گزیده ای از متن کتاب
کتاب گزیده اشعار فریدون مشیری گردآورندگان بهار مشیری و بابک مشیری
فهرست
اکنون قریب پنجاه سال از روزگاری میگذرد که نخستین چاپ گزیده شعرهای شاعر توانا و خوب معاصر، زندهیاد «فریدون مشیری» به سال ۱۳۴۹ خورشیدی، از سوی سازمان انتشارات بامداد یکی از ناشران شناخته شدۀ قدیمی که از اواخر دهۀ چهل فعالیت خود را در زمینۀ فرهنگ و ادبیات ایران آغاز کرده بود منتشر شده است.
انتشارات بامداد را سه تن با نامهای جواد متین ، احمد نظری و آقای صامت اداره میکردند و این انتشارات از همان ابتدای کار نشر با چاپ آثار متفاوت در نزد اهل فرهنگ اعتباری یافت. راهاندازی مجموعهای با عنوان «چشمانداز شعر ایران» از ابتکارهای خوب این انتشارات بود، که گزینش شعر هر شاعر با نظارت خود او انجام میگرفت و در صفحات آغازین کتاب زندگینامهای کوتاه و دیدگاه و آرای دیگر اهل نظر دربارۀ شاعر میآمد. گزیده دیگر شاعران از جمله احمد شاملو، نادر نادرپور، اسماعیل شاهرودی، محمد زهری، اخوان ثالث. دکتر حسن هنرمندی نیز از دیگر عناوین اینکتابها بودند.
برگزیده شعرهای زندهیاد فریدون مشیری پنجمین دفتر از این مجموعه بود که به یکی از بهترین گزیدههای شعر معاصر بدل شد و در اندک مدتی به چاپهای متعدد با تیراژ پنجهزار نسخه رسید.
دفتر و فروشگاه مرکزی بامداد در خیابان شاهآباد کوچه مهندسالممالک جایگاه دیدار بزرگان ادب معاصر بود و اهالی فرهنگ خاطرات بسیاری از این دیدارها در گنجینۀ یادهاشان اندوخته دارند.
برای نمونه دیدار نخستین من با حسین منزوی جوان در دفتر انتشارات بامداد اتفاق افتاد.
در دهه هفتاد با تعطیلی انتشارات بامداد آقای جواد متین چاپ گزیده اشعار زندهیاد فریدون مشیری را بر عهده انتشارات نگاه نهاد این اثر چندین بار با حجمی در حداد 240 صفحه در انتشارات نگاه به چاپ رسید.
تا اینکه پس از گذشت پنجاه سال از انتشار نخستین چاپ آن، یادگاران عزیز شاعر یعنی بهار مشیری و بابک مشیری گرامی، با افزودن شعرهای تازهتر از مجموعههای بعدی استاد مشیری این برگزیده را به روزرسانی کرده که بسیاری از سرودههای ماندگار ایشان را در بر میگیرد و کام تشنگان شعر معاصر از آن سیراب میشود.
ضمن تقدیر و سپاس از تلاشهای این دو بزرگوار آرزو میکنم این خدمت فرهنگی مؤسسه انتشارات نگاه، مقبول طبع دوستداران شعر معاصر ایران قرار گیرد…
علیرضا رئیسدانایی
مؤسسۀ انتشارات نگاه
بهمن 1398
آهى كشيد غمزده پيرى سپيد موی،
افكند صبحگاه، در آيينه چون نگاه،
در لابهلاى موى چو كافور خويش ديد:
يك تار مو سياه!
در ديدگان مضطربش اشك حلقه زد
در خاطرات تيره و تاريك خود دويد
سىسال پيش، نيز، در آيينه ديده بود :
يك تار مو سپيد!
در هم شكست چهره محنت كشيدهاش
دستى به موى خويش فرو برد و گفت: «واى!»
اشكى به روى آينه افتاد و ناگهان
بگريست هاى هاى!
درياى خاطرات زمان گذشته بود،
هر قطرهاى كه بر رخ آيينه مىچكيد
در كام موج، ضجه مرگ غريق را
از دور مىشنيد؛
طوفان فرو نشست، ولى ديدگان پير،
مىرفت باز در دل دريا به جستجو:
در آبهاى تيره اعماق، خفته بود،
يك مشت آرزو!
نیمهشب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار،
ریخت از پرتو لرزندۀ شمع
سایۀ دسته گلی بر دیوار،
همه گل بود ولی روح نداشت
سایهای مضطرب و لرزان بود،
چهرهای سرد و غمانگیز و سیاه
گوییا: مردۀ سرگردان بود،
شمع خاموش شد از تندی باد
اثر از سایه به دیوار نماند!
کس نپرسید کجا رفت؟ که بود؟
که دمی چند در اینجا گذراند؟
این منم خسته در این کلبۀ تنگ
جسم درماندهام از روح جداست؟
من اگر سایه خویشم یا رب!
روح آوارۀ من کیست؟ کجاست؟
در دل خستهام چه میگذرد؟
این چه شوریست باز در سر من؟
باز از جان من چه میخواهند؟
برگهای سپید دفتر من؟
من به ویرانههای دل چون بوم
روزگاریست هایوهو دارم
شیونی دردناک و روحگداز
بر سر گور آرزو دارم
این خطوط سیاه سر در گم
دل من، روح من، روان من است
آنچه از عشق او رقم زدهام
شیرۀ جان ناتوان من است
سوز آهم اثر نمیبخشد
دفتری را چرا سیاه کنم؟
شمع بالین مرگ خود باشم
کاهش جان خود نگاه کنم؟
بس کنم این سیاهکاری، بس!
گرچه دل ناله میکند: «بس نیست»!
برگهای سپید دفتر من!
از شما روسیاهتر کس نیست.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.