شوهر آمریکایی

عزیز نسین

رضا همراه

«شوهر آمریکایی» مجموعه ای است از داستان‌های کوتاه عزیز نسین که به مانند سایر آثار او از زبانی گزنده و طنز آلود برای به نقد کشیدن ترکیه در دوران گذار به مدرنیته بهره برده است. از دیدگاه نویسنده تحمیل و تزریق عناصری از مدرنیته به جامعه ترکیه که در غرب از آن به عنوان توسعه فرهنگی یاد می شود تبدیل به دستمایهای مبتذل و مضحک میشود و بیراه نیست که بگوییم عزیز نسین در خلق این تصاویر ونقد آن نویسنده ای بی همتاست.در بخشی از این کتاب می خوانیم…

«برای رسیدن به ردیف کشورهای متمدن جهان بستگی به آن دارد که سر سفره هرکدام از هموطنان مقدار زیادی دلمه بادمجون موجود باشد. اگر دعوای دلمه بادمجون در مملکت حل شود، آن وقت می بینید که با سرعت معجزه آسایی در کشورمان بزرگترین اکتشافات شروع خواهد شد.»

150,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 20 × 12 سانتیمتر
پدیدآورندگان

رضا همراه, عزیز نسین

نوبت چاپ

دوم

تعداد صفحه

225

سال چاپ

1402

وزن

200

قطع

پالتویی

گزیده ای از متن کتاب ‎

مجموعه داستان شوهر آمریکایی نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ رضا همراه

زمانه

چهل سالم تمام شد و تا به حال ازدواج نکردم. دیگر چگونه می‏توانم ازدواج بکنم. انسان بدون بچه مثل درخت بی‏میوه است. البته من زیاد هم بدون میوه به شمار نمی‏روم. برادرزاده و خواهرزاده دارم و تمام محبت و عشقم را به آنها داده‏ام.

برادر بزرگم یک کارمند است، با درآمد ناچیز. بیچاره اصلاً پولش برای گردش و تفریح بچه‏ها نمی‏رسد. اصلاً نمی‏توانند به سینما، پارک و گردش بروند. به خاطر سرگرمی و اینکه محیط خانه‏شان را گرم بکنند، هر سال یک بچه به دنیا می‏آورند.

برادر کوچکم نانش توی روغن است. چون که او توانست تا دورۀ راهنمایی درس بخواند و ازدواج بکند و حدود پانزده سال است که ازدواج کرده و صاحب دو بچه است. برادرم از همان کوچکی کودن بود و فقط توانست به زور ابتدایی را تمام بکند. به این علت هم ثروتمند شد. زن و شوهر هرگز از تفریحاتشان نمی‏مانند. با توجه به آن‌همه تفریحات چگونه صاحب بچه شده‏اند، تعجب می‏کنم.

چهار برادریم و همه‏مان نسبت با هم دشمن هستیم. برادرانم به برادر بزرگم به خاطر اینکه زنش تبدیل به کارخانۀ بچه شده انتقاد می‏کنند که:

– روزیِ بچه‏ها را نمی‏توانی بدهی فقط زود زود بچه تولید می‏کنی.

او هم در جواب می‏گوید:

– برای وطنم اولاد پرورش می‏دهم.

برادرانم به من درخت بدون میوه می‏گویند. البته به میوۀ آنها نگاه می‏کنم، بعضی‏ها کرم‏خورده، بعضی آفت‏زده، بعضی‏ها پوسیده و بعضی‏ها مثل زردآلوی بیمار… اما من تمام برادرزاده‏هایم را دوست دارم. آنها مرا دوست دارند. آنها تمام دیروز را مهمان من بودند، هر هشت بچه! از بزرگ‌ترینشان دوازده سال و کوچکشان هم سه سال دارد…

آلتان که نه سال دارد تمام کتاب‏هایم را به هم زد، گفت:

_ عمو جان، کلی کتاب در کتابخانه‏ات هست، اما هیچ چیزی برای خواندن بینشان نیست.

متناسب سن او اسم دو سه تا کتاب را برایش گفتم…

_ رابینسون کروزوئه‌ هست، رمان‏های ژول ورن هست، ماجراهای گالیور هست و…

همه‏شان یک دفعه زدند زیر خنده.

آلتان گفت:

_ کتاب پلیسی گیر می‏آید؟

_ دیگه چی؟ از آنها بگذر. آیا پنجۀ خونین، درس‏های عاشقانه، دایرة‏المعارف اخلاق داری یا نه؟

آن کتاب‏هایی که او می‏خواست هیچ کدامش را نداشتم.

فاطمه که یازده سال دارد، دختری مثل جن… بدون وقفه آدم را سؤال‏پیچ می‏کند… همیشه چیزهای تازه می‏خواهد یاد بگیرد. پدر نشدم، اما از تربیت فرزند چیزهایی سرم می‏شود.

در کتاب‏هایی که در مورد تربیت بچه خوانده‏ام، یک چنین جملاتی آمده است:

موقعی که بچه‏ها رابطه‏شان با دنیای خارج وسعت می‏یابد، بدون مکث از بزرگ‏ترهایشان سؤال می‏پرسند. بایستی به تمام سؤالات بچه‏ها جواب داد. بایستی تمام سؤال‏هایشان را خوب باز کرد و توضیح داد.

برادرزاده‏هایم هر چیزی بپرسند، با توجه به روش‏های پداگوژیکی (تربیتی)، مثل اینکه با یک شخص بزرگ صحبت می‏کنم، به جواب دادن می‌پردازم. فاطمه مثل جن در روزنامه جایی را نشان داد.

_ عمو جان لقاح مصنوعی یعنی چه؟ از من پرسید.

در جایی که نشسته بودم به چپ و راست تکان خوردم. طبق روش کتاب‏ها باید لقاح مصنوعی را به بچه‏ها توضیح می‏دادم.

_ ااااا… بچه هست و یا بچه…

همه‏شان دورم جمع شدند و منتظر بودند که از دهنم چه چیزی درخواهد آمد.

_ خوب بچه هاااااا؟… اگر مادری بخواهد تنهایی صاحب بچه بشود.. و برای بچه‏دار شدن بابایی نداشته باشد، در آن موقع…

عرق کرده بودم و صورتم سرخ شده بود… خوب شد که ارل کوچک وارد موضوع شد و مطلب را عوض کرد و خلاص شدم…

_ عموجان در روزنامه می‏نویسند موقعیت ناجور، یعنی چه؟

کتاب‏های روش تربیت بچه‏ها به این سؤال چه جوابی خواهد داد، نمی‏دانم. آنها می‏گویند که به بچه‏ها با توجه به تناسب سنشان هر چیزی را توضیح بدهید.

_ موقعیت ناجور یعنی… یعنی…

بچه‏ها با دقت گوش می‏دادند. نه… دیگر این همه نمی‏شود. تربیت‏کنندگان بچه‏ها من را ببخشند. هر چیزی زمانی دارد. بچه‏ها سنشان زیاد بشود، خودشان جواب بعضی سؤال‏ها را خواهند فهمید:

_ بچه‏ها موقعیت ناجور یعنی همسایگان را اذیت کردن، سر و صدا کردن و مزاحم اطرافیان شدن.

این دفعه یلماز پرسید:

_ عمو جان به روزنامه نگاه کن، نوشته که شخصی گمراه شده است؛ یعنی چی؟

_ یا الله. بچه‏ها بلند شوید شما را به گردش ببرم.

_ تعریف کن!… تعریف کن!

دور من جمع شدند.

_ یعنی یک چیز با ارزش شخصی را دزدیدن…

یلدیز فریاد زد:

_ آ آ… دیروز مال من…

برای اینکه گفته‏اش را تمام نکند، با عصبانیت گفتم:

_ ساکت شو! بی‏تربیت!

آیدن از آنها هم سبقت گرفت و پرسید:

_ عمو جان بچه چگونه متولد می‏شود؟

می‏خواستم موضوع را عوض بکنم که در آن هنگام آلتان گفت:

_ از بیرون می‏خرند. مگر این‏طور نیست عمو جان؟

_ بعضی‏هایشان را از بیرون می‏گیرند، اما همه‏شان را نه…

یلدیز پرسید:

_  مگر اونها رو فرشته‏ها از آسمان نمی‏آورند؟…

همه‏شان با حالت تمسخر خندیدند و برادرزادۀ نه ساله‏ام گفت:

_ عمو جان خوب است که تو ازدواج نکرده‏ای.

سرخِ سرخ شدم و در جواب گفتم:

_ چرا؟

_ چرا ندارد. تو در این سن نمی‏دانی بچه چگونه متولد می‏شود، موقعیت ناجور نمی‏دانی… تو هیچ‏چیز نمی‏دانی… روزنامه‏ها را نمی‏خوانی و اینکه تازه به سن و سال هم رسیده‏ای…

بچه‏ها از خنده شکمشان درد گرفته بود… من هم سر به پایین از اتاق خارج شدم.

موسسه انتشارات نگاه

مجموعه داستان شوهر آمریکایی نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ رضا همراه

مجموعه داستان شوهر آمریکایی نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ رضا همراه

مجموعه داستان شوهر آمریکایی نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ رضا همراه

مجموعه داستان شوهر آمریکایی نوشتۀ عزیز نسین ترجمۀ رضا همراه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “شوهر آمریکایی”