صاحب شناسنامه 678:تاملی در شعر و اندیشه‌ی فروغ فرخ‌زاد

صاحب شناسنامه 678:تاملی در شعر و اندیشه‌ی فروغ فرخ‌زاد

محمد قراگوزلو

فروغ از جنس فاوستِ گوته – آن جلوه گاهِ پرصلابتِ معنویِ مدرن – نبود که با جایگزینی روابط زندگی نو به هدف خود در متن فاجعه ی تراژیک ارتقا یابد. هم چنین دشوار می توان او را به جهانی راه داد که مارکس در عبور از مناسبات متعفن مدرنیسمِ بورژوایی آفرید. هر آن چه سخت است و استوار دود می شود و به هوا می رود.
با این حال “ایمان بیاوریم” شاعر را سه گام به جان درخشان این جهان نزدیک می کند. آن جا که تقدس و آرمانِ رهاییِ انسان زمینی می شود. فروغ با وجود همه ی های و هوی و هیاهویی که علیه بورژوازی راه می انداخت از چنان صلابتی برای عبور بی تردید از مزایای آن برخوردار نبود. هم زمان پا در زمین چمن آفریقایی خانه ی دروس گلستان داشت و سر در سودای آتشبازیِ میدان توپخانه! لاجرم تلاش برای بازی در هر دو زمین او را به رقصی ناموزون وا می داشت که به تلوتلوی مستان مانسته بود!

185,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 400 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

محمد قراگوزلو

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

دوم

قطع

رقعی

تعداد صفحه

408

سال چاپ

1401

وزن

400

گزیده‌ای از کتاب “صاحب شناسنامه 678”

فروغ فرخزاد

من از کجا می‏آیم؟

من از کجا می‏آیم؟

که اینچنین به بوی شب آغشته‏ام؟

هنوز خاک مزارش تازه ست

مزار آن دو دست سبز جوان را می گویم….

در آغاز این کتاب می‌خوانیم:

فروغ غرق غرور

اگر فروغ زنده مانده بود، اگر فروغ از آن تصادف لعنتی، مانند دفعه‏‌های قبل رهیده بود، اگر فروغ سه چهار دهه‏‌ی دیگر زیسته بود و اگر در متن این زیستن خلاقیت‏‌های هنری‌‏اش نیز مانند همان چهار پنج سال آخر استمرار یافته بود و اگر اگر اگر چه می‏شد؟ چه شعرها که نمی‏‌گفت؟ چه فیلم‌‏ها که نمی‏‌ساخت؟ چه نقاشی‏‌ها که نمی‌‏کشید؟ چه زد و خوردها که راه نمی‌انداخت و چه گرد و خاک‏‌ها که به پا نمی‌کرد و چه حال‏ها که نمی‌گرفت و چه سدها که نمی‌شکست و چه پرچم‏ها که پایین نمی کشید! دست‏کم این است که اگر چهار پنج سال دیگر زیسته بود، فیلم‏نوشت زنده‏گی شخصی‏اش را به سینما می‏سپرد و دفتر “ایمان بیاوریم” را به مراتب غنی‏تر می‏ساخت. غنی‏تر از آن‏چه پس از مرگ‏‌اش از سوی این و آن جمع‏‌آوری و چاپ شده است.

صاحب شناسنامه 678:تاملی در شعر و اندیشه‌ی فروغ فرخ‌زاد

این‏ها و پرسش‏های رویاگونه‏‌ی دیگر کم و بیش و بارها از سوی هواخواهان او مطرح شده است. و البته بی‏‌پاسخ. اساساً فقط فروغ نیست که در مرکز این گمانه‏‌زنی‏های مشابه می‏نشیند. همه‏‌ی انسان‏های تاثیرگذار عصر خود که در جوانی به خاک افتاده‏‌اند، غالباً در معرض این تصورها ایستاده‌‏اند. برای من همیشه این پرسش یا آرزو مطرح بوده است که اگر دو حمید، یکی مؤمنی و دیگری اشرف توسط اشرار ساواک کشته نمی‏شدند، بی‏شک عرصه‏‌های تئوریک و پراتیک جنبش سوسیالیستی منطقه‏‌ی ما می‏توانست پیش‏رو تر از اینکِ خود باشد. برای چنین گمانه‏‌زنی‏هایی، جز احساس شخصی و البته میل و آرزوی فردی نمی‏توان استدلال معقولانه‏‌یی طراحی کرد. کما این‏که ممکن است کس دیگری معترض شود که اگر فی المثل حمید مؤمنی زنده مانده بود، به تبع تغییر شرایط جهانی و کشوری مانند ده‏ها تن از هم‏رزمان خود که اینک به مهلکه‏‌ی راست و سوسیال دموکراسی لیبرال غلتیده و در نکوهش انقلابی‏گری لب به دندان گزیده و رساله‏‌ها نوشته‏‌اند، به دام لیبرالیسم سقوط می‏کرد.

صاحب شناسنامه 678:تاملی در شعر و اندیشه‌ی فروغ فرخ‌زاد

آیا می‏توان در مورد فروغ نیز از همین موضع منکرانه به قضاوت نشست؟ کمی دور می‏دانم. به ویژه با آن شتاب شگفت‏ناک و خیز بلندی که او از ابتدای سال چهل برداشته بود اگر زنده مانده بود شعر و نقد و داستان و سینما دست‏خوش تحولات جدید می‏شد و تصاویر شعری تازه و برش‏های مبتکرانه‏‌یی به‏‌وجود می‏‌آمد که پیش از او موجودی‏‌ات نیافته بود و دریغا که این‏ها نانوشته و ناسروده ماند. تصور کنید اگر هم‏زمان با فروغ فی المثل برتولوچی _ هم او که مانند یک سینماگر معمولی به تهران آمد و با فروغ به گپ و گفت نشست 1 _ نیز هیچ کاره‏‌ی ملک وجود خویش شده بود، فیلم‏های درخشان _ که نتیجه‏ی دوران میان سالی و پیری اوست _ هرگز خلق نمی‏شد. نمونه را 1900 یا قرن بیستم. (Novecento) با شناختی که گرایش اجتماعی فروغ در سال‏های پایان زنده‌‏گی اش داریم بی‏شک اگر او زنده مانده بود کار و بارش به ساواک کشیده می شد و ای‌‏بسا پلیس”حافظ امنیت مردم” با فروغ همان می‌کرد که با ساعدی کرد! چشمه‏ی خلاقیت‏اش را سیمان می گرفت!

در عرصه‏‌ی سیاست و نظریه‏‌پردازی سیاسی، به مفهوم رهایی‏‌بخش آن، هستند _ یا بودند _ بزرگانی که حسرت مرگ‏شان را فقط با این جمله می‏توان بیان کرد: ای کاش نمرده بودند! و دق‏دلی جوان‏مرگی‏شان را و فقدان دردناک و تاثیرگذارشان را این‏گونه، می‏توان جبران که نه، واگویه کرد: ای کاش دست‏کم یکی دو دهه‌‏ی دیگر نیز می‏زیستند. می‏زیستند تا به نیازهای نظری و عملی روزگار خود پاسخ می‏گفتند. چهره‏‌ی بی‏مانند و استثنایی لنین (1924-1870) بر تارک این دریغا گویی می‏نشیند. سیمای گرامی آنتونیو گرامشی (1937-1891) و رزا لوکزامبورگ (1919-1870) _ که هر دو قربانی جنایات فاشیسم ایتالیا و آلمان شدند- در همین آلبوم جا می‏گیرد. بارها گفته‌‏ایم و نوشته‌‏ایم که اگر لنین زنده مانده بود می‏توانست بدیلی دیگر در برابر عوارض مخرب نپ و صنعتی سازی و عروج مجدد بورژوازی روسیه طراحی کند!

صاحب شناسنامه 678:تاملی در شعر و اندیشه‌ی فروغ فرخ‌زاد

و چه بسیار گفته‌‏ایم ای کاش فروغ از تصادف ساعت چهار و سی دقیقه‏‌ی عصر بیست و چهارم بهمن 1345 رهیده بود. برای من اما این آرزویی است قدیمی. از همان اوان جوانی که نخستین بار شعر “علی کوچیکه” را از استاد شاعرم محمود مشرف آزاد تهرانی گرفتم (1352) که با خط خوش خوانا در ستون شعر روزنامه‌‏ی دیواری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بنویسم. از آن زمان که به گمانم هنوز خاک فروغ ترد و تازه بود تا امروز، بارها این خیال از خاطرم خطور کرده است.

انتشارات نگاه

فروغ فرخزاد    فروغ فرخزاد    فروغ فرخزاد

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “صاحب شناسنامه 678:تاملی در شعر و اندیشه‌ی فروغ فرخ‌زاد”