طاعون

آلبر کامو

جواد فیروزی

بدی‌های موجود در جهان اغلب ناشی از ناآگاهی است … رنج‌آورترین و مایوس‌کننده‌ترین نوع شرارت‌ها، آن شرارتی است که از ناآگاهی سر می‌زند و فرد ناآگاه بر این باور است که همه‌چیزدان است و از این رو به خود اجازه قتل و آدمکشی می‌دهد. روح یک قاتل، کور است و بدون روشن‌بینی، نه مهربانی واقعی وجود دارد و نه عشق زیبا.

225,000 تومان300,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

آلبر کامو, محمد جواد فیروزی

نوع جلد

سخت

نوبت چاپ

سوم

قطع

پالتویی

تعداد صفحه

380

سال چاپ

1401

موضوع

داستان خارجی

وزن

250

جنس کاغذ

بالک (سبک)

سفارش از طریق

چاپ سفارشی, فروشگاه

کتاب طاعون  نوشتۀ آلبر کامو ترجمۀ محمدجواد فیروزی

گزیده ای از متن کتاب

I

رویدادهاى شگفتى که موضوع بحث این گاه‏شمار است، در سال هزارونهصدوچهل…، در شهر وهران[1] رخ داد. از دید عموم، این رویدادهاى کمابیش نامتعارف در جایى که جایگاهشان نبود اتفاق افتاد. چراکه وهران در نگاه اول، شهری عادى و یکى از توابع و فرماندارى‏هاى فرانسوى در ساحل الجزایر است.

باید اعتراف کرد خود شهر زشت و بدقواره است. چشم‏اندازى آرام دارد و مدتى وقت لازم است تا آدم بتواند تشخیص دهد چه ویژگى‏اى آن را از دیگر شهرهاى تجارى نقاط گوناگون جهان متمایز مى‏کند. مثلاً چگونه مى‏شود شهرى را بى‏کبوتر و درخت و باغ تصور کرد که در آن نه صداى بال زدن پرنده‏اى و نه خش‏خشِ برگ درختى را مى‏توان شنید؟ مخلص کلام؛ مکانى بى‌بو و خاصیت! تنوع فصل‏ها را تنها از آسمان آنجا مى‏توان تشخیص داد. رسیدنِ بهار را فقط می‏توان از کیفیت هوا یا سبدهاى گلى که گل‏فروشان دوره‏گرد از حومه‏های شهر مى‏آورند خبردار شد؛ و این بهار بهاری است که آن را در بازارها جار می‏زنند و می‏فروشند. در طول تابستان، خورشید خانه‏هاى کاملاً خشکیده را به آتش مى‏کشد و سطحِ دیوارها را از خاکسترى تیره مى‏پوشاند و کسى نمى‏تواند تابستانش را مگر در پناهِ سایۀ کرکره‏هاى بسته سر کند. در پاییز برعکس، سیلِ گِل‌ولای به راه می‏افتد. اما تنها در زمستان است که می‏توان انتظارِ روزهاى خوش‌آب‌وهوا را داشت.

راه ساده و راحت براى شناخت یک شهر این است که آدم جست‏وجو کند ببیند مردم آنجا چگونه کار مى‏کنند، چگونه عشق مى‏ورزند و چگونه مى‏میرند. شاید در شهر کوچک ما، همین تأثیر آب‌وهواست که به تمامِ اینها با هم حال‌وهوایى پرتب‌وتاب و سودایى بخشیده است. یعنی مردم در عین کسالت و ملالت، تلاش مى‏کنند خود را به شرایط عادت دهند. همشهریان ما سخت کار مى‏کنند، اما تنها به هدف پولدار شدن. آنها به‌ویژه علاقۀ خاصى به تجارت دارند و به قول خودشان قبل از هر چیز، به کسب‌وکار اولویت مى‏دهند. مسلماً ذوق و سلیقه‏شان نیز به تفریحات ساده معطوف مى‏شود، مثل علاقه به زن و سینما و آب‌تنى در دریا. اما آنها تفریحاتشان را با درایت بسیار به شنبه شب و یکشنبه موکول مى‏کنند و مى‏کوشند مابقى روزهاى هفته را تا مى‏توانند پول درآورند. عصرها بعد از ترک اداره، سرِ ساعتِ معینى در کافه‏ها گرد هم مى‏آیند، یا در بلوار همیشگى قدم مى‏زنند، یا در مهتابى خانه‏هایشان به هواخورى مى‏نشینند. میل و هوس در جوان‏ترها شدید و زودگذر است، درحالى‌که عیاشی و خوشگذرانی بزرگ‏ترها، از شرکت جستن در انجمن پتانگ‏بازان[2]، از ضیافت‏هاى دوستانه، یا محافلى که در آن قمارهاى سنگین با ورق مى‏شود، تجاوز نمی‏کند.

تردیدى نیست که خواهند گفت این امر تنها خاصِ شهرِ ما نیست و روى‏هم‏رفته، تمام معاصران ما نیز چنین‏ می‌کنند. بدون شک امروزه، این امرى کاملاً طبیعى ا‏ست که ببینیم مردم از صبح تا شب کار کنند و سپس به انتخاب خود، باقی‌ماندۀ عمرشان را سر میز قمار، یا در کافه‏ها یا با روده‏درازى هدر دهند. اما شهرها و کشورهاى دیگرى هم هستند که مردمانش گاه تصورِ مبهمِ متفاوتى از چیزها دارند. عموماً این امر تغییرى در زندگى آنان پدید نمى‏آورد. فقط اینکه این تردید و تصورِ مبهم همواره بوده و پیوسته اوست که پیروز این میدان است. ظاهراً وهران، برخلافِ شهرهای دیگر، عارى از این تردیدها و تصورات است، به عبارت دیگر شهرى کاملاً امروزی است. ازاین‌رو، ضرورتی ندارد که به شرح و بسطِ شیوۀ دوست داشتن و عشق ورزیدن در شهرمان بپردازیم. مردان و زنان، یا با سرعت یکدیگر را در ورطۀ آنچه «رفتارهاى عشق‌ورزى» نامیده مى‏شود نابود مى‏کنند، یا اینکه درگیر عادت‏هاى کشدارِ زندگى زناشویى مى‏شوند. غالباً بین این دو افراط‌کارى حد وسط و اعتدالى نیست. این نیز مورد تازه و بدیعى نیست. در وهران، همچون دیگر جاهاى دنیا، به سبب نداشتن وقت و اندیشه، آدمی ناچار باید بدون آگاهى عشق بورزد و دوست داشته باشد.

بدیع‌ترین مورد شهر ما دشواری‌هایی ا‏ست که مردم براى مردن با آن روبه‌رو هستند. البته شاید به‌کارگیرى واژۀ دشوارى مناسب نباشد و درست‏تر خواهد بود اگر کلمۀ ناراحتى را به‌جاى آن به کار ببریم. بیمار بودن هرگز چیزِ خوشایندى نیست، اما شهرها و کشورهایى هستند که از شما هنگام بیمارى حمایت مى‏کنند و به عبارتى، آدمی مى‏تواند بى‌هیچ نگرانى‏ بیمار شود. آدمِ بیمار نیاز به مراقبت و مهربانى دارد، دلش می‌خواهد تکیه‏گاهی داشته باشد و این کاملاً طبیعى ا‏ست. اما در وهران شدت گرماى هوا، ارزش و اهمیتى که به کسب‌وکار داده مى‏شود، پیش‌پاافتادگى محیط، سرعت افول روز و فرا رسیدن ناگهانى شب و کیفیت تفریحات، همه و همه مستلزم داشتنِ تندرستى کامل است. یک فرد بیمار خود را کاملاً تنها احساس مى‏کند. بیمار دم مرگى را تصور کنید که در پشت صدها دیوارى که از شدت گرما گر گرفته‏اند گرفتار آمده و در همان لحظه، تمام اهالى شهر، پاى تلفن یا در کافه‏ها، از محموله و بارنامه و تنزیل حرف مى‏زنند. اینجاست که درخواهیم یافت مرگ، حتى اگر مرگى امروزى باشد، هنگام سر رسیدن در محیطى خشک و خشن، تا چه اندازه ناگوار و ناراحت‌کننده است.

شاید همین چند اشاره تصویر روشن و جامعی از شهر ما ارائه دهد. در هر صورت، باید از گزافه‏گویی به‌کلی حذر کرد. آنچه باید بر آن تأکید داشت، جنبۀ ابتذال این شهر و زندگى در آن است. اما همین که آدم به عادت‏هایش تن در داد، مى‏تواند روزگارش را بى‌دردسر سپرى کند. از زمانی که شهر ما اتفاقاً میدان عرض اندام مناسبى براى این عادت‏ها فراهم کرده، مى‏توانیم اذعان کنیم همه‌چیز بر وفق مراد است. بى‏شک، نگرش به زندگى از این جنبه چندان پرشور و جذاب نیست. دست‌کم، ما در شهرمان هیچ آشفتگى‏اى نداریم. و این مردم راستگو، نازنین و پرکارِ ما همواره احترام آگاهانۀ مسافران را برانگیخته‏اند. این شهرِ بى‏جاذبه، بى‏درخت و بى‏روح، در نهایت آرامش‏بخش مى‏نماید و آدمی مى‏تواند شب را در آن، بى‏دغدغۀ خاطر، سر بر بالین بگذارد. اما منصفانه این است که اضافه کنیم وهران، در مرکزِ جلگه‏اى عریان، در احاطۀ تپه‏هایى درخشان و مقابل خلیجى کاملاً زیبا، به دورنمایى بى‏همتا پیوند خورده است. فقط، افسوس که شهر پشت به این خلیج بنا شده و نمی‌توان به تماشای دریا نشست و براى دیدن آن همیشه باید به جست‏وجویش رفت.

تا اینجا، مى‌توان به‌راحتى اذعان داشت که هیچ آیتی نیست که همشهریان ما توانسته باشند حوادث بهار آن سالِ موردنظر را پیش‏بینى کنند؛ حوادثى که بعدها دریافتیم اولین نشانه‌هاى شومِ یک سلسله‌وقایع حاد و بحرانى بودند که در قالب گاه‏شمار، به ترتیب زمان، نقل خواهیم کرد. این وقایع از دید برخى کاملاً طبیعى، و به‌عکس، از دید برخى دیگر بعید و باورنکردنى جلوه خواهد کرد. اما، به‌هرحال، وقایع‏نگار نمى‏تواند این تناقضات را در نظر گیرد. وظیفۀ او تنها این است که بگوید: «این حادثه رخ داده است.» البته او زمانى مى‏تواند چنین مطلبى را بگوید که بداند حقیقتاً این حادثه رخ داده، که این حادثه بر سرنوشت کل یک ملت تأثیر داشته و هزاران هزار شاهد خواهند بود که حقیقتِ گفتۀ او را از صمیم قلب تصدیق کنند.

[1]. Oran: دومین شهر بزرگ الجزایر، واقع در شمال‌غربی ساحل مدیترانه‏ای الجزایر که در ۴۳۲کیلومتری الجزیره قرار دارد.

[2]. pétanque: هدف از این ورزش این است که در آن بازیکنان توپی فلزی را که جزء اصلی این بازی است، به جک (cochonnet) نزدیک کنند. این رشته در روش‏های مختلف انفرادی تیمی دونفره و سه‌نفره و میکس برگزار می‏شود که تعداد پرتاب‏ها در هریک از این روش‏ها متغیر است.

موسسه انتشارات نگاه

کتاب طاعون  نوشتۀ آلبر کامو ترجمۀ محمدجواد فیروزی

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “طاعون”