا این نقطه حدود دویست و ده کیلومتر است. «جَبل سیری» و «میالو» با چهار هزار و ششصد و شصت پا ارتفاع، قلههای اصلی این کوهستان هستند. درهای بزرگ در این جغرافیا و در پشت «بندر طاهری» قرار دارد که بخش بزرگ آن در قسمت جنوب غربی به طور مستقیم در سمت مخالف کشیده شده و تا «تنگه جَبیر» امتداد مییابد. «تنگه جَبیر»، آبراهی میان جزیره قشم و خاک اصلی ایران است.
تصویر شماره 2: نوار ساحلی شیبکوه
همانطور که در تصویر شماره 2 ملاحظه میشود، «گلهدار» در نزدیکی «عسلویه»، «مهر»، «لامرد» و «اِشکنان» در نزدیکی بندر «مُقام» که در این دره بزرگ قرار دارند و به دلیل ارتباط تجاری بنادر شیبکوه با کشورهای دیگر، از اهمیت بسزائی برخوردارند. از کنگان که به سمت عسلویه حرکت کنیم، در فاصله کمی بیش از چهل کیلومتر، رشته کوه اصلی به ساحل میرسد. درست در پایین دست عسلویه، خلیج «نایبند» واقع شده و به همین ترتیب خورهای دیگری نیز قرار دارند که میتوان از خلیج «مُقام» نام برد.
جزایر «شیخ شعیب»، «شتوار»، «هندورابی»، «قیس» و «فارور» نیز از نظر اداری جزء بخش شیبکوه هستند.
1- 2- ترکیب و ساختار جمعیتی نوار ساحلی شیبکوه
تشکیل حکومت عثمانی، حضور استعمارگران غربی، درگیریها و چالشهای سیاسی عمان و عوامل دیگری مانند حوادث طبیعی چون قحطی، سبب شد برخی از عربها که بعدها به نام «عربهای هوله»[11] خواندهشدند، به ایران مهاجرت کنند و به دلیل ضعف دولتهای افشاریه، زندیه و قاجاریه و با اینکه آنها از دستورات حکومت مرکزی ایران تابعیت میکردند، بر توان محلی آنها افزوده شد. گروههای مهاجر به مرور در بدنه جمعیتی کرانههای شمالی خلیجفارس به ویژه مناطقی چون لنگه، کنگان و شیبکوه کشیده شدند و با ساکنان بومی این مناطق ارتباط برقرار کردند تا جایی که جمعیت مهاجر، بخشی از جمعیت ساکنان و ساختار جمعیتی شیبکوه را تشکیل داد.
شواهد حاکی از آن است که اعراب بنی هوله، از عمان وامارات عربی متحده کنونی به کرانۀ ایران مهاجرت کردند. در سدۀ 16 و 17.م، پرتقالیها به این دسته از اعراب، نخیلو میگفتند که به احتمال زیاد وجه تسمیه آن به بندر نخیلو بر میگردد. در اواسط سدۀ 17. م، به این اعراب سنی مذهب هوله یا الهُوِلَه (در زبان عربی) میگفتند. هوله در لغت به معنی «هیولا» است که آن هم به احتمال زیاد به خاطر رعب و وحشتی بوده که این عربها در دل سایرینانداختهاند. اما الهُوِلَه به معنی «مهاجر» است که بدون شک این معنی کلمه، صحیح است. از این کلمه برای فارسیزبانهایی که از ایران به بحرین و یا دیگر امیرنشینهای شبه جزیره، رفتهاند نیز استفاده میشود. بنیهوله در سدۀ 18. م، نقش مهمی در خلیج فارس ایفا کرده و خاستگاه تنشهای بین این مناطق و دولتهای مرکزی ایران بودهاند. اطلاعات خاصی راجع به الگوی مهاجرت این اعراب در دسترس نیست، اما آنچه روشن است این است که مهاجرت اعراب از کشورهای امیر نشین به کرانۀ ایران تداوم داشته است، اما ظاهراً ورود مهاجران جدید به کرانۀ ایران در سدۀ 19.م، ریزش زیادی داشتهاست. برخی از این اعراب از جمله «بوسمیت»[12]ها مدام از این نقطه به آن نقطه در حال کوچ بودهاند تا این که در نهایت به خاستگاه خود باز میگردند.[13]
از مهمترین این طوایف و قبایل مهاجر عرب که در شیبکوه ساکن شدند میتوان به طوایف زیر اشاره کرد.
طایفۀ «مدنیون» که از طریق نسبی به امام سوم شیعیان میرسیدند و همراه «شیخ عبدالقادر بستکی» و «شیخ مدنی کبیرگ» در سدۀ دهم هجری از راه بغداد و بصره به کرانههای خلیجفارس آمدند و در بخش جنوب شرقی شیبکوه مستقر شدند و سپس به «کُنگ» و «لِنگه» و «نَخیلو» و «مُقام» کوچ کردند.
طایفۀ «آل علی» که از عربستان به سمت شیبکوه کوچ کرده و در رأس بستانه سکونت گزیده و سپس به سمت دوان و چارک کوچ کردهاند. در منطقۀ لنگه، سنّی مذهباند و شاخههایی از طایفهای به همین نام در عمان متصالح با آنها زناشویی میکنند. مردم «طاحونه» به شاخهای مرسوم به «بشری» منسوب هستند و با مردم «چارک» دشمنی دارند. در منطقۀ ایرانی شاخهای به نام «آل بوحرم» و «آل بومفلح» و «آل بوشمس» و «آل بو عبدالله بن احمد» ساکن هستند و «آل احمد» که حدود200 نفر در «مُقام» و «مریخ» و «کلات» و «گورزه» ادعا دارند از دودمان «قحطان عرب» هستند و خود را حمیدی معرفی میکنند و به خاطر تبعیتی که از شیخ حمیدی دارند. [14]
طایفۀ «حمادی» از عربستان در نیمه دوم سدۀ دهم هجری با شیوع جُذام در ابتدا به قطر و سپس به شیبکوه مهاجرت کردند. فارسنامه ناصری در این رابطه اذعان دارد که قبیلهای از عرب بر عماناند، در ناحیه شیبکوه لارستان منزل نمودهاند که همه دهنشین شدهاند. مسکن آنها قریه مرباق و رستاق شیبکوه است. معیشت آنها از زراعت دیمی و نخلستان و زبان آنها عربی است.[15]
قبیله «آل حرم» در حدود هفتصد سال قبل از شهری به نام «عنتره» نزدیک مدینه منوره در عربستان، به ایران مهاجرت کردند و در بندر عسلویه و نایبند ساکن شدند و به همین دلیل نیز آل حرم مکه نامیده میشدند. لوریمر در این رابطه میگوید: «… 2000 نفر در عسلویه نایبند سکونت دارند و سنی مذهباند…» شاخهای از طایفۀ «راضیه» میگویند: «… از جوار مکه از پنج یا شش نسل پیش به اینجا مهاجرت نمودهاند. احتمال میرود که گروهی از این طایفه، حرمی نباشند اما آنان، خود را حرمی میدانند زیرا از رعایای شیخ حرمیاند…» [16]
چنین به نظر میرسد که این طایفۀ عرب تبار به استناد آنچه «حسن فرامرزی» درباره «آل نصور» گفتهاست، قبل از نصوریها وارد ایران شده و پیرامون بندر «بیدخون» از توابع بلوک مالکی توقف نمودهاند و بندر «عَسَلو» را آباد کردهاند. حکومت این ملوک از قدیم تاکنون با مشایخ این طایفه بودهاست. از مهمترین شیوخ این طایفه، میتوان به «شیخ صفر»، «شیخ علی»، «شیخ غیث»، «شیخ عبدالرحمن»، «شیخ عبدالواحد»، «شیخ احمد»، «شیخ خلفان»، «شیخ صیف» و «شیخ ابراهیم» اشاره کرد. [17]
«فسائی» در «فارسنامه ناصری» دو طایفۀ «تمیمی» و «مالکی» را از عربهای عمان میداند که به کرانههای ایران آمده و با هم ترکیب شدهاند. [18] درگیری «آل نصور» و «آل حرم»، زیاد ولی با «تمیمی» و «مالکیها» کمتر بود. پس از ماجرای عدم موافقت با ازدواج پسر «شیخ صفر تمیمی» با دختر «شیخ ابراهیم»، بین «حرمیها» و «تمیمیها» جنگ پیش میآید که به کشته شدن چندین نفر میانجامد. پس از کشته شدن «شیخ صفر» در جنگ بین «شیخ بوهندی تمیمی»، برادر «شیخ صفر» و «آل حرم» در روستای «سهموی جنوبی»، «شیخ بوهندی» نیز کشته میشود. این ماجرا در دوران قاجار اتفاق افتاده است.
مرزوقیها 1800 نفر هستند که در «لنگه» در «مرغ»، «حسینه» و «کندرون» و (همچنین در لنگه) سکونت دارند. ایشان وهابیاند و ادعا دارند که شاخهای از طایفۀ «عجمان عربی» هستند. «شیخ مرغو» با شاخهای مرسوم به «آل سلیمان» نسبت دارد و به این باور است که این مزروقیها از طایفۀ مزروقی هستند که در «عمان متصالح” حضور دارند و آنان سنّی مذهباند و بسیاری که در ایران، معروف به «مزروقی» میباشند، مرزوقی نیستند. [19]
«آل نصور» یا نصوریهای «بنیخالد» از شبه جزیره عربستان و از محلی به نام «نعیمیه» در شمال «قطیف» میباشند و بخشی دیگر از آنان، ساکن در مکه معظّمه بودند. این طایفه، گروهی از عرباند که از برّ عمان در زمان قدیم به کرانههای دریایفارس آمده و در نواحی بلوک سیراف ساکن شدند و بندر کنگان را آباد و حکومت این بلوک را تصاحب کردند و تاکنون حکومت آن نواحی به زبان عربی باقی است.[20]
گفتنی است که «آل نصور» از اواخر حکومت صفویه وارد منطقه شدهاند. اولین سرپرست و رئیس این قبیله را شخصی به نام «خالدبن منها الجابری» میدانند. او در «کلاهتو» که مکان اسکان اولیهشان بوده، درگذشته و پس از وی فرزندش «منصور» و بعدها «یاسر»، پسر منصور به ریاست قبیله برگزیدهشدهاست. در آن زمان حکومت منطقه در اختیار طوایف «بنی کرید»، «آل حرم» و «بنی تمیم» بودهاست، اما ظاهرا اقتدار آنها از زمانی شروع میشود که در روستای گاوبندی مستقر و اوضاع زندگیشان دگرگون میشود، بطوریکه گاو، گوسفند و شتر فراوانی یافتند و عده کثیری از مردم منطقه در اطرافشان گرد آمدند و در روستاهای آنجا پراکنده گشتند. همه مردم تحت امر «شیخ یاسربن منصور» بودند و از این روست که به جماعت «یاسر بن منصور» شهرت یافتند بطوریکه نامگذاری همچنان ادامه یافت تا اینکه به «نصوری» شهرت یافتند. [21]
جدول شماره 2: نحوه توزیع و جمعیت قبایل عرب در کرانه شیبکوه در سدۀ 19. م[22]
نام | تعداد (تخمینی) | مکان | توضیحات |
آل علی | 3500 | چارک، تونه، قیس، دوان | سنی، از عمان، ازدواجهای درون طایفهای. خاندانها: آل بو کاظم، آل بو مفلح، آل بو یمیش، آل بو عبدالله ابن احمد. در تونه و بوشهر ساکن بودند و با اهالی چارک دشمن بودند. |
آل حمد | 200 | مقام، مرباغ، کلات، گرزه | ادعا میکنند که از نوادگان آل قحطان هستند. بسیاری از آنها خود را حمدی میخوانند چون تابع شیخ حمد هستند. |
آل حرم | 2000 | عسلویه، نایبند | سنی، ادعا میکنند که از قبیله راضیه هستند و شش نسل پیش از مکه به اینجا آمدهاند. اکثر آنها خود را آل حرم مینامند چون تابع شیخ حرم هستند. |
مرزوقی | 1500 | مغو، حسینه، کندورن، بستانه | وهابی. ادعا میکنند که شاخهای از آل عجمان هستند. شیخ مغو از قبیله آل سلیمان است. گمان میرود که با مروزقیهای عمان یکی باشند. اکثر آنها فقط به اسم، مزروقی هستند. |
آل نصور | تعداداندکی | روستای گاوبندی | اکثر آنها به دلیل جنگهای پیاپی با آل حرم ریشه کن شدهاند. |
عبیدلی | 1500 | چیرو، هندورابی | سنی. ادعا میکنند که از قبیله آل احمده هستند و از نوادگان عبده شمر نجدی و این که عبیدلیهای عمان شمالی از خویشاوندان آنها هستند. |
«جواسم» یا «قواسم»، نام طایفههایی است که در کرانههای داخلی خلیج عمان سکونت داشته و به دزدی دریایی و راهزنی مشغول بودهاند. کلمه جواسم یا قواسم به کلیه پیروان شیخ قاسمی مقیم شارجه اطلاق میشده و محل سکونت ایشان در نواحی ساحلی مجاور «رأسالخیمه» بودهاست.[23]
در آن زمان، انگلیسیها، این قبیله را به نام «جلفار» میشناختند. «جلفار» نام فارسی «رأسالخیمه»، دژ اصلی این قبیله بود. برخی، آنان را از عربهای مهاجر شبه جزیره عربستان دانسته و برخی نیز ساکنان ایرانی بندر سیراف در کرانههای ایران، میدانند که با رکود رونق این بندر به کرانههای جنوبی خلیج فارس مهاجرت کردند. [24]
یکی دیگر از قبایل عرب ساکن در بندرها و جزایر ایرانی کرانههای خلیج فارس، خاندان «بنی معین» است. این قبیله به هنگام سلطنت شاه عباس صفوی از نجد عربستان به کرانههای خلیج فارس مهاجرت کردند. قبیله بنی معین قبیلهای کوچک اما بسیار فعال بود. دژ اصلی آنها در جزیره قشم بود. [25] این طایفه نیز یکی از طوایفی بود که از خلاء بوجود آمده در قدرت پس از افشاریه استفاده کرده و نفوذ سیطره خود را در دوران زندیه و قاجاریه در مناطقی چون شیبکوه گسترانید.
1- 3- نظام اداری نوار ساحلی شیبکوه
در نوار ساحلی شیبکوه، شیوخ قبایل نقشی محوری در چرخاندن امور زندگی قبیلهها را ایفا مینمودند. بطوریکه هر شیخی در منطقۀ خود به تشکیل نیروی پرقدرتی اهتمام میورزیدهاند و در تمام دعاوی و اختلافات محلی دخالت داشتهاند، مگر مواردی که به مانند مسائلی چون ازدواج دارای وجهه دینی یا شبهه دینی باشند. شیوخ در تمامی مسائل جنایی نیز دخالت میکردند و بدون قید و شرط، حکم کیفر زندان و تعزیر صادر میکردند. اما حق دخالت در کیفر اعدام را نداشتند. بدون اجازه شیخ قبیله، هیچ بیگانهای جرأت صید مروارید در آبهای تحت فرمان او را نداشته و او همچنین دخالت مطلق در اجاره دادن زمینهای خاص را داشتهاست.[26]
بنا بر گفته سدید السلطنه کبابی، بنادر دشتی و شیبکویه در سال1300 هـ. ق، 700 خانه و دو هزار نفوس میشوند، اینان سه گونه مالیات دارند، اول: 150 تومان؛ دوم: 200 تومان؛ سوم: 170تومان و دیگر مالیات نخلستان: 190تومان.[27]
این روند تا سال 1925. م و زمانی که یک دولت مرکزی جدید، مقتدر و متمرکز روی کار آمد، ادامه داشت. با روی کار آمدن دولت جدید، شیخها هم قدرت خود را از دست دادند و در نتیجه تصمیم گرفتند در سیستم اداری جدید، جایی برای خود پیدا کنند و به این ترتیب به اعمال نفوذ خود در منطقه ادامه دهند.[28]
1- 4- کشاورزی و بازرگانی در نوار ساحلی شیبکوه
مهمترین عامل رونق زندگی ساکنان مناطق شیبکوه، تجارت و بازرگانی بودهاست. اگرچه پس از رکود سیراف، بازرگانی در منطقه کمرنگ شد ولی غالباً مردم شیبکوه با بازرگانی، گذران زندگی کرده و بدون آن در آبادیهای تفتیده و گرم و شرجی زده جنوب، عاملی برای دلخوشی و زندگی نداشتهاند. حرکت قافلههای بازرگانی از سیراف به سمت مناطق میانی ایالت فارس و حرکت این قافلهها در امتداد دریا و راه ساحلی سیراف تا بنادر گناوه، سینیز[29] و مهروبان و همین مسیر بازرگانی در دوران شکوفایی اقتصادی دولتهای استعمارگر خود حکایت از زندگی بازرگانی مردم جنوب دارد. غالب بازرگانی بهخصوص صادرات تنباکو و پیاز و صادرات سفال در سدههای اخیر با حمل دریایی انجام میگرفت. وجود قافلهها و کاروانها در مسیر شیبکوه موجب تأمین و گاهی تعویض و معامله کالا بین مردم منطقه و بازرگانان میشد. بازرگانیهای دیگر در مناطق شیبکوه نیز به صورت بازرگانی سیّار بر الاغ و گاهی پیاده به صورت فروشندگان دورهگرد انجام میگرفتهاست.[30] یکی از راههای بازرگانی زیرانداز، پشم، مواد غذایی و لبنیاتی در جنوب، موطن زمستانی برخی ایلات در این منطقه بود.
قسمتهایی از روستاهای دشتی و شیبکوه با داشتن حیوانات بارکش به کار حمل و نقل نیز میپرداختهاند بطوریکه حمل و نقل چوبهای چَندل، ادویهجات، دربهای چوبی و پارچههای چینی به مناطق پارس برعهده کشاورزان این منطقه بودهاست. پرداختن به امور دامپروری و صید حیوانات دریایی نیز در کنار کشاورزی و دریانوردی از مشاغل اصلی مردمان کرانۀ شیبکوه بودهاست.
1- 5- پیشینۀ تاریخی نوار ساحلی شیبکوه در دوران شکوفایی سیراف:
رونق و رفاه سیراف به عنوان بندری تاریخی که الهام گرفته از گفتمان تسامح و مدارای قومی و مذهبی بود تا حدود زیادی اقوام و طوایف گوناگونی از فارس و عرب را به این بندر مهم جذب کرد و مناطقی چون شیبکوه شکل گرفت. از این رو تحولات تاریخی و پیشینۀ سیاسی نوار ساحلی شیبکوه، جدا از تاریخ کهن و ارزشمند سیراف نیست.
احتمالاً اهمیت و مرکزیت بندر سیراف در جذب قومیتهای گوناگون تا حدود زیادی به عوامل بسیاری چون سیاستهای حکام و وادیان وقت و رونق سیراف بهعنوان تکیهگاه بازرگانی دریایی ایران و خلیج فارس بستگی داشته و نوار ساحلی شیبکوه نیز از این ویژگیها بیتأثیر نماندهاست. از قدمت تاریخی شیبکوه اطلاع چندان دقیقی در دست نیست و چه بسا شکوفایی و درخشش این منطقه را میتوان همزمان با رونق سیراف در سدۀ سوم و چهارم دانست. پس از این زمان و همزمان با فروکش کردن آبادانی و رفاه در سیراف، تاریخ شیبکوه نیز تقریبا تا دوران افشاریه در تاریکی فرو رفته و پس از آن در عهد زندیه و همزمان با مهاجرت طوایف گوناگون عرب که عمدتاً از عربستان و حاشیه جنوبی خلیج فارس به این منطقه آمدند، شیبکوه بار دیگر مورد توجه قرار میگیرد. در دوران قاجاریه حضور گسترده عربهای مهاجر از نواحی جنوبی خلیج فارس به مناطق ساحلی ایران از جمله بندر عباس، بندر لنگه، کنگان و نوار ساحلی شیبکوه به رهبری قواسم اتفاق میافتد[31]. ضعف حکومت ایران در دوران زندیه و قاجاریه از جمله انگیزههای عمده مهاجرت و سکونت عربها در این مناطق و از جمله شیبکوه است. با سقوط قاجاریه و به قدرت رسیدن رضاخان، رؤسای عرب این مناطق و از جمله شیبکوه غالباً سرکوب و از سران عرب مطیع حکومت مرکزی، کلانتری برای رَتق و فتق[32] امور انتخاب شد.[33]
1- 6- کنگان؛ یکی از مناطق مهم شیبکوه
“کنگان” از سوی شمال غرب به بندر سیراف (طاهری) و از سوی غرب به بندر “دیر” میپیوندد. در دوران قاجار، کنگان تا حدودی، متروکه و در حدود سیصد باب منزل مسکونی در این بندر واقع شدهبود. مردم آن آمیزهای از قبایل تازی زبان و در حدود دو سوم آنها سنّی و بقیه شیعه مذهب هستند. اهالی کنگان به ماهیگیری و صید مروارید اشتغال دارند. کنگان دارای لنگرگاه خوبی بوده که به همین دلیل در سال 1321هـ. ق، گمرک شاهنشاهی، شعبهای را در این بندر تأسیس نمودهاست.[34]
در رابطه با چگونگی نامگذاری کنگان تعابیر گوناگونی وجود دارد. «كَنگ» به معنای پیشروی آب دریا در خشكی و همچنین به جایی گفته میشده كه میان دو خور قرارگرفته باشد و «آن» پسوند مكان در ادبیات فارسی است. این ناحیه همانند دیگر نواحی اطرافش، دارای نامی کاملا فارسی است. این نامگذاری نشان از زندگی فارسی زبانان و رونق زبان فارسی پیش از سکونت مهاجران عرب در این منطقه دارد.
در کنگان به علت استفاده از گویش عربی و مهاجرپذیری آن در دو سدۀ اخیر هر دسته از مهاجران، لهجه خاص خود را داشته و تکلم فارسی و ادای برخی از صوتها مانند برخی نواحی خوزستان، به گونه عربی است. متون تاریخی نشان میدهند که اهمیت تاریخی بندر کنگان به قرون نخستین اسلامی و همزمان با اهمیت یافتن و رونق بندر تاریخی سیراف برمیگردد و پس از افول این بندر، نامی از کنگان تا دوران صفویه و همزمان با اهمیت یافتن جزایر خلیج فارس برای استعمارگران پرتغالی به محوریت هرمز دیده نمیشود. در آن زمان پرتغالیها با فتح مناطقی چون هرمز به کنگان نیز دست یافته و پایگاهی تجاری در این منطقه ایجاد نمودند.[35]
در رابطه با کشاورزی کنگان، گفتنی است که بلوک کنگان بر اساس سالهای پر باران و سالهای کم باران، کشاورزی دیمی خود را رونق میداده و مردمان این بلوک با توجه به فصل گرما و کمبود شدید آب برای نگهداری کشاورزی و باغهای خود تلاش زیادی میکردند.
1- 7- برخی از روستاها و آبادیهای نوار ساحلی شیبکوه در دورهی قاجاریه[36]
بنک[37]:
بنک در سه کیلومتری کنگان و در سمت غرب شمال غربی آن واقع شده است که تا ساحل دریا دو کیلومتر فاصله دارد. محصولات کشاورزی بنک، گندم و جو بوده و هشتصد اصله نخل در این منطقه وجود دارد. دامهای این آبادی شامل پنجاه نفر شتر، یکصد رأس الاغ، یکصد رأس گاو و سه هزار گوسفند و بز است. آب مورد نیاز اهالی از آب انبار و چاه تأمین میشود.
میالو[38]:
میالو در هشت کیلومتری شرقِ جنوب شرقی کنگان قرار دارد. این منطقه دارای پنجاه خانه است و اهالی این روستا به ماهیگیری، صید مروارید، بازرگانی، زراعت و باغبانی (کاشت نخل) پرداخته و غالبا پیرو مذهب شافعی هستند. در این منطقه دو فروند سَمبوک برای بازرگانی و چهار فروند عمیله[39] برای ماهیگیری وجود دارد. قلعهای نیز بر بالای بلندی این ناحیه قرار دارد.
عیانات یا تنبک[40]:
عیانات یا تُنبک در فاصله دوازده کیلومتری از کنگان و در سمت جنوبشرقی آن واقع است. مذهب اهالی این روستا شافعی است[41] و به بازرگانی، دریانوردی، ماهیگیری، صید مروارید، کشت نخل و زراعت غلات اشتغال دارند و تعدادی سَمبوک تجاری دارند که در سراسر خلیج فارس و نیز از بصره تا عمان فعالیت میکنند.
اختر[42]:
اختر در هفت کیلومتری بندر سیراف(طاهری) و در سمت غرب متمایل به شمال آن واقع است. در این منطقه هشتاد خانه وجود دارد. مذهب اهالی این منطقه، بیشتر شافعی و عده ای نیز شیعه است. آنها به دریانوردی، ماهیگیری، صید مروارید و زراعت گندم و جو و باغداری میپردازند.
باغ شیخ[43]:
باغ شیخ در دو کیلومتری بندر سیراف(طاهری) و در سمت غرب متمایل به شمال آن واقع شدهاست.
پَرک[44]:
پرک در پنج کیلومتری شرق طاهری واقع شده و یکصد خانه و کلبه چوبی در آن قرارگرفتهاست. غالباً سنّی هستند و به بازرگانی، دریانوردی، صید مروارید، زراعت و باغداری میپردازند.
رأس شجر[45]:
رأس شجر در فاصله شش کیلومتری پَرک و در سمت جنوب شرقی آن واقع شدهاست. در این روستا تعدادی از اهالی شیعه و تعدادی نیز سنّی مذهب هستند. صید مروارید، نقش مهمی در اقتصاد مردم این روستا داشته است.
بیده خان[46]:
بیده خان در دو و نیم کیلومتری عسلویه و در سمت جنوب شرقی آن قرار دارد. فاصله آن تا دریا یک کیلومتر و در سمت شمالی خلیج نایبند قرار گرفتهاست. اغلب ساکنین این روستا، شیعه مذهب و از مهاجرین عسلویه هستند. روستا تقریبا در میان نخلها و دیگر درختان پنهان شدهاست. مردم، علاوه بر نخیلات به کشت تنباکو نیز میپردازند.
تبن[47]:
تبن، بندرگاهی در جنوب شرقی گاوبندی است که در روزگاران گذشته، اداره گمرکی وابسته به حکومت مرکزی در این بندرگاه وجود داشتهاست.
[1]. موسیقی بوشهر. مسعودیه، محمدتقی. کوکرتز، مسعودیه. سروش تهران ۱۳۵۴. ص ۴
[2]. Banak
[3]. shivu
[4]. mogam
[5]. moghu
[6]. Irahestan
[7]. Ardashir Khurrah اردشیر بابکان پادشاه ساسانی (م. ):
[8]. فلور، ویلیم. خلیج فارس؛ عربهای هوله کرانۀ شیبکوه ایران، ترجمه: الناز بلوری فرد، تهران، 1397
[9]. شواتس، جغرافیای تاریخی فارس، ص ۱۰۹: سیف زهیر یا سیف آل ابی زهیر به گفته یاقوت حموی آبادی کوچکی بوده و ده فرسنگ تا سیراف فاصله داشتهاست. به گفته مقدسی این شهر سر راه دارابگرد به سیراف قرار داشته، در فاصله یک روز مانده به سیراف. درباره صاحبان این منطقه اصطخری میگوید«خانواده ابوزُهیرالمدینی که سیف بنی زهیر به نام آنها موسوم شده، از اعقاب سامۀ بن لوی هستند. اینان امرای ساحلند و در وضعی قرار دارند که به آنها حمله نمیتوان کرد. نفرات بسیاری در اختیار دارند. »
[10]. با سعیدو یا باسیدو یا باسعیدو دماغهای است که در منتهی الیه سمت غربی جزیره قشم قرار دارد.
[11]. رضا طاهری، کتاب از مروارید تا نفت، صفحه 224: اعراب حوله اتحاد و ترکیبی از عربهای ساحل شیبکوه میباشد. حوله از ریشهی حول به معنای تغییر یافتن و تحول میباشد. این کلمه برای اولین بار در نامه دولت عثمانی در سال1113هجری قمری به شکل«حولا» آمدهاست، که بخشی از اعراب ساکن جنوب و بنادر را به حولا میشناسد. در غالب كتابهای تاریخی هوله ذكرشدهاست. هوله به معنای کج و لوچ میباشد. این اصطلاح برای اولین بار در گزارش هلندیها و سفرنامه نیبور آمدهاست. گاهی بنیهوله نیز آمدهاست که قبیلهای به این نام بیاساس است و در داستانهای عامیانه داریم که هیولا با دخترکی از ماهیگیران ازدواج کرده و فرزندان او را بنیهیولا و بنیهوله میخوانند.
به روایتی، ماهیگیری اهل عرب در روستایی نزدیک گامبرون در خلیج فارس زندگی میکرد. روزی تور ماهیگیریش را بسیار سنگین یافت. ماهیگیر که از شادی در پوست خود نمیگنجید تمام توانش را بکار بست و آن را به ساحل رسانید اما حیرت زده متوجه شد که به جای ماهی جانوری به شکل انسان ولی پشمالو به تورش افتاده است. ماهیگیرعرب با احتیاط به آن نزدیک شد اما آن را موجودی اهلی و سربه راه یافت. بنابراین جانور را به خانه برد و در مدت بسیار کمی مورد پسندش در آمد. این مخلوق با وجودی که با هیچ زبانی برای تکلم آشنا نبود، بطور مکرر میگفت: حول- حول. ماهیگیر برای مراقبت از گله، بط و گوسفندانش، آن را بکار گرفت.
بعد از مدتی یکی از ساکنان عرب روستا، دختر بسیار زیبایش را در دست این مخلوق گذاشت. دختر که خصایل و اوصاف پسندیده را بر سیمای ظاهری ترجیح میداد بی هیچ اکراه مایل گشت که با این هیولای مؤدب و دلاور ازدواج کند. بنابراین مراسم ازدواجی باشکوه در روستا گرفته شد و حول در آن جشن به گونهای باور نکردنی پاکیزه و مرتب مینمود. این دختر دارای چهار فرزند پسر شد که چهار قبیله بن احمد، بن نصیر، بن جاسم و بن سایوهیل که همچنان به عنوان بن حول [11]یا فرزندان حول شهرت دارند. افراد این قبیلهها همگی ماهیگیر و راهزن دریایی هستند و عمدتاً در دریا بهسر میبرند و در ضمن در بین مردم این باور وجود دارد که این سر و خصلت دوزیستی آنها از نیای مشترکشان حول به ارث بردهاند.
[12]. Bu Sumeyt
[13]. خلـــیج فـــــارس؛ عربهای هوله کرانۀ شیبکوه ایران، 1397: ص 174
[14]. لوریمر، 1379: 270
[15]. میرزا حسن فسائی، 1367: ج 1ص 1617
[16]. پیشین، ص 270
[17]. رضا طاهری، کتاب از مروارید تا نفت، 1390؛ ص480
[18]. میرزا حسن فسائی، 1367: ج 1 ص1617
[19]. لوریمر، 1379: 270
[20]. میرزا حسن فسائی، 1367: ج1ص1616
[21]. رضا طاهری، کتاب از مروارید تا نفت، 1390: ص482
[22]. خلـــیج فـــــارس؛ عربهای هوله کرانه شیبکوه ایران، 1397: ص170
[23]. آرنولد ویلسون، کتاب خلیج فارس: 1366ص232
[24]. برومند، 1381؛ ص 15
[25]. برومند، 1381: ص15
[26]. طاهری، پیشین؛ ص351
[27]. سدیدالسلطنه کبابی، 1371: صص 58 و 59
[28]. خلـــیج فـــــارس؛ عربهای هوله کرانۀ شیبکوه ایران، 1397: ص 199
[29]. سینیز یا شینیز بندری باستانی در بخش امام حسن کنونی واقع در شهرستان دیلم استان بوشهر
[30]. رضا طاهری، کتاب از مروارید تا نفت، 1390: ص 355
[31]. وثوقی، 1384؛ 3232
[32]. رتق و فتق امور؛ حل و فصل کارها. اداره کردن امور.
[33]. پاتر، 1393؛ 213
[34]. لوریمر، 1395؛ ص212
[35]. آلفونس گابریئل، 1348: ص 138
[36]. این بخش در کتاب لوریمر ترجمهی سید محسن نبوی طی صفحات 294 تا 303 و در کتاب از مروارید تا نفت طاهری طی صفحات 492 تا 500 با مقداری ویرایش ترجمه استفاده شده است.
[37]. Banak
[38]. Miālu
[39] . نوعی شناور باربری
[40]. Ayanāt / Tonbak
[41] . این برداشت از نویسنده کتاب راهنمای خلیج فارس، آقای لوریمر در قرن نوزدهم میلادی است.
[42]. Axtar
[43]. Bāq šeyx
[44]. Parak
[45]. Raas šajar
[46]. Bideh xān
[47]. Toban
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.