کتاب «زنانگی» نوشتۀ زیگموند فروید ترجمۀ سعیده امینی کاشانی
گزیدهای از متن کتاب:
پیشگفتار
لتیسیا گلاسر فیورینی و گراسیلا آبلین _ ساس رز
ما در کتاب حاضر گروهی از نویسندگان روانکاوی معاصر را که دل در گرو مطالعات حوزۀ زنان و امر زنانه داشتهاند، با هدف نمایاندن همگامیها و ناهمگامیها دربارۀ اظهارات فروید، گرد هم آوردهایم.
گفتمان زنان از زمان فروید بسیار تغییر کرده است. این امر مصادف با تغییرات عمیقی است که زنان و جایگاه زنانه دستکم در بیشتر جهان غرب تجربه کردهاند. پرواضح است که روشهای پیشگیری از بارداری، روشهای کمکباروری، پیشرفت در حقوق زنان، قابلیتهای والایشیِ پیوسته آشکارتر و بازنمایی موفقیت حرفهای بیشک به تغییر باورها دربارۀ ماهیت ابدی و دگرگوننشدنی زنانه انجامیده است. ما بر آنیم که شیوههای اثر گذاشتن یا نگذاشتن این تغییرات بر مباحثات روانکاوانه دربارۀ امر زنانه را روشن سازیم. این امر مستلزم از سر گرفتن این پرسش است که «زنانه» به چه معناست و آیا هرگونه حقیقت درونزاد در رابطه با امر زنانه صادق است یا خیر.
برای شروع، «زنانگی» (1933)، سخنرانی سیوسوم در سخنرانیهای مقدماتی دربارۀ روانکاوی (1933الف) را برگزیدیم؛ مقالهای که فروید در آن به تأمل و نیز بسط ایدههایی میپردازد که در متون پیشین مطرح شده و تصورات او دربارۀ زنانگی را بیان میکند.
گرچه او برخی مسائل را پایاننیافته برجا میگذارد، اما به نتیجههایی هم میرسد که ما باید با پرسشهای تازه در آنها بازنگری کنیم.
دربارۀ اظهارات فروید در باب رشد روانیجنسی دختران و امر زنانه بهطور عام مباحثات زیادی درگرفته است. گرچه این موضوع شاید یکی از بحثانگیزترین موضوعات در آثار فروید باشد، اما بحثها و جدلها به جای درآمیختن در یک طرح نظری بنیادین همواره جناحبندی شدهاند. درنتیجه این آثار عموماً به ملحقات نظریۀ اصلی منتسب میشوند که فاقد تعامل واقعی با هستههای نظری مورداشارهشان هستند.
هیچ متن یگانهای نمیتواند دربرگیرندۀ حجم عظیم آثار پسافرویدی و روانکاوی معاصر در این زمینه و نیز آثاری از نظریۀ جنسیت و انواع مختلف فمینیسم باشد (این کتابشناسی جامع مفصلاً در آثار گوناگون کتاب حاضر بیان شده است). به اینها میتوان متون پدیدآمده در مطالعات اجتماعی را افزود که نیاز به کار چندرشتهای دارند.
بااینحال، هدف مجلد حاضر آشکار کردن پراهمیتترین مباحثی است که خوانش متون فرویدی به آنها دامن زده.
نخست: مباحثۀ عمده دربارۀ بدیهی شمردن مردانگی اولیه در دخترها نزد فروید که به خاطر آن، دخترها تنها طی سیر بغرنجی میتوانند به زنانگی دست یابند که رشک قضیب آن را هدایت میکند. این موضوع مباحثات تند و تیزی بر سر زنانگی اولیه در برابر زنانگی ثانویه و بنابراین بر سر اینکه آیا رشک قضیب اولیه است یا ثانویه ایجاد کرده. درحالحاضر هیچگونه اجماع و اتفاق نظری دربارۀ این نکات در حوزۀ روانکاوی حاصل نشده است. افزون بر این، پرسشهای دیگری هم مطرح شده: آیا رشک قضیب مفهومی است که بتوان آن را بهطور عام دربارۀ رشد روانیجنسی زنان به کار برد؟ نسبت این مفهوم با روایتها و اسطورهها دربارۀ روابط مردانه و زنانه چگونه است؟ و نیز با توجه به اینکه دیگر طرحهای نظری بدیل دیگری برای گزینۀ یگانهانگاری فالوسی در برابر زنانگی اولیه ارائه میدهند و آن هم مفهوم دوجنسی بودگی[1] روانی اولیه است، چگونه میتوان این مفهوم را با انگاشت دوجنسی بودگی سازگار کرد؟
دوم: چگونه این حکم معروف که «آناتومی سرنوشت است» را تفسیر میکنیم؟ چگونه میتوانیم حضور پررنگتر امر زیستی و بدن در زنان (مثلاً در دوران قاعدگی، بارداری و یائسگی) را دستهبندی کنیم؟ باور ما دربارۀ نقش تعینبخشیهای ژنتیک، هورمونی و ریختشناختی در شکلگیری زنانگی چیست؟ و نیز چگونه میتوانیم واقعیتی که نویسندگان گوناگون تماماً بر سر آن بحث کردهاند (یعنی این واقعیت را در نظر داشته باشیم که آناتومی نیز تفسیر شده است و در این معنا گفتمانها و هنجارهای فرهنگی اثرگذاری ناگزیری دارند؟ اگرچه فروید به محدودیتهای اجتماعی اثرگذار بر رشد روانیجنسی زنان اشاره کرد، اما هیچگاه تبیین خود از این ایدهها را به پایان نرساند. همین به نوبۀ خود ما را به سوی مجموعهای از مباحثات دیگر بر سر رابطۀ طبیعت و فرهنگ میکشاند. بر این باوریم که اگر بخواهیم از سوگیری نسبت به یکی از اصطلاحات این دوگانه اجتناب کنیم و نه در حمایت از زیستینگریِ محض برآییم و نه از فرهنگنگریِ محض، باید مفهوم زنجیرههای مکمل را در این مباحثه وارد کنیم. تنها در برخوردگاه این دو متغیر است که میتوانیم دربارۀ فصول مشترک گفتمان و هنجارهای اجتماعی با حوزۀ رانه کار کنیم.
سوم و مهمتر از همه آنکه: آیا مادرانگی چنان که فروید شرح داده، هدف نخستین[2] زنانگی است؟ در این صورت، برای سکسوالیتۀ زنانه جدای از مادرانگی چه جایگاهی قائلیم؟ این موضوع مسئلۀ میزان همخوانی مادرانگی با زندگی رانهای را نیز به میان میکشد.
سرانجام، چرا از نظر فروید دست یافتن به زنانگی باید تا این حد دشوار باشد؟ آیا دختران جز عقدههای ادیپ و اختگی انتخابهای دیگری دارند؟
و نیز شمار بسیاری از روانکاوان با ایدههای فروید مبنی بر اینکه سوپرایگوی زنانه ضعیفتر از سوپرایگوی مردانه است، بدین معنا که قابلیتهای زنان برای والایش سستتر است و خودمختاری و قابلیت آنها برای برنامهریزی ناچیز است، مخالفت کردهاند.
ما در این پیشگفتار بیتردید بسیاری از موضوعات جدلی را کنار نهادهایم که در فصول مختلف این کتاب مورد بحث قرار خواهند گرفت. بااینحال، برآنیم تا با اشاره به روابط میان نظریههای جنسیت و روانکاوی، هم صورتبندیها و هم مخالفتها، موضوع دیگری را یادآور شویم. نویسندگان متعددی بر سر این روابط به گفتوگو نشستهاند که به درک ما از تعینبخشیهای بغرنج هویتِ جنسیافته[3] یاری رسانده است. این مسئله که آیا نظریههای جنسیت بخشی از حوزۀ روانکاوی هستند و آیا جنسیت به سکسوالیته اولویت دارد موضوعاتیاند که در این کتاب به بحث گذاشته شدهاند.
به این موارد میتوان مسائل دیگری افزود که ما را به تأمل در باب مفهوم زنانگی فرامیخواند؛ مثل مسائل مربوط به تأهل، تجرد یا فرزندآوری.
صورتهای جدیدی از سازمان خانواده در چارچوب چندگانگی فرهنگی[4] و جهانیشدن به چشم میخورند. در بعضی بخشها زوال بزرگخانواده[5] موجب وحشت از «زنانه شدن» در فرهنگ میشود. صورتهای جدید سوژگی شناخته شدهاند. همۀ این تحولات جایگاه سنتی زنان را به پرسش میکشد. به بیان دیگر، باید از خود بپرسیم که چگونه میتوان این تجربیات را در نظریه گنجاند. آیا نظریه به قدر کافی دربرگیرنده است؟ در این راستا بررسی روابط پیچیده میان نظریه و تجربه اهمیت دارد.
موضوع دیگری که مجادلات تندی را متوجه خود میکند مازوخیسم زنانه است. گرچه فروید عمدتاً به شرح آن در مردان پرداخته، اما این اصطلاح بهخودیخود به چیزی اشاره دارد که گویی در زنان ذاتی است. از دید برخی نویسندگان این بخش بنیادین دسترسی به زنانگی است. دیگران آن را برساخت فرهنگی میدانند.
به این مسائل میتوان حتی موارد بیشتری افزود: در طول زندگی یک زن چه بر سر مفهوم زنانگی میآید؟ آیا وقتی مادرانگی در طاقتفرساترین وجوه خود تحقق یافته و وقتی به دلایل مختلف محقق نشده، مفهوم زنانگی یکسان است؟ از آنجا که زیبایی ظاهری ارزشی فرهنگی برای زنان است، دربارۀ فرتوتی ظاهری در میانسالی چه اتفاقی میافتد؟ این پرسشها بر روابط ناگزیر میان زمانمندی و زنانگی دلالت دارند.
تمامی این پرسشها نشان از مسائل پیچیدهای دارند که سعیشان روشن کردن و تعیین حدود پرسشهای مورد بحث است. آنها به برشناساندن نقاط ضعف نظریۀ فروید میپردازند. هنگامی که این نقاط ضعف را بررسی میکنیم، ناچار باید در باب منطق بنیادین و مبانی معرفتی مفاهیم فرویدی درمورد زنان و امر زنانه تأمل کنیم.
دربارۀ برخی مباحثات که ذکرشان رفت، به گمان ما جنبههایی از رشد روانیجنسی و والایشی زنان هیچ توضیح قانعکنندهای در نظریۀ فروید ندارند. بهرغم آن، باید یادآور شویم که گرچه فروید آناتومی را سرنوشت میداند، اما تصور او از عقدۀ ادیپ (در معنای فرایندی که یک دختر برای دست یافتن به زنانگی باید طی کند) مؤلفههایی در موافقت با این عقیده به دست میدهد که رشد روانیجنسی دختران از هرگونه تعینبخشیِ طبیعتگرایانه بس دور است. ازاینرو، از یک سو فروید به ساخت مسیر تبیینگرانهای برای دسترسی به جایگاه زنانه ورای آناتومی میپردازد، درحالیکه از سوی دیگر، ادیپ زنانه به مسائل بیجواب در این چارچوب میانجامد. از این حیث طرح زنانگی اولیه و نظریههای جنسیت، هر دو دیدگاههای متفاوتی درمورد این موضوع دارند.
[1]. psychic bisexuality
[2]. princeps
[3]. sexuated
[4]. multiculturalism
[5]. pater familiae
کتاب «زنانگی» نوشتۀ زیگموند فروید ترجمۀ سعیده امینی کاشانی
کتاب «زنانگی» نوشتۀ زیگموند فروید ترجمۀ سعیده امینی کاشانی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.